خانه / شهدای مسجد / 43-شهيد علي مشتاق دزفولي

43-شهيد علي مشتاق دزفولي

پند نیکو-شهید علی مشتاق

نور را از ظلمت شب بیرون کش تا چراغ راهت باشد. برادرم یکی از خصال نیکویت سنگینی و وقارت بوده و هست، جهد بسیار کن تا مبادا در اثر غفلت و انجام افعال سبک شیاطین آن را از کفت بربایند. دیگر از خصائصی که تذکر در پاسداریش بی ضرر نمی …

ادامه نوشته »

نامه ای برای خدا

بسمه تعالی به نام الله به نام درهم کوبنده دشمنان، خصم دون؛ چه خوش است آن دم که آماده رزم می شویم چه خوش است همهمه انسانهای عاشق که چند لحظه دیگر به وادی نور می پیوندند هنگامی که سر از میان این دفترچه بلند می کنم چیزی نمی بینم …

ادامه نوشته »

پند نیکو

نور را از ظلمت شب بیرون کش تا چراغ راهت باشد. برادرم یکی از خصال نیکویت سنگینی و وقارت بوده و هست، جهد بسیار کن تا مبادا در اثر غفلت و انجام افعال سبک شیاطین آن را از کفت بربایند. دیگر از خصائصی که تذکر در پاسداریش بی ضرر نمی …

ادامه نوشته »

خاطرات شهید مشتاق

یکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۶۴                             بسمه تعالی دیگر روز انتظار تمام شد دیگر وقت عمل آمد دیگر نوبت به کرسی نشاندن سه ماه کار و تلاش در پشت پادگان رسیده و دیگر وقت شهادت شاهدانی رسیده که در لوح محفوظ به ثبت رسیده اند. نمی دانم این عملیات چه می …

ادامه نوشته »

دفتر خاطره

  بسمه تعالی چه روزی بود همه در خود بودند و کارهای شخصی می کردند ما احتمال قوی می دادیم که امشب عملیات باشد و داشتیم کارهایمان را می کردیم یک مسئله که قابل توجه بود این بود که همه بچه ها دفتر خاطره می دادند و می گفتند امضاء …

ادامه نوشته »

لحظه وداع-قبل از عملیات

 بسمه تعالی اکنون ساعت۱۰:۱۰ صبح می باشد تازه می خواهیم تمام وسایلمان را جمع کنیم و دیگر می خواستم با تمام نوشته هایم وداع کنم و آنها را در ساک خود بگذارم. اکنون که می خواهم لباسهایم را جمع کنم شور و حالی عجیب در بچه ها است همه در …

ادامه نوشته »

رود رسول-قبل از عملیات

  بسمه تعالی زمان، زمان درنگ نیست زمان به انتظار نمی ایستد تا ما به او برسیم بلکه ما باید خود را به او برسانیم: در این روز که چهارشنبه می خوانندش از میان نخلهایی در هم به خطی که کنار رود اروند بود منتقل شدیم پس از مدتی که …

ادامه نوشته »

خدایا مرگمان را شهادت قرار بده

بسمه تعالی هنگامی که به کوچکی خود فکر می کردم خیلی مسایل در ذهنم به جنب و جوش می آمد صحنه روزگارم را فراز و نشیبهایی پر کرده بودند که هرگاه به پشت سر خود نگاه می کردم متعجب از خود بودم که چگونه این راه و مسیر را رفته …

ادامه نوشته »

نامه ای برای خدا

بسمه تعالی خدایا به یاد دوستی پاک و خالص که دارای قلبی لطیف می باشد در شب تاریک که با نور ضعیف فانوس قسمتی از تاریکی را شکسته نشسته ام او دوستی با اخلاص است بارها دیده ام که با دیدنم قلب وجودش شاد شده او برادر دو شهید است. …

ادامه نوشته »

خاطرات شهید مشتاق

بسمه تعالی امروز روز پج شنبه بود در چادرمان در اردوگاه واقع در آبادان نشسته بودم یکی از بچه ها صدایم زد چیز عجیبی دیدم بله برادرم محمود بود بسیار برایم باور نکردنی بود آنوقت که می خواستم به آبادان بیایم فهمیده بودم که او آمده ولی باور نمی کردم …

ادامه نوشته »