خانه / شهدای مسجد / 35-شهيد عبدالحسين عيدك زاده / زندگینامه شهید عبدالحسین عیدک زاده

زندگینامه شهید عبدالحسین عیدک زاده

بسم رب الشهداء و الصدیقین

نام پدر :‍ رحمن             محل شهادت : جبهه خرمشهر     تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۲/۱۰     تاریخ تولد : ۱۳۴۴  

نام عملیات : بیت المقدس     نوع عضویت : بسیجی              رمز عملیات : یا علی ابن ابی طالب

 

والذین قتلوا فی سبیل الله فلن یضل اعمالهم سیهدیهم و یصلح بالهم

 

وصیتنامه های این جوانان تن های ما را می لرزاند و ما را بیدار می کند .  امام خمینی

آنان که در راه خدا جان می بازند هرگز دستاورد خونشان تباه نمی شود بزودی خداوند هدایتشان می کند و کارشان را اصلاح و سرانجامشان را نیکو می گرداند .

شهیدان از زندان تن رستند و در جوار قرب دوست آرمیدند شهیدان عاشقانه جام مرگ نوشیدند و حیات جاودانه یافتند این مهاجران الی الله ، ای پروانه گان شیفته نور ، ای تشنه گان چشم زلال وصل .  از هزاران وسوسه و زنجیر و دلبستگی رها گشتید و از قفس تنگ جسم به با غ سبز ملکوت پر و بال گشودند اینان از علی علیه السلام آموخته بودند که دنیا را سه طلاقه کنید و آن را تا حضیض آب بینی بُزی پایین گشته . شهیدان از معلم بزرگ خویش علی علیه السلام آموختند که : مثل الدنیا کظلک ان تفت وقف و ان طلبته بعد. داستان دنیا به سایه ات می ماند اگر بایستی می ایستد و اگر تعقیبش کنی دور می شود آنان آموختند که به سایه ها دل نبندند ، به تاریکی ها عادت نکنند و همواره چشم به نور خورشید و به روشنایی زیبای حقیقت داشته باشد .

سلام بر پیکر پاره پارهشان که آیه های عزت و عظمت و افتخارند و سلام بر فریادهایشان که دیوار ضخیم شب را فرو شکست ، و همون پتک بر فرق جلادان و جنایت کاران فرو بارید ، و سلام بر خونشان که در پیکر عظیم تاریخ همواره می رود و شور و حیات و سر سبزی می آفریند . شهیدان با نگاهی وام گرفته از خورشید ، با پایی به استواری کوه با قلبی از آتش و با اراده ای شکست ناپذیر برخواستند سرود توکل سرودند زره تقوا بر تن کردند و با شمشیر ایمان جنگیدند.

پاداش این رزم مخلصانه و عاشقانه شان بهشت شد زندگی آنان سرشار از زیبایی و سادگی ، صفا و شهادتشان هم برکت و حرکت و سازندگی بوده است . و اکنون سخنی از زندگی برادری است که با کوتاهی و کمی زندگی جسمش ، روحی بزرگ در خویش داشت و بی قرار و عاشق از پنجره این جهان چشم بر بیکرانه ها داشت و در آتش دیدار محبوب می سوخت . او برادر شهید عبد الحسین عیدک زاده بود. شتاب و بی تابی او در پیوستن به جبهه و نبرد در راه خدا بحدی بود که دربدر از این سوی به آن سوی می رفت تا شاهد راهی بسوی جبهه بگشاید بدلیل کمی سن پذیرفته باشد . اما او فراتر از همه این معیارها همه جا را می نوردید و هر کجا روزنه امیدی می یافت بدان پناه می برد.

برادر شهید عبدالحسین عیدک زاده در تاریخسال ۱۳۴۴بدنیا آمد ، دوران زندگی او آمیخته با عشق به قرآن ، مسجد ، نماز ، دعا و نیایش بود ، از ۹ سالگی نماز خواندن را آغاز کرد و در یازده سالگی روزه می گرفت ، کنجکاو و دقیق بود . در تابستان با مختصر پولی که در نتیجه تلاش و رنج به دست می آوردکتاب می خرید و مطالعه می کرد. روحی جستجوگر و پرسشگر داشت، می خواست بفهمد، بشناسد بر اساس دستورات مقدس اسلام جهت بگیرد، وقتی سخن از قرآن و احادیث و روایات می شد تمامی وجودش گوش میشد و می کوشید تا آنچه رامی شنود کاملا ً بخاطر بسپارد و به دیگران منتقل کند . شبها در جلسه قرائت قرآن مسجدصاحب الزمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف شرکت می جست و عطش خویش را درکناره این اقیانوس فرو می نشاند.در دوران انقلاب و با شروع حرکت توفنده وگسترده امت اسلامی به رهبری امام بزرگ وخمینی عزیز با اینکه دوازده سال بیشتر نداشت شرکت میکرد.و در همانجا در همان فضای سراسرخون و تکبیر و حماسه و ایمان الفبای زندگی و مبارزه و ایثار را آموخت، درماه محرم باتفاق دوستانش تکیه میزد و درآنجا انقلاب بزرگ امام حسین علیه السلام و فداکاری وجانبازی یاران وخانواده اش راگرامی میداشت، آری او عاشق حسین علیه السلام بود و اینچنین عشقی او را تاکربلای خونین جبهه کشاند و عاشقانه در روشنائی جاده شهادت حرکت داد. در فرصتهایی که می یافت به نوارهای مذهبی گوش میداد و یاداشت میکرد.جنگ تحمیلی آغاز شد،شور و هیجان زایدالوصفی همه را فراگرفت، عاشقان و پاکبازان راه خدا به جبهه شتافتند . عبدالحسین برای اینکه خدمتی کرده باشد و در فضای سراسر ایثار وگذشت نقشی داشته باشد به مسجد امام حسین علیه السلام شتافت و ۹ ماه تمام درآنجا به نگهبانی وپاسداری پرداخت، باشروع دوره های بسیج تصمیم گرفت به فراگیری فنون نظامی بپردازد، اما بدلیل کمی سن از پذیرفتن و ثبت نام او خوداری کردند ، اما او پر شورتر از آن بود که به این پاسخ اکتفا کند بلافاصله به مسجد انصاراللّه رفت تا شاید از آنجا راهی بیابد و سرانجام موفق شد از طریق این مسجد در بسیج ثبت نام کند و به تمرین و گذراندن دوره آموزش بپردازد . شادی زاید الوصفی پیدا کرده بود . این بار بزرگترین گمشده اش را یافته بود . او سرانجام نیز موفق شد از طریق بسیج مسجد انصاراللّه به جبهه منتقل شود و در عملیات فتح المبین شرکت کند . بزرگترین رنج او این بود که چرا در اعزام به جبهه مسئولیت دژبانی به او واگذار شده است ، بارها به خاطر اینکه او را به خط مقدّم نبرده اند می گریست و از یکی از دوستانش تقاضا می کرد که او را راهی خط مقدّم سازد. سرانجام بعد از ۲۷ روز از جبهه بازگشت و قرار شد بعد از پنج روز مرخصی دوباره به جبهه برگردد . در طول مدت مرخصی با دوستش علی به پادگان دو کوهه مراجعه می کرد . تا زمان اعزام به جبهه را بداند . سرانجام به او گفتند پس از اعلام رادیو دزفول می تواند برای رفتن به جبهه آماده شود . در طول پنج روز مرخصی در مسجد انصاراللّه به نگهبانی می پرداخت و شبها نیز به بهشت علی می شتافت . بر مزار شهیدان و دوستان و همراهانش میثاق وفاداری می بست . بارها در طول این شبها ساعتها بر مزارشان می نشست ، می گریست و شهادت را آرزو می کرد تا اینکه سرانجام نیروها برای آزادی خرمشهر بسیج شدند . او بلافاصله ثبت نام کرد و از طریق مسجد انصاراللّه به جبهه اعزام شد و در گروه یاسر در خط مقدّم جبهه مستقر شد . در آخرین بار اعزام به جبهه حالت دیگری داشت . دوستش علی می گوید بارها او را با چشم خود دیدم که با خدا راز و نیاز می کرد . اشک می ریخت و سر را در میان زانوانش فرو می برد و گریه می کرد ، سرانجام لحظه موعود فرا رسید ،در حالیکه قهرمانانه در مقابل دشمن ایستاده بود هدف گلوله قرار گرفت و در دریایی از خون شناور شد . در لحظه شهادت دوستانش را مخاطب قرار داده و فریاد می کشید امام را دعا کنید ، پشتیبان امام باشید ، جلسه قرآن را برگزار کنید . او همچنان از راه می گفت و همراهان را به ادامه راه دعوت می کرد . لبخند بر لب و در حال ذکر و نیایش بسوی معبود شتافت .

راهش مستدام و پر ره رو باد و گل یادش شکوفاتر

والسلام

 

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *