خانه / شهدای مسجد / 18-شهید غلامرضا دگله / زندگینامه شهید غلامرضا دگله

زندگینامه شهید غلامرضا دگله

بسم الله الرحمن الرحیم

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیا عند ربهم یرزقون

 

شهادت رسیدن به جاودانگی و کسب بالاترین و والاترین ارزشها، گشودن مسیر حرکت انسان از بن بست ها و گیر و دارها و شکفتن ظلمتها و سیاهی هاست, شهید پاکباز عاشقی است که شوق دیدار محبوب در سر دارد و در راه پیوستن و رسیدن به خدا کالای جانش را در میدان بازار عرضه می کند و در مقابل بهشت را خریدار میشود. شهید از وجودش ((نیکی)) می سازد و بر فرق دشمن فرو می آورد و با آرامش و بی اضطرابی او را در هم می شکند. شهید فریاد میشود که در عصر بی صدائی و سکوت و انجماد از حلقومی سرخ در میخیزد, خوابها را اشفته می کند و بیداری و آگاهی و حرکت می آفریند شهید عاشق خداست و خدا نیز عاشق او, شهید نخستین قطره خون وجود خویش را از هر الودگی و ناپاکی می شوید و با بال شهادت در ملکوت پر می کشد.

شهید ((مرگ)) را با اغوش باز می پذیرد چرا که در چهره شهادت رهایی از اسارت می بیند و پیوستن به صف صالحان و پرهیزکاران و سازندگان تاریخ, شهید غلامرضا دگله نمونه روشن از این ایثارها و فداکاری مصداق کامل عشق و اخلاص و شور و هیجان بود.

در شوق شکستن قفس تن بی قرار و آشفته از این جبهه به آن جبهه در بدر به دنبال شهادت می گشت و سرانجام نیز به آرزویش دست یافت و در کربلای فیاضه آبادان به ملاقات پروردگارش شتافت و اکنون شمه ای از زندگی پربار و پرافتخار او

غلامرضا در دوم دی ماه سال ۱۳۴۱ مصادف با تولد امام رضا(ع) دیده به دنیا گشود, خانواده او بدلیل داشتن بافت مذهبی کم کم او را با مسائل مذهب آشنا کردند اما او پر تکاپوتر و کنجکاوتر از آن بود که به آموخته های محدود خانواده اکتفا کند روح پژوهشگر او به هر جا سر می کشید و اندیشه آموختن او را به فعالیت و حرکت وا می داشت, عشق به مذهب و اعتقادات اصیل اسلامی در همان سنین کودکی در او نمودار بود. نماز را به زودی آموخت و همراه با خانواده اش در دوران کودکی به روزه گرفتن پرداخت و در مقابل نهضت دیگران که او را از روزه گرفتن در ان شرایط سنی باز می داشتند با لبخندی سرشار از معنی و یا در یک جمله کوتاه (اشکال ندارد) برخورد می کرد.

روح ایثار و گذشت و انفاق بارها او را به بخشیدن و دادن پول و سایر امکانات زندگیش به دیگران واداشته بود. سادگی، اخلاص، صداقت و مهربانی در وجودش موج می زد. رنج و محرومیت دیگران در وجودش شعله می افکند و غم فقر دیگران او را سخت می آزرد و همین انگیزه ای بود که لباس نو نپوشد و از همه لذات و دلبستگی ها درگذرد.

صمیمیت و صفای اخلاقی اسلامی او هر کس را در اولین برخورد جذب می کرد, در طول مدتی که به زندانیان رسیدگی می کرد علاقه و توجه همه زندانیان را به خود جذب کرده بود. یکی از زندانیان در لحظه اعدام با التماس خواسته بود که غلامرضا او را تیرباران کند و غلامرضا هرگز به خود چنین اجازه ای نداده بود. بسیاری از زندانیان با او غذا می خوردند و تحت تاثیر رفتار و اخلاق او تغییر می یافتند.

همکاری، همدردی و همراهی با دیگران بخشی از اعتقاد شهید غلامرضا بود. هر فرصتی که می یافت به بیمارستان سرکشی می کرد. گرسنگی دیگران او را رنج می داد. و در هنگام دیدن فقر انها بر چهره اش غمی سنگین می نشست و بغض گلویش را می فشرد. در طول انقلاب فعالانه شرکت داشت نقش فرهنگی او در انقلاب و شناساندن آن، چشمگیر بود. گاه به اتفاق چند تن از برادران بخصوص شهید کریم راجی اعلامیه و کتاب به روستاها می برد و در کنار کودکان روستا می نشست و مهربان و نرم آنها را به انقلاب و اسلام آشنا می کرد. بارها شده بود که در طول روز چندین نوبت را با موتورسیکلت طی کرده و بی نشان از هیچ خستگی کتاب و اطلاعیه پخش کرده بود شهامت و شجاعت عجیبی داشت. هرگز از مشکلات نمی هراسید، در سخت ترین و خطرناک ترین صحنه ها نیز شرکت می جست و بی هراس از مرگ پرشور و پر تحرک عمل می کرد. عشق و علاقه عجیب و عمیقی به امام داشت. در جلسات مسجد صاحب الزمان(عج) شرکت می کرد و شکل گیری فکری و شخصی او بیشتر در همانجا بود. وقتی در فضای مسجد گام می گذاشت همچون پروانه ای که در پرتو شمع قرار گرفته باشد شوق و شور و نشاط شگفتی او را پر می کرد.

پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی برای حفاظت از دستاوردهای انقلاب اسلامی وارد سپاه پاسداران شد و در این ارگان شهید با فنون نظامی آشنا شد و پیمودن راهی را که به کربلای سرخ پیوند می خورد آماده گشت بارها می گفت خدایا شهادت را به من ارزانی دار. بالاخره جنگ تحمیلی ایران و عراق آغاز شد نیروهای کفر برای در هم شکستن انقلابی که با خون بیش از ۷۰ هزار شهید آبیاری شده بود به سوی مرزهای ایران اسلامی هجوم آوردند. هیجان مبارزه و جهاد، غلامرضا را فرا گرفت داوطلبانه نخست به جبهه شوش رفت و مدت زمانی در آنجا جنگید سپس دوباره به جبهه کرخه رهسپار شد .

برای آخرین بار در جبهه آبادان احساس دیگری داشت. نگاهش، بیانش و برخوردش تغییر یافته بود گویی احساس شهادت کرده بود و طعم دلپذیر و شیرین پرواز به سوی معشوق را احساس می کرد احساس جدیدی در او شکل گرفته بود. نحوه خداحافظی او نشانی از شهادت داشت هیجان شهادت و پیوستن به قافله شهیدان سلول سلول وجودش را پر کرده بود از خانواده اش طلب بخشش کرد و راهی جبهه شد.

در تاریخ ۱۹/۱۰/۵۹ در طی درگیری در جبهه فیاضه آبادان یکی از دوستانش زخمی می شود. همراه با چهار نفر برای کمک به آن برادر می شتابد که ناگهان آتش خمپاره دشمن آنها را هدف قرار داده و به همراه دوستانش در بستری از خون شناور می شود. او درست در همان لحظه جز قرآن هیچ زمزمی بر لب ندارد, قرآن همراه همیشه اش بود. شهید غلامرضا راهی را برگزید که سخاوت و جاودانگی, عزت و رهایی در آن رقم زده میشود. او از تبار عاشورائیان و از نژاد سرخ شهیدان است. او چه زیبا و گرم فریاد حسین را پاسخ گفت و چه پر شکوه به سوی خدا شتافت (عانش سعید او هات شهیدا) او سعادتمند و با افتخار زیست, گل یادش شکوفا و راهش پر رهروتر باد.

باشد تا ما پاسداران و وارثان خونش استوارتر باشیم و پرشتاب تر راه بسپاریم که صبح از وادی افق خون شهیدان طلوع آغاز می کند. رهایی مستضعفان و نابودی مستکبران در گرو این خونها  و شهید جاودانه ای است که برای پاسداری از ارزشهای جاودانه جان باخته است.

 

روانش شاد باد و توفیق سپر دل راهش نصیب تمامی ما

سلام بر او و بر همه شهیدان راه قرآن

 

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *