خانه / شهدای مسجد / 40-شهيد محمد فعال / سخنان پدر و مادر شهید فعال

سخنان پدر و مادر شهید فعال

سخنان  پدر و مادر شهید

عبدالمحمد مدتی در دارو خانه نبوی بود و بعد از آن به سربازی رفت، از سربازی که آمد رفت بیمارستان آریا. انقلاب که شروع شد به بیمارستان شوش رفت. بعد از آن هم به سپاه  رفت که از طرف سپاه شوش اعزامش کردند کردستان، بعد از مدتی هم که شهید شد.

اخلاقش در خانه خیلی خوب بود وقتی که از سر کار می آمد همه کارهای خانه را می کرد.

اول در مسجد صاحب الزمان بود بعد از طرف حسینیه اعزام شد.

خواب هایی که در مورد شهید دیده اید: یک دفعه پنج هزار تومان به ما داده بودند عبدالمحمد می دانستند که شهید شده است، یک آدم بدبختی بود می خواستم پول ها را به او بدهم. پول ها را زیر قالی گذاشتم تا فردا، پس فردا به او بدهیم. شب خواهرم آمد، گفت: عبدالمحمد را خواب دیدم گفته: خاله، بیا ببین من باغی دارم همه چیز داخلش است.

یک دفعه هم خودم داخل خانه بودم، زمانی بود که امام خمینی گفته بود روزه بگیرید، شش روز روزه گرفته بود ، روز هفت مریض شده بودم روزه نگرفتم، دیدم عبدالمحمد به من گفت: مادر چرا هر چی امام گفته انجام ندادی.

عبدالمحمد در تابستان گرم روزه می گرفت، نماز خیلی می خواند.

دوا به مردم می داد ولی پول از آنها نمی گرفت، بعضی موقع ها می گفت: این مال در روز قیامت آدم را به آتش جهنم می برد.

بعضی اوقات که من نان می پختم می گفت: تو نان بزن تنور من از تنور بیرون می آورم، آب یخ برایم می آورد، لباس ها را می شست، ظرف ها را می شست. با برادرانش خوب بود.

وقتی رفته بود کردستان، با آقای نمدمال بود، نمدمال زخمی می شود وقتی می رود بخیه اش بکند پهلویش تیر می خورد و همانجا شهید می شود.

 

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *