خانه / شهدای مسجد / 9- شهید امیر پلنگچی (صفحه 2)

9- شهید امیر پلنگچی

شهید پلنگچی-درباره دوستان خدایی

  بسمه تعالی                               ((درباره دوستان خدایی)) بعد از ظهر است، ساعت ۶ من و دو تن از دیگر برادران برای مراسمی که در گردان بلال بود حرکت کردیم و از پشت پادگان به بالا رفتیم، در راه آشنایی با مسیر طی شده،‍ وقتی از تمام آن کشیدن کوه …

ادامه نوشته »

دست نوشته شهید پلنگچی-شماره ۱۰-گوشه ای از سخنان و درد دلم

دست نوشته شماره ۲۱ بسمه تعالی                                           ((گوشه ای از سخنان و درد دلم)) خدایا در این نیم ساعتی که می خواهم درگام خود گام زنم ، تنها تو را دوست می دارم و تنها …

ادامه نوشته »

۳-دست نوشته شهید پلنگچی- در وصف یاران خوبمان

دست نوشته شماره ۳ بسم الله الرحمن الرحیم  در وصف یاران خوبمان ای کاش برای آخرین دیدار و بخشش شما را می دیدم ، ای کاش خاک بر سرمان می زدیم و از فرط دوریشان به خود وا حسرتا می گفتیم ، ای کاش این عاشقان را یکبار دیگر می …

ادامه نوشته »

خاطره ای از یاد برادران شهید

خاطره ای از یاد برادران شهید                        تدارکات عمار بسم الله الرحمن الرحیم یک روز برادر سید محسن و برادر نوروزکوه هنگام غروب با تویوتا در جزیره مجنون جنوبی که گردان عمار  حالت پدافندی داشت بسر می برد ، و برادر علی شفیعی (شاد روش) مسئول تغذیه گردان بود و این …

ادامه نوشته »

دست نوشته ی شهید پلنگچی-سری ۵

] دست نوشته شماره ۱۰   بسم اللّه الرحمن الرحیم در سوگ شهیدی عالی مقام و جاوید باری دیگر دوستی و جوانی رفت، ای کاش می بود و بیشتر دردها را به وجود پر دردش می گفتم، ای کاش می بود و بیشتر برایش از مسائلمان می گفتم، ای کاش …

ادامه نوشته »

دست نوشته ی شهید پلنگچی-سری ۱

بسمه تعالی دست نوشته شماره ۱   خدایا این واژه را سرلوحه هدایتم قرار ده که همیشه به یاد تو باشم و همیشه به ذکرت مشغول باشم و پیوسته خوف و خشیت تو در دلم باشد تا دیگر از غیر تو ترسی نداشته باشم .                   (حقیر درگاهت) درگوشم بخوان سرود …

ادامه نوشته »

دست نوشته ای برای شهید محمدعلی زمانی نیا

بسم اللّه الرحمن الرحیم محمدعلی زمانی نیا شهیدی وارسته، الگو و نمونه، یادم می آید این شش ماه آخر او را اینقدر دوست می داشتم و یادم نمی رود موقعی که گفت امیر جان درست را بخوان و مواظب اعمالت باش.  هنوز زمزمه های آخرینش ازیادم نمی رود، موقعی که …

ادامه نوشته »

دو رکعت عشق

    اطلاعات شنبه ۷/۱۱/۱۳۷۴   آرام آرام به لحظات شروع عملیات، نزدیک می شدیم و بچه ها بی تاب تر از همیشه در انتظار وصل، لحظه شماری می کردند. شبی که فرمان ترک اردوگاه (که در پشت پادگان کرخه بود) صادر شد تا به طرف منطقه عملیاتی حرکت کنیم، …

ادامه نوشته »

دست نوشته ایی از شهید پلنگچی درباره شهید عیدک زاده

بسمه تعالی به یاد چهارمین سالگرد گل به خون غلطیده، عبدالحسین عیدک زاده چهار سال پیش جوانی سر بر قطعه زمین خاکی نهاد ، که دل همه ما را داغ دار و هراسان کرد ، او که خنده اش نشانی از عشق به یارش بود ، برادرم عبدالحسین عیدک زاده …

ادامه نوشته »