خانه / شهدای مسجد / 29-شهيد محمدحسين صحراگردزاده / زندگینامه شهید محمدحسین صحراگرد زاده

زندگینامه شهید محمدحسین صحراگرد زاده

بسم ربّ الشهداء و الصدیقین

 

نام پدر: رجب                     محل شهادت : جبهه شلمچه       تاریخ شهادت:۱۳۶۰/۲/۱۷

نام عملیات: بیت المقدس    نوع عضویت: بسیجی                    رمز عملیات: یا علی بن ابیطالب(ع)

 

زندگینامه حقیقی شهدا شهادت نامه آنهاست لحظه ای است که سرشار از عشق به معبود و وارسته از قفس تنگ خویش بی تاب اما آرام روی به سوی کوی جانان نموده اند و زمزمه انالله… بر لب، سبک و رها معراج  می آغازند.

شهید واژه نیست نام نیست، شهید ایمان است اطمینان است یقین و عشق است نفس مطمئنه ای است که اینجا نمی شناسد، ساده و آسان راضیه مرضیه جان می بازد و در سایه ایمان و عمل صالح سرخش، حیات طیبه می یابد

شهید از آن کند آهنگ پیکار                               که جانش را خدا باشد خریدار.

 

و کدام قلم را توان نوشتن و کدام زبان را قدرت گفتن که طومار بلند ایمان نویسد و شعر پر شکوه ایثار این عاشقان سراید. وقتی پروردگار آنان را میهمان خویش می داند و بارش نخستین قطره خونشان تضمین بهشت است  و در عرصه قیامت بر مرکب نور و همپای پیامبران و پیشتاز محشر گام میزنند وقتی مدال افتخار فادخلی فی عبادی بر سینه دارند و لباس خونیشان، پرچم افتخار هنگامه رستاخیزشان است چگونه و با چه سان می توان از آنان گفت؟

اینان که قیام را در بخون طپیدن، یافتن را در باختن، بقا را در فنا، گرفتن را در دادن، اما باید نوشت این آیه های سرخ ایثار را تلاوتی باید تا جان ها را طراوتی بخشد و راهیان راهشان را شتابی و الگویی.

باید همه آنان که گام بر راه دارند و با شهیدان هم پیمان و همسنگر بگوییم که شهیدان با کدام بال پر گشودن و با کدامین پا و کوله بار ره سپردند.

اینک گمنامی از تبار این سرخ تنان همواره سبز را به معرفی می پردازیم تا همه ما را درس الگویی و نمونه ای باشد.او محمد حسین صحراگرد از حسینیان عاشورای الله است که در صحرای عشق آنچنان بر گرد شمع دوست چرخید که در شعله عشق و ایمان سوخت و سر انجام تا بلندای معراج فلاح پرواز کرد.

برادر شهیدمان حسین در نخستین روز ماه مبارک رجب در سال ۱۳۴۰ در یکی از محلات فقیر نشین دزفول در خانواده ای مذهبی و متوسط پا به عرصه وجود نهاد . مادرش بر اساس میثاقی که با سرور شهیدان امام حسین(علیه السلام) بسته بود نام مبارک حسین را برایش برگزید و این خود آغاز زیبا و فرجام زیباترش را در پی داشت . 

هنوز چند بهاری را پشت سر ننهاده بود که گرد یتیمی بر چهره اش نشست و مادرش در جهت تأمین زندگی، رنجها و مشکلات و تنگناهای سخت عصر خفقان و ستم شاهی را بر دوش کشید . فضای پاک و مهذّب خانواده و عشقی که به خاندان اهل بیت طهارت در فضای خانواده موج می زد به شخصیت حسین و تفکرش شکل می داد و طبعاً حسین با کنجکاوی خاصی که داشت و روح تشنه و جستجوگری که سیری ناپذیر و عطش زده در پی یافتن و شناختن هر سو می دوید. از درون این خانواده نقبی به مسجد زد و با حضور در جلسات و برنامه های مسجد سیری جدید و مرحله ای نو را در زندگی آغازید در عصری که فرهنگ تحذیر کننده و ویرانگر غرب در فضای خیابانها و خانه ها و در عمق زندگی ها ریشه دوانده بود و غفلت و بی خبری بازیچه شدن و مشغول کردن و غارت نمودن پیشه و برنامه رژیم طاغوت بود خانواده برادر شهیدمان بی تأثیر وتأثر از این برنامه ها در فضایی که تنها خدا حضور داشت و ایمان خانه کرده بود زندگی می کردند.

دوران راهنمائی شهید حسین طی شد و او که سخت در فقر مادی و فشار زندگی  قرار گرفته بود با برادر و مادرش در اتاقی کرایه ای و نمناک در بدترین شرایط ممکن به تحصیل ادامه می داد به طوری که خیلی از شبها حتی امکان تهیه مختصر شامی برای امرار معاش نبود. بعد از طی دوره راهنمایی در سال ۱۳۵۵ وارد هـنرستان شد .  در هنرستان مرحله ای نو و گسترده تر در زندگی برادر شهیدمان آغاز شد مسایل برای او محسوستر و ملموس تر می شد و او که فرزند فقر ورنج و محرومیت بود تنها بر سفره  گسترده قرآن و بر کناره دریای ژرف معارف اسلامی بالیده بود با نگاهی که در آن ایمان می زد به تجزیه و تحلیل مسایل می پرداخت. فـعالیتهای اساسی و سـیاسی حـسین از همین جا تکوین و آغاز می شود . تابستان سال دوم هنرستان فرصتی است تا در حین کارگری و عملگی بقیه روز را به مطالعه مداوم و شرکت فعالانه در جلسات قرائت قرآن بپردازد. سرعت رشد او بسیار شگفت انگیز بود ، در بحثهای مسجد معمولاً جواب بیشتر پرسشها را داشت و در انگیزه دادن، به دانش آموزان و اعضای جلسات، سخت کوشا و پیگیر بود.

 در کنار برنامه های مطالعاتی به برنامه خودسازی سخت اهمیّت می داد و او که سراسر زندگیش خودسازی بود و فقر و محرومیت دیگران برایش کاملاً محسوس و ملموس بود به یاری و مدد آنها می شتافت و روزها اکثراً روزه بود صلهرحم را به عنوان جزئی از برنامه روزانه اش داشت . خلوت گزینیها ، تهجدها ، راز و نیازها و اخلاص در عمل، در نگاهش و در تمام زندگیش پر و بال گسترده بود .

در جـلسه مـسجد صـاحب الزمـان(عـجل اللّه تعالی فرجه) هـمراه برادر شهیدمان کریم راجی مجموعه مطالعات و دریافت هایش را ارائه و پیاده می کرد . و هرگز در این جهت در اسارت غرور و خود بزرگ بینی  و خود محوری نمی افتاد گاه تا دیر هنگام از شب می نشست و بحث می کرد و تشنگی و نیاز از لابلای سخنش و برخوردهایش می جوشید هرگز در گوش دادن و بحث کردن خستگی نشان نمی داد .

در سال ۱۳۵۶ در تـظاهراتی که در شـهر انـدیمشک بر پـا شده بود دسـتـگیر شـد .

در شرایط زندان به سختی استقامت کرد و مادرش که همواره درس مبارزه و استقامت را از زبان حسین آموخته بود صبر و شکیبایی نشان داد. حسین بعد از یک هفته از زندان آزاد و با شـوق و شـور بیشتری فـعالیت را شـروع کرد. با برادران هسته های کوچکی را جهت خدمت به انقلاب تدارک دید بعد از پـیروزی انقلاب درحرکت و شور و فعالیت حسین هیچ وقفه ای حاصل نشد بلکه گرمتر ادامه داد و به دلیل علاقه شدیدی که در کمک به خانواده های مستضعف داشت بنیاد مسکن را برگزید و او آشناترین فرد در بنیاد مسکن نسبت به رنج و درد این خانواده ها بود.

 مادرش از دوران راهنمایی و دبیرستان او این چنین یاد می کند که،حسین پیراهنش را چندین بار وصله می زد ، جز دو پیراهن ساده نداشت ، هر گاه بیش از یک نوع غـذا بر سـفره می دید خـشمگین می شد و  شب علیرغم سرمای سوزناک زمستان در اتاق بر زیلوی پوسیده می نشست و هـمواره می گـفت مادر باید عـلی وار زندگی کرد . او با چنین روحیه ای به یاری خانواده های فقیر می شتافت و در کنارشان می نشست  گاه در نیـمه های شـب حـسـین را در ساختـمان نیـمه تمام خانواده ای فقیر می یافتی که مشغول کارکردن است و با آن جسم ضعیف و ناتوانش کلنگ بر زمین می کوبد .

کمتر خانواده مستضعفی در شهر بود که او را نشناسد او حتی حقوقش را به خانواده های فقیر می بخشید و تنها بعد از شهادتش مشخص شد که چند خانواده با حسین مأنوس و از کمکهایش بهره مند گشته اند .

وقتی تصویر حسین به عنوان شهید بر دیوار نصب شد زنی رهگذر وقتی چشمش بر تصویر حسین می افتد بر سر و صورت می زند، بـر کنار دیـوار می نشیند و گـریه کـنان می گوید : یـتیـم شـدیـم .

در خانه فقرا همبازی کودکان می شد و با همه عظمت روحش واژه ها و الفبای اسلام را به آنـان می آموخت . یکبار وقتی حسین برای سرکشی به منزل یک پیرزن فقیر می رود هنگامی که از مـحرومیت ها و کمـبودها و بـدبختی هایشان می شنود هـم ناله با اعضای خانواده مدتها همچون مولایش علی (علیه السلام) می گرید وبعدها  وقتی که آن پیرزن فقیر با برادران ملاقات  می کند جریان واقعه را بازگو می کند و به حق پرتویی از زندگی علی(ع) در زندگی اش تابیده بود او تنها عامل تأمین  زندگی مادی این خانواده ها نبود بلکه معلم قرآن نیز بود در این خانواده ها برای بچه ها قصه می گفت درس می داد و مکتب می آموخت و با این همه تلاش همواره می گفت : هنوز هیچ نشده . و این صفت متقین است که همواره خویش را کم می بیند و سرزنش گر خویشند که تو هیچ نکرده ای « و هم لانفسهم متهمون»( و ایشان نفس خویش را متهم می سازند ) اعمال کم راضی و خشنودشان نمی سازد و کار فراوان نیز به غرورشان نمی افکند. 

حسین در صحنه سیاست سخت پشتیبان دو آتشه ولایت فقیه و افشا گر وابستگان گروههای التقاطی و منافق بود و با رسوبات تفکر جاهلی آنان طی کشمکش های مختلف مبارزه می کرد و با نیروهای التقاطی که با سوء استفاده از حاکمیت لیبرالها در بعضی از ادارات و حتی ارگانهای انقلابی رخنه کرده بودند به شدت مخالف بود .

 اخلاق و رفتارحسین جاذبه عجیبی داشت و سخنش را نیز نفوذی فوق العاده بود ، مادرش میگوید : او همواره به من میگفت مادر من از خانواده ای روزه گیر و نمازخوان و راستگو هستم . خداوند از این خانواده شهید میخواهد سپس می گفت مادر از اقوام و گذشته خانواده ام تعریف کن و وقتی می گفتم : گذشـته های آنان و اخـلاق و رفتارشان پسندیده بوده و هست ، میگفت : پس لیاقت شهیدی دارید .

در هـنگـام رفـتـن به جـبـهه تـنها تـوصـیه حـسین بـه مـادرش ایـن اسـت کـه روزی پنج بار برای امام دعا کنید و وقتی خبرشهادتم را شنیدید سر برخاک گذارید و سجده شکرگویید چرا که توفیق ادای امانت را در پیشگاه خدا به میراث برده اید .

شهید حسین صحراگرد در تاریخ۱۳۶۰/۲/۱۷  در آخرین مرحله از عملیات پیروز مند بیت المقدس (آزادسازی خرمشهر ) به درجه رفیع شهادت نائل شد . و پیکر مطهرش پس از چند روز در گلستان علی به خاک سپرده شد.

با درود به او که عمری در اخلاص و عبودیت سپری کرد و عاشقانه و مخلصانه به دیدار یار شتافت.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *