خانه / نشریه / خاکریز عشق / رمضان در جبهه

رمضان در جبهه

 

بسیاری از شهدا، با زبان روزه شهید شدند. اولین بار که جبهه رفتم، نزدیک شب قدر بود. شب قدر که رسید، به اتفاق چندین تن از هم رزم هایم، به محل برگزاری مراسم احیا رفتم. از مجموع ۳۵۰ نفر افراد گردان، فقط بیست نفر آمده بودند.تعجب کردم.

 

شب دوم هم همین طور بود. برایم سؤال شده بود که چرا بچه ها برای احیا نیامدند، نکند خبر نداشته باشند. از محل برگزاری احیا بیرون رفتم. پشت مقر ما صحرایی بود که شیارها و تل زیادی داشت.به سمت صحرا حرکت کردم، وقتی نزدیک شیارها رسیدم، دیدم در بین هر شیار، رزمنده ای رو به قبله نشسته و قرآن را روی سرش گرفته و زمزمه می کند. چون صدای مراسم احیا از بلند گو پخش می شد، بچه ها صدا را می شنیدند و در تنهایی و تاریکی حفره ها، با خدای خود راز و نیاز می کردند. بعدها متوجه شدم آن بیست نفر هم که برای مراسم عزاداری و احیا آمده بودند، مثل من تازه وارد بودند.

 خاطرات شهید رضا صادقی یونسی

 

همچنین ببینید

یا زیارت یا شهادت

  از آن اشخاصی بود که دائم باید در میان گودالهای قبر مانند، سراغش را …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *