خانه / شهدای مسجد / 21-شهید عبدالرضا زاده مبارک / دست نوشته ایی از شهید پلنگچی درباره شهید عیدک زاده

دست نوشته ایی از شهید پلنگچی درباره شهید عیدک زاده

بسمه تعالی

به یاد چهارمین سالگرد گل به خون غلطیده، عبدالحسین عیدک زاده

چهار سال پیش جوانی سر بر قطعه زمین خاکی نهاد ، که دل همه ما را داغ دار و هراسان کرد ، او که خنده اش نشانی از عشق به یارش بود ، برادرم عبدالحسین عیدک زاده مخلصی عابد و عابدی سرکش سوخت ، و در این سوختن پروانه وار به سوی معشوقش رفت و تنهایمان گذاشت ، عبدالحسین جانم چه بگویم که همه چیزم را خبری و شاهد و خدای تو حاکم ، چهار سال پیش بر سر دست هایمان شهیدی را تشیع کردیم که اصلاً زیر خاک بودنش را قبول نمی کنم ، عبد الحسین عاشقی از تبار دوران حسین ، برادری که هر شب نمازش را با جماعت و همراه جماعات می خواند ، در خنده اش و در لبخندش خدا را می دیدی چگونه ای عاشق به یار رسیده مرگت را باور کنم ، آخر مگر می توانم قبول کنم جسم نورانیت چگونه ، عجب دردی است یارانمان را خودمان با دستهای آلوده خاک کردیم ولی قبول نداریم ، همان موقعی که تو را از تابوت بیرون آوردند و همه برای تو گریه می کردند ، ولی تو خندان این گریه ها را شادان می دانستی ، می دانستم که اینبار دیدن تو دفعه آخر است ، و این بار وداع آخر ، اما من دستانم می لرزید ، به جسم پاک و مطهر تو دست بزنم ، تو زنده بودی از تو نترسیدم ، حال که جان در بدن نداری می ترسم ، عجب دردی ، او که یارمان بود ، با هم بزرگ شده بودیم و همدیگر را دوست و برادر هم دیگر می دانستیم رفت و در این رفتن چه آتشی از خود که به جای نگذاشت، ای نور دیده مادر و ای هجران شده از پدر ، برادرم عبدالحسین ، من تا بحال هیچوقت خوابت را ندیدم پس امشب تو را به خدا بیا و من را نجات ده ، روزی که تا شب با هم بودیم یاد داری ، بخوبی یاد دارم ، آنشب گریه ات نشانه ای از پاکی تو بود ، روحت دیگر در دنیای جای نمی گرفت ، ای به وصل یار رسیده و این بد را از یاد برده، بعد از تو علی ، حمید ، محمد علی ، امیر ، مسعود ، عظیم ، علی و علی رضا پیروان راهت آمدند ، برادرم: جسم پاک تو همچنان در زیر خاک است اما یقین ندارم روحت باشد، عبدالحسین برادم ، تو شهیدی والا و به عرش الهی پیوسته ، ای به حق رسیده و دنیای فانی را کنار زده بخوبی بر اعمالم شاهدی رسوایم نکن و آبرویم را پیش عزیزان مریز ، خدایا بعد از عبدالحسین راهش را فراموش کردیم ، خدایش را دیدیم و گناه کردیم ، راهش ما را خواند اما سستی کردیم ، دیگر عبدالحسین بعد از تو وای بر من ، و وای بر وجودم هر روز که از کنار در خانه تان می رفتم تو را صدا می زدم ، و به عکس زیبایت نگاه می کردم ، آن روز که همه برای تو می گریستند تو شادان و خندان، رو به سوی عرش الهی در حال پرواز بودی ، همه برای تو گریه می کردند ، اما تو سبک بال به راهت ادامه دادی ، برادرم : از احوالت برایم بگو، هیچ خبری از تو ندارم ، اما تو خوب از من خبر داری ، می دانم از پنهانم ، و درونم خبر داری ، تو به اولیاء الله رسیدی ، تو به عرش بزرگ خدایی رسیده ای ، خوشا بحالت ای جدایی شده از این دار فانی ، و بدار باقی شتافتی، پیروانت را دریاب و به مدد آنها برس ،‌و بر درد آنان رسیدگی کن ای شاهد ، خوب و بد ما.

بعد تو، سوخته وجودم ،‌ بی صفا گشته،‌ زندگی وجودم ماتم زده شدم ، دلم تاب هیچ جدایی از تو را ندارد ، برادرم عبدالحسین دریاب برادران آینده شهادت را ای که بر کوه و قلّه سفیدی رسیدی ، و از دنیای فانی و این رود وحشی گذشتی ، کمک برای تو  و در راهت را خدایا نصیبم کن، آنروز که همه برای دیدن آخر آمدند عده ای هم آمده بودند ، که بی سر و پا بودن ، ای کاش من هم بی سر و پای خدایی می شدم و به قول برادرم علی مشتاق : این خون سرخم را هدیه قلب سیاهم کنم ، خدایا تو نیز این وصیت برادرم علی را نصیب من گردان.

عبدالحسین ! بیاد چهارمین سالگرد هجرت ، حدود ۱ ساعت است و دردم را برای تو می گویم چون می دانم تو زنده هستی و هر چند همه مردگان این دار فانی زنده هستند خدایا پیوسته قلبم را در گرو راهشان قرار ده ،

سوختم ای برادرم عبدالحسین ، ای به هجران رسیده                   

یک نظر به احوال این روی سیاه کن و از خدایت شفاعت

بطلب برای این بی ادب و بی معرفت نفس

از حال و هیا هوی ، آخر برای من در خواب بگو ، در شب تار و تاریک

بی تو بودن زندگی مصفایی ندارد و در هجر تو

بال و پر وجودمان بارور شد

 

روحش شاد ، راهش بر پیروانش گواه باد

۶۵/۲/۸

      صبح ساعت ۸:۳۷:۱۵

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *