عملیات کربلای ۴ با تمام سختی هایش در منطقه ادامه داشت و چه یارانی که از دست رفتند. در یکی از مراحل عملیات، ما در محاصره افتادیم. برادر سید مهدی علوی را دیدم که روی زمین نشسته و سر برادر آژنگ را به زانو گرفته و چشم از چشم او بر نمی داشت.
شهید آژنگ که به شدت مجروح شده بود به سید گفت: سید نکند تا زنده ام مرا تنها بگذاری! سید گفت نه برادرم همینجا کنار تو می مانم و با دستمالی مشغول پاک کردن خون از صورتش شد.
آرام به سید گفتم موقعیت بچه ها خوب نیست باید برویم عقب. هر چه زودتر به ما ملحق شو. سید نگاهی به من انداخت و در پاسخ کاغذی از جیب درآورد و روی آن آدرس منزلشان را نوشت و گفت:" به مادرم بگو سید مهدی می توانست بیاید عقب ولی خودش نخواست! هر چه التماس کردم نیامد. همانجا کنار آن تن مجروح و نیمه جان ماند و در مظلومیت بی نشانی به مادرش حضرت زهرا (س) اقتدا نمود.
همرزم شهید، روزنامه ایران، سال دهم،شماره۳۰۰۳
شنبه ۲۸آذر ۱۳۸۳، صفحه ۱۶