خانه / شهدای مسجد / 6-شهید علیرضا اصغرپور / زندگینامه شهید علیرضا اصغر پور

زندگینامه شهید علیرضا اصغر پور

بسم رب الشهداء و الصدیقین

 

محل شهادت: کرخه        تاریخ شهادت: ۱۳۵۹/۸/۱۰                  تاریخ تولد۱۳۳۸

                                                                

شهید علیرضا اصغر پور در تاریخ ۱۳۳۸ در خانواده ای مذهبی درشهرستان دزفول چشم به جهان گشود و از همان طفولیت معصومیت و زیبایی روح او چشم همه فامیل را به خود خیره کرده بود .

وی بسیار متعصب و پایبند به مسایل مذهبی بود و از ظاهرسازی و مسایل عامیانه پرهیز می کرد به همین خاطر با وزیدن اولین نغمه های انقلاب اسلامی ایشان خود را مکلف بر مسجد رفتن کرد. در این ایـام بود که وی تا مسجد امام حسن عسکری (علیه السلام) که از منزلشان حدود ۲ کیلو متر دور بود همیشه حضور می یافت. نماز ظهر و نماز مغرب عشاء و عضویت فعالانه در جلسه قرائت قرآن آن مسجد …

در فعالیتهای ضد رژیمی حتی به صورت مسلحانه شرکت می کرد . در تمامی تظاهرات مردمی شرکت داشت و آگاه به مسایل زمان خود بود پس از آتش زدن سینما رکس آبادان وی را دیدم که سخت ناراحت بود و به شدت در تظاهراتی که به همین مناسبت تشکیل شده بود بر سر و سینه خود می زد …

پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و آنقدر فعال بود که بعد از شهادتش تازه دوستان وی فهمیدند که تمامی مسئولیتهای زیر در همین مدت کم به وی واگذار کردند :

۱- مسئول آموزش نظامی در پادگان کرخه

۲-تبلیغ در روستاهای اندیمشک و اعزام به آن شهرستان

۳-فرماندهی گروه ضربت پایگاه وحدتی چهارم شکاری و اعزام به آن محل

۴-اعزام به اسلام آباد

۵-سرکشی به جبهه های مرزی و شهادت .

از همان بدو عضویت در سپاه معنویت خاصی در وی مشاهده می شد. بارها با سر وروی گرد و غبار نشسته از جبهه و اسلحه و فانوسقه به خانه می آمد و هر گاه او را می دیدیم بغـض گـلویمان را می شـکفت و از خـوشحالی از نـوک پا تا سرش را غـرق بوسه می کردیم و فقط او ما را دعوت به خدا و دین خدا می کرد و می گفت : قیامت را فراموش نکنید که بسیار نزدیک است . چهل روز بیشتر از جنگ نگذشته بود که شهید شد و در این چهل روز بارها می گفت من شهید می شوم .

به مادر می گفت مادر در مرگم شیون نکنید به خواهر می کفت : خواهر ! بر سر و رویت نزنی به برادر می گفت : اورکتم برای تو باشد و …

خدا می داند در این قلب پاک علیرضا چه می گذشت که همه ما را دعوت به صبر و استقامت می کرد گویا ملک غیبی به علیرضا رسانده بود که در عرش تو را طلب کرده اند و جای تو در زمین نیست و وی را خیلی بی تاب کرده بود.

حدوداً ۶ ماه بیشتر در سپاه نبود که به درجه رفیع شهادت نایل آمد و  عاقبت۱۰ /۸/۱۳۵۹  هنگامی که با حسن مسعودی پور به پادگان کرخه جهت پیدا کردن اسلحه ( پادگان تخلیه شده بود ) رفته هدف یکی از ۱۲۰ گلوله کاتیوشایی می شود که دشمن بعثی به هدف اینان رها می کند و هر دو در آغوش هم تا آغوش ذات احدیت پرواز می کنند .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *