بسما…الرحمن الرحیم
الذین آمنو و هاجروا و جاهدوا فی سبیلالله باموالهم.
و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئک همالفائزون.
سوره توبه آیه ۲۰
آنانکه ایمان آوردند و از وطن هجرت کردند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد کردند آنها را نزد خدا مقام بلندی است و آنان بالخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند.
اسلام مکتب رهائی بخش و انسانساز است، مکتب خون و شهادت و ایثار برای استقرار عدالت و شستشوی درون جامعه از زنگار شرک و کفر و ظلم و انسانها را را به جهاد و مبارزه میخواند و در قبال هدیه خون بهشت را هدیه میکند. مسئولیت انسان مسلمان تلاش در جهت سازندگی خویش و جهت دادن جامعه بسوی خدا و استقرار عدالت و آزادی است و در این راه هرچه کوشش وسیعتر ارزش بالاتر و متعالیتر. انسان مسلمان مقتی مینگرد و حق را در خطر احساس میفکند بیهیچ درنگ و تامل تمام وابستگیها را به کناری مینهد از خویش میگذرد و در راه دفاع و پاسداری از حق قره قطره خونش را ایثار میکند او تن به گلولهها میسپارد تا فردا حق را در معرض گلولهها و تندبادها نبیند. مسلمان عاشق و شیفته شهادت است او میداند بالاترین پرواز و پراوجترین حرکت شهادت است .
فوق کل ذی برّ بر حق یقتل الرجل فی سبیل النه فاذا قتل الرجل فی سبیلالله فلیس فوقه بر الاتر از هر نیکی، نیکی دیگر است تا آنگاه که انسان در راه خدا کشته شود پس آنگاه که انسان در راه خدا شهید شود بالاتر از آن هیچ نیکی و سعادتی نیست. شهید در منطق قرآن جاودانه است او مدافع حقیقت است و حقیقت مردنی نیست پس شهید به این دلیل جاودانه است که در راه ارزشهای جاودانه میدهد.
شرح زندگی
این طالب و عاشق و شهادت این پاکباز شیفته قرآن و حسین (ع) در سحرگاه دوازدهم اردیبهشت سال ۱۳۳۹ در هنگام دیدن سپیده بامدادی دیده به جهان گشود او همزمان با طلوع خورشید متولد شد گویی دست تقدیر میخواست او نیز خورشید شود و بر فضای زندگیمان حرارت و روشنی و امید بپاشد، حسن در آغوش خانوادهای مذهبی و معتقد و پایبند به اصول اسلام و معتقدات مذهبی رشد کرد و سرانجام به ثمر نشست او در خانوادهای پرورش یافت که مهیاست چنین افتخاری در آن آفریده شود حسن در ۶ سالگی قدم به دبستان گذاشت و فصل جدیدی در زندگیش گشوده شد حافظهای قوی و علاقهای شدید به درس داشت دوران ابتدائی را با نمراتی خوب گذراند ورود به مرحله دوره راهنمائی آغاز شکل گیری شخصیت برادر شهید بود و در آن موقع افقهای جدیدی گشوده شد برادر شهید به مطالعه و تحقیق و بررسی اعتقادات خود همت گماشت میل به عبادت و مسجد رفتن را زیاد داشت روحه اخلاقی و تقوا در او آرام آرام میبالید شگفت از سنین کودکی به نماز و روزه گرفتن علاقه شدید داشت حین روح ایمان و کنجکاوی باعث شد که به مطالعه بپردازد و به خواندن قرآن و نهجالبلاغه علاقهای شدید داشت و مطالعه کتابهای مختلف مذهبی و سیاسی جزئی از برنامه او بود حسن به سحرخیزی عادت داشت و در کارهای خانه و پذیرش مسؤلیت در محیط خانواده شرکت میکرد حسن از نظر رفتار و اخلاق یک ایثارگر واقعی بود تا آنجائی که رفع نیاز از عهده او بر میآمد با کمال رضایت و بدون چشمداشت ارضاء میکرد. فردی بود که مبارزی سرسخت با زورگویان و ناحق گویان بود. شهید در سن ۱۴ سالگی از مهر پدری محروم گردید بعد از فوت پدر عزیز علاقه و جدیت بیشتری برای کار کردن در فصل تابستان مینمود تا بتواند مخارج تحصیل خود را مهیا کند و کمکی نیز به خانوادهاش نموده باشد شهید علاقه شدیدی به کار جاده سازی و و ساختن داشت چون رشته تحصیلی او راه و ساختمان بود به همین خاطر در تابستان همراه مهندسین مشغول جادهسازی در روستاها و شهرهای خوزستان شد در زمان خفقان و اختناق و هنگامیکه سیاهی ظلم و جور به سرزمین اسلامیمان سایه گسترده بود حسن ازجمله کسانی بود که در تظاهرات بر علیه رژیم منفور به همراه برادرش کوکتول ملتف درست و هنگامیکه امام در تبعید بود و اعلامیه میفرستاد آنها را جمعآوری میکرد و به روستاها میبرد و مطالب را برای آنها بازگو میکرد و نسبت به رژیم سیاه منفور پهلوی افشاگری مینمود و این وضع ادامه پیدا کرد تا انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام کبیرمان خمینی بتشکن در ایران اوج گرفت خلاصه حسن در سال ۱۳۵۷ موفق به گرفتن دیپلم در رشته راه و ساختمان شد شهید در اواخر فروردین ۱۳۵۹ به خدمت مقدس سربازی شتافت دوره آموزشی را در کرمان طی نمود سپس به شیراز منتقل و بعداً به پادگان زمینی دزفول منتقل گردید و در شهریور ۱۳۵۹ جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شد چون مشاهده میکرد که صدام مزدور به سرکردگی امریکا شهرهای خوزستان را به توپ و موشک میبست او از دیدن جنایات و فاجعههائی که صدام به بار آورده بود بسیار ناراحت بود و تصمیم میگیرد از پادگان به جبهه برود و با دوستان خود عهد میبندد که از فرمانده بخواهد آنها را به جبهه بفرستد فرمانده به آنها میگوید فعلاً نوبت تیپ دزفول نشده و لشکر ۲۱ حمزه تهران در آنجا بودند. حسین و چند تا از دوستانش مرتب پافشاری میکردند که به جبهه بروند و خوشبختانه در این میان از لشکر حمزه پیام رسید که حدود ۳۰ نفر سرباز احتیاج داریم ایشان بینهایت خوشحال میشوند و فرمانده قرار میگذارد که بین آنها قرعهکشی شود ولی حسن به همراه چند تن از دوستانش میگویند قرعه چه به اسم ما باشد یا نباشد محبت فرمائید به جبهه اعزام شویم و الحمدالله آخر هم به آرزوی خود رسید و در همان روز او برای خداحافظی با یک لندیور ارتشی به دیدار مادر و خواهر و برادران و آشنایان میآید در حالی که اسلحه ژـ۳ داشت و کولهپشتی و لباس رزم بر تن و ماشین از گل پوشیده شده بود به منزل آمد چون مادرش میپرسید فرزندم چرا این ماشین از گل پوشیده شده در جواب میگوید مادر جان ما سرباز خمینی هستیم و به گفته او جهت دفاع از دین و میهن عازم جبههایم و بوسه بر دست و روی مادر میزند گویا میداند که آخرین وداع است به مادر میگوید بگو
ما همه سرباز توئی خمینی
جان در ره دین و میهن میدهیم خمینی
و مادر هم با او تکرا میکرد و سپس از تمام خانواده خداحافظی کرد و ما نیز جمعاً گفتیم برو به سلامت و برای او و سایر رزمندگان دعا کردیم آری حسن لاله گلی از بوستان توحید و فرزندی از تبار پاک هابیلیان مصمم و استوار با کولهباری از عشق و علاقه به الله هجرتی الی نوا…و جهادی فیسبیل ا…شتافت تا پایههای ظلم و ستم و تجاوز صدامیان را و سدهای مانع سبیل ا…را در هم کوبیده و خود در قرارگاه عشق الله رفت .
خلاصهای از چگونگی به شهادت رسیدن به نقل از برادر همرزمش: حسن همراه سایر همرزمانش که حدود ۲۰ الی ۳۰ نفر بودند مدت ۱۵ روز یا ۲۰ روز در میدان حق علیه باطل مردانه به مبارزه پرداختند و در این مدت چند بار به او پیشنهاد مرخصی میشود ولی حسن قبول نمیکند و میگوید شرمنده هستم به دزفول بروم در حالی که دشمن شهر ما را به موشک و توپ بسته و تا زمانیکه زندهام دفاع میکنم و اگر موفق بودیم و دشمن را بیرون کردیم به منزل خواهم رفت چند ساعت قبل از آنکه به شهادت برسد به دوستان خود پیشنهاد میکند که در آب کرخه غسل کند و بعد از غسل شهادت به راه میافتد در حالی که یک گروه ۳۰ نفر هستند و حالت گشتی و چریکی دارند در حدود ۴ شبانه روز نهم آبان ۵۹ متوجه میشوند که از دور دشمن مزدور میخواهد که به سپاه اسلام حمله کند و از فرمانده خود میخواهد که بوسیله بیسیم تقاضای کمک کند ولی فرمانده ایشان فکر میکند که نیروی خودی هستند ولی بعد معلوم میشود که نیروی دشمن است و چون فرمانده شهید میشود به علت نزدیک شدن دشمن معاون فرمانده دستور عقبنشینی میدهد ولی برادران به علت عشق و علاقهای که دارند مقاومت کرده و به مبارزه خود ادامه میدهند و دشمن مجبور به فرار میشود درحالیکه شهدای ما بیش از ۳۳ تن نبودند برادر حسن طالبیفر در این حمله در حالیکه به مبارزه خود ادامه میدهد گلوله به کتفش اصابت کرده و در همین حال فشنگهای او تمام شده ولی اسلحه دوستش که شهید شده برداشت و در حدود ۱۵ یا ۲۰ از نفر از دشمن را به هلاکت میرساند که در همین جریان مبارزه به علت اصابت گلولههای دیگر دشمن در قلب برادرمان حسن طالبیفر در تاریخ ۹/۸/۵۹ به درجه رفیع شهادت نائل میآید و به لقاءا…میپیوندد.
روحش شاد و راهش پرمستدام باد