هر گاه یکی از بچه های مسجد شهید می شد مجید حالش دگرگون می شد. و تا مدتها گرفته و پریشان بود و به حال این شهید غبطه می خورد. روزی در مسجد دور هم نشسته بودیم و درباره شهدا صحبت می کردیم مجید که بیقراری برای شهادت در چهره اش موج می زد رو به من کرد و گفت: محمد اگر در این جنگ شهید شدیم که شدیم و گر نه باید با خواری و ذلت در بستر بمیریم و من از آن روز می ترسم. عاقبت بسیجی (منتظر) و عاشق مجید صدف ساز در عملیات فتح المبین نام آفتابی اش را در فهرست شهدا ثبت کرد و از ذلت و مرگ در بستر رهایی یافت.
خاطره از محمد ملک پیشه