خانه / شهدای مسجد / 7- شهيد محمد افخم / دست نوشته ای زیبا از شهید محمد افخم

دست نوشته ای زیبا از شهید محمد افخم

        «بسمه تعالی»           

الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملا (قرآن کریم)

اوست خدایی که مرگ و زندگی را آفرید تا بیازمایدتان که در صحنه پیکار حق و باطل کدامیک از شما نیکوتر است .

و خدایا تو خود بنگر که کدامیک از ما نیکوتر است ببین که فرزندان ابراهیم چگونه اسماعیل وار به قربانگاه آزمایش می شتابند و پیروزمندانه جان می گذارند. می سوزند تا با کفر نسازند، می روند تا ایمان نرود، می روند تا چراغ توحید نمیرد.

خدایا سرودشان را شنیدی؟ انا لله و انا الیه راجعون

فریادشان را شنیدی؟ نصر من الله

آوایشان را شنیدی؟ لا اله الا الله

شعر هایشان را شنیدی؟ فبای آلا ربکما تکذبان

نامشان موحد، کتابشان قرآن، پیامشان ایمان، جرمشان قیام، راهشان اسلام، امامشان«امام»، کلامشان وحدت، درسشان جهاد، سلاحشان تقوی، مقصدشان شهادت.

مهاجران رفتند و بی انصار شدیم دلاوران قبیله نور در نبرد با ظلمت به دشت روشنایی هجرت نمودند. رفتند تا قله فلاح را فتح نمایند. رفتند تا قله توحید را بگشایند رفتند تا چونان ستاره ای به آسمان تیره بدرخشند.

یارانمان، یارانمان، بازوان پرتوان انقلاب، سربازان پر خروش امام، پاسداران رهایی، جانبازان مکتب، حاظان قرآن، یارانمان رفتند…

خدایا: به ابرها بگو بگریند، به کوه ها بگو بشکافند، به دریاها بگو بخروشند، به طوفان ها بگو بشتابند، به رودها بگو بنالند، چشم ها را بگو بجوشند، به آسمان ها بگو ببارد، به زمین بگو بگرید، به خورشید بگو نتابد، به ستارگان بگو ننمانند، به همه بگو اشک بریزند، آری اشک بریزند. ای جنگل، ای دریا، ای سرود ها، ای قلم ها، ای رودها، ای چشمه ها، ای دشت ها، ای بیشه ها، از چشم خود رود محن جاری کنید. سیلاب ها جاری کنید، خونابها جاری کنید.

خدایا: به درخت ها بگو که برگ هایشان را فرو ریزند. به عقاب ها بگو که به سوگ یارانمان نشینند. به پرندگان بگو پرهایشان را به خون شهیدان رنگین کنند. به کبوتران بگو پیام خونین را به خطه ستمکشان برسانند. خدایا: باز هم به فرشتگانت بگو « انی اعلم ما لا تعلمون»

فلسفه آفرینش انسان را در کربلای خوزستان نشانشان ده خدایا: باز هم به فرشتگانت بگو که خلیفه ات را در زمین ببیند. آری « تقوی و عشق را و ایمان را ‹ ایثار و جهد و تلاش و خون جوانان را یک جا نشانشان ده. »

خدایا: به محمد بگو که پیروانش حماسه آفریدند. به علی بگو که شیعیانش قیامت بپا کرده اند. به حسین بگو که خونش همچنان در رگها می جوشد، بگو که از آن خون ها در دشت کربلا زمین ریخت، سرودها روئید، ظالمان سرودها را بریدند، اما باز هم سرودها روئید.

بگو که آن خون ها از« خرداد خون داد» «تا شهریور شهید» بر ژاله شد. بگو که دست های عباس بر پیکرمان آویخته است.

بگو که آن خون ها به جانمان ریخته است و بگو که قاتلان همچنان خونمان را می ریزند اما…باز هم لاله می روید .

خدایا: چرا خونمان را می ریزند؟ جرممان چیست؟ جز«حبّ» تو؟ از هابیل تاکنون همواره شهیدمان ساخته اند. قرن هاست که زنجیر بر پایمان ، زندان ها و ایمان و شکنجه همراهمان است پایمان را شکستند تا نرویم . زبانمان را بریدند تا نگوئیم…خونمان را ریختند تا نباشیم. اینان چرا از « انسان» میهراسند؟

خدایا: تو می دانی که چرا زجر است ماندن بدون آنها پنداری که تنمان سرد شده است چشممان در سوگشان «پر» اشک، جایشان در نبودشان « خالی» است.

هنوز صدایشان در گوشمان طنین افکن است. چه نیکو آیه وحدت و «دعای همت » می خواندند. چه زیبا سوره«شهادت» را تفسیر کردند چه خوب سرود «ایمان» را زمزمه کردند چه خوش در آسمان شب «درخشیدند» و چه زود از کنارمان رفتند « اللهم عظم بلائی» خدایا چه رنج بزرگی. ابوذر بودند و یک کلام «اصحاب» امام بودند. به خون خود فلق را بیاراستند و به نور مطلق پیوستند.

شهادت پایان دادن به حیات طبیعی خود برای رسیدن به هدفی بینهایت بزرگ و رهائی جامعه و افراد بشر از بند اسارت و بندگی.

شهیدان ـ طلوع فجر را بر قله گیتی نمایان ساختند. اگرچه خود در این راه سوختند.

خدایا تو می دانی که چه می کشیم. پنداری که چون شمع ذوب می شویم، ما از مردن نمی هراسیم اما می ترسیم بعد از ما «ایمان» را سر ببرند، و اگر نسوزیم هم که روشنائی می رود و جای خود را دوباره به شب می سپارد چه باید کرد؟

از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از دیگر سو باید شهید شویم تا آینده بماند. هم باید امروز شهید شویم تا «فردا» بماند و هم باید بمانیم تا فردا «شهید» نشود.عجب دردی. کاش می شد. امروز شهید می شدیم و فردا زنده می شدیم تا دو باره شهید شویم آری یاران همه سوی مرگ رفتند در حالی که نگران «فردا» بودند.

 خدایا: نکند وارثان خون این شهیدان در راهشان گام نزنند؟ نکند شیطان های کوچک با خون اینها «خان» شوند نکند «جانمایه» ها برای «بی مایه های» «دون» مقام شود نکند زمین «خونرنگ به تسخیر هواداران نیرنگ درآید. نکند شهادت اینها پایگاه دنائت آنها شود؟ نکند میوه درخت فداکاری اینها را صاحبان ریاکاری بچینند؟ نکند ثمره جنگ یارانمان به چنگ فرهنگی مسلکان افتد؟ نکند نکند که. . . ؟ نه خدایا هرگز؟

خدایا ماندن دشوار شده است. در غربت زمین بی یار و یاور «حضور داشتن» خود « غیبت» است. انگار که پشتمان شکسته، زنجیر درد، دست هایمان را بسته، غم در سینه ما نشسته است. ما از نبودن آنها رنج نمی بریم. بلی از بودن خویش در «رنجیم» ما می دانیم که آنها «هستند» و ما «زنده مرده ایم » پاسداران حریم انسانیت. مجاهدان نبرد عزت، رزمندگان راه شرف، موحدان ایمان، منادیان رستگاری، مظلومان همیشه تاریخ. وه که چه نیکو جانشینانی برگزیده ای.

خدایا: یارانمان مردانه به قلب سیاهی یورش بردند تا رویش دوباره انسان را در کویر کفر به تماشا نشینند. اما پیکر پاکشان را به تیغ تباهی دریدند.

کربلای هویزه

همچنین ببینید

زندگینامه شهید محمد افخم

بسم ربّ الشهداء و الصدیقین   نام پدر : محمدعلی     محل شهادت :جبهه بستان    تاریخ …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *