خانه / شهدای مسجد / 20-شهيد امير رمي / برگزاری جلسه -خاطره ای از مهندس بابک کلانتریان

برگزاری جلسه -خاطره ای از مهندس بابک کلانتریان

بسم الله الرحمن الرحیم

بر مرکب قلم نشسته ام و خرامان خرامان به گذشته باز می گردم به سالهای نه چندان دوری که اگر زبان می داشتند فریاد می زدند در تاریخ بگردید و سیر کنید و باز هم بگردید وبعد با حالتی سرشار از غرور و افتخار می پرسیدند آیا چنین حماسه ای را که تاریخ سازان ما آفریدند سراغ دارید آنگاه با حالتی کنایه آمیز دلت به شکوه و گلایه بر می دارند و می گویند ما استحقاق فراموشی و پاک شدنی از خاطر شما را داریم؟!

***

نخستین روزهایی را که به جلسه آمدم بخاطر می آورم روزهایی که واقعا گشایشی در زندگی من بود آشنای با جمعی که عشق و علاقه به مکتب انسان ساز اسلام آنها را به گرد قرآن گرد آورده بود و البته آن زمان یک چیز اضافی هم داشت و آن هم مکانی برای اظهار و آشکار کردن اندوخته ها و آموخته ها به شیوه ای نوین و آنجا جایی نبود جز «جبهه جنگ» و چه زیبا نقش آفرینی کردند شهداء در نمایش جبهه.

و هنوز شهد شیرین دوستی با خیلی از این عزیزان را نچشیده بودم که باغبان گلستان شهداء این غنچه ها و گلهای نو شکفته را یکی یکی و بنوبت گلچین می کرد و هر بار ما را از نبود چنین گلهایی غمگین می کرد ولی هیچگاه فراموش نخواهم کرد قاطعیت محمد علی را، صداقت یوسف را، وفای کریم را، بشاشیت امیر را، نظم امر حبیب را، حسن خلق مسعود را، و … .

و بالاخره اعتقاد راسخ و ایمان، تعصب و عرق مذهبی و عشق و علاقه این عزیزان به مولایشان حسین بن علی(علیه السلام) را.

***

سرمای هوا نوید زمستان سردی را می داد هرچند سرما خود خمودی و سستی می آفریند اما سکوت حاکم بر شهر ما را تنها سرما نمی توانست سرما باعث باشد. به مانند چند سال گذشته و موشکباران شهرها شروع شده بود و مردم شهر نیز عموما جهت حفظ جان خود به روستاها و اردوگاههای اطراف شهر که کمتر مورد تعرض و حمله موشکی قرار می گرفتند پناه برده بودند و معدود افراد ساکن در شهر نیز، با توکل بر خدا و اعتماد به زیر زمین خانه ها همچنان به شهرنشینی خود ادامه می دادند. همین دیشب غرش مهیب موشک خواب از چشم همان معدود افراد ساکن در شهر ربوده بود.

***

لحظاتی از غروب آفتاب گذشته بود و مؤذن صدای اذان را سر می داد در خلوتی شهر صدای اذان چه خوب در شهر می پیچید _ مشغول کلنجار زدن با خود بودم که به مسجد بروم یا نه، آخر در این ایام عمده دوستان جلسه ای در جبهه ها حضور داشتند بقیه نیز بعلت موشکباران مجبور به ترک شهر شده بودند و دیگر از شور و شلوغی حاکم بر مسجد به آن معنی خبری نبود شب گذشته هم بعد از اینکه نمازم را تمام کردم کسی را ندیدم و پس از مدتی تنهایی به خانه بازگشتم. با طی حدود نیم ساعت پس از اذان راضی به مسجد نرفتن نشدم و تصمیم گرفتم به مسجد بروم.

نمازم را تمام کرده بودم و قدم زنان در حیاط مسجد خودم را به کنار باغچه و در زیر درخت نخل رساندم هنوز ننشسته بودم که یکی از دوستان وارد شد. لحظاتی بعد دیگری وارد شد. به پیشنهاد دوستان تصمیم گرفتیم چند نفری جلسه قرآن را برگزار کنیم وارد اتاق جلسه شده و چراغها را روشن کردیم جمله ای بر روی تخته سیاه نقش بسته بود که تعجب ما را برانگیخت و آن جمله این بود:

امشب آیه … از سوره … را خواندم.

و او به تنهایی نشسته بود و جلسه را برگزار کرده بود و او کسی نبود جز برادر مفقودالاثر عبدالامیر رمی.

***

امید به اینکه خداوند هر چه زودتر خبر مسرت بخشی از برادران مفقودمان بالاخص مفقودمان منسوب به جلسه برادران بزرگوار سید مهدی علوی، علی حاتمی نسب و عبدالامیر رمی بما برساند.

انشاء الله

ملتمس دعا نیمه شب

۷۳/۱۲/۲۶

 

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *