خانه / شهدای مسجد / 37-شهيد مهدي عيدي مراد / زندگی نامه شهید عیدی مراد

زندگی نامه شهید عیدی مراد

–        دوران کودکی و درس:

شهید مهدی در سال ۱۳۴۳ در خانواده ای متدین و کشاورز در شهر شهید پرور دزفول دیده به جهان گشود. چون پدر و مادرش علاقه ی وافری به دین مبین اسلام و ائمه اطهار (ع) داشتند نام مبارک مهدی را بر او نهادند. مهدی در سن شش سالگی به دبستان رفت و بعد از اتمام دوره های ابتدایی و راهنمایی تا سال آخر دبیرستان درس خواند و هنوز امتحانات پایانی را نداده بود که به شهادت رسید.

–        فعالیت های اجتماعی و شهادت:

مهدی در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی همیشه در مسجد حضور می یافت و مطالبی را که در جلسات مسجد طرح می شد در خانه مطالعه می کرد. سال ۱۳۵۶ زمانی که تظاهرات مردمی برعلیه رژیم طاغوت آغاز شد مهدی همیشه در تظاهرات شرکت کرده و روزها به کمک دوستان خود کلیشه درست کرده و تقریبا بیشتر شبها را به کلیشه زنی در خیابانها می پرداخت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی بیشتر وقت خود را در مسجد گذرانده و در فعالیتهای فرهنگی شرکت می نمود.

با آغاز جنگ تحمیلی، مهدی نیز با پیوستن به نیروهای ذخیره ی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فعالیت نظامی خود را آغاز کرده و با به عهده گرفتن مسئولیت یک دسته مدت ۴۵ روز در جبهه ی خرمشهر حضور یافت. در یکی از روزها با اصابت گلوله خمپاره به محل استقرار دسته ی مهدی، سه نفر از دوستانش که در حال گرفتن وضو بودند به شهادت رسیدند که این حادثه تاثیر عجیبی روی او گذاشت. پس از بازگشت از خرمشهر، کمی بعد در عملیات طریق القدس که منجر به آزادی بستان شد شرکت کرد. در این عملیات و طی ضد حمله دشمن نارنجکی در کنار وی افتاد که مهدی با رشادت و مهارت فوق العاده ای قبل از انفجار، آن را مجددا به سمت دشمن پرتاب می نماید. پس از این عملیات مهدی روحیه ی عجیبی پیدا می کند به طوری که اصلا از فعالیتها و اقدامات خود حرفی نمی زند، انگار نه انگار که در عملیات شرکت داشته است. بعد از آن به    جبهه ی کرخه رفت و مدتی پدافند بود، و این مدت مصادف با شهادت مادرش و دو نفر دیگر از اعضای خانواده اش شد که با شلیک موشک هواپیماهای دشمن در دزفول به شهادت رسیدند. تا اینکه عملیات فتح المبین در اواخر سال ۶۰ و اوایل ۶۱ پیش آمد. مهدی قبل از این عملیات خود را برای شهادت آماده کرده بود و با مبارزات نفسانی که می کرد از وابستگیهای دنیا دل می کند، بطور مثال از گردانی که تمام دوستان مسجدی وی با او بودند جدا شده و به گردان دیگری که آشنایی نداشت رفت. وقتی علت را از او پرسیدند گفت می خواهم دوستان جدیدی پیدا کنم و وابسته به دوستان قدیمی و دنیا نباشم. حتی یکبار نزد برادرش که در سپاه اهواز بود رفت و از وی خواست که ترتیب اعزامش از اهواز را به جبهه را بدهد. مهدی با این روحیه در عملیات فتح المبین شرکت کرد. در این عملیات مجید پسر دائی مهدی، که بیشتر مواقع با هم بودند به شهادت رسید. در پایان این عملیات کسی باور نمی کرد مهدی زنده برگردد. پس از شهادت مجید، مهدی مرتبا به خانه ی شهید سرکشی می کرد و بر مزار شهید رفته و مدتها قرآن می خواند و گریه می کرد و یا سرش را درست بالای سر شهید روی قبر می گذاشت و با او صحبت می کرد. در هنگام دفن شهید مجید، مهدی به کسی که قبر را درست می کرد گفت قبر کنار او را برایش آماده کند.

یکماه بعد مهدی برای عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر به دارخوین رفت ولی از لحاظ آمادگی شهادت آنگونه بود که خودش و اطرافیانش بدرستی درک کرده بودند که دیگر این بار شهادت نصیب او خواهد شد. شب حمله با چهره ای گشاده با برادران خود مصافحه کرده و به همراه گردان خود در تاریکی شب عازم قعر موضع دشمن شد. بعد از مقداری درگیری روی جاده خرمشهر- اهواز وقتی تانک دشمن آنها را زیر آتش گرفته بود او فریاد زد هر کسی آر پی جی دارد بیاورد تا این تانک را بزنیم، سپس با همراهی یکی از دوستان خود به سمت تانک حرکت می کند اما قبل از اینکه تانک را مورد حمله قرار دهند مورد اصابت گلوله تانک قرار می گیرد و ترکش به پایش اصابت می کند. وقتی یکی از برادران نزد او می رفته و بالای سرش گریه می کند مهدی به او می گوید بجای گریه تانک را بزن که برادران را نزند و خودش که قمقمه اش نیز ترکش خورده بود با لب تشنه در آن گرمای سوزان همچون مولایش حسین (ع) ماند تا لبانش از تشنگی باد کرده و سرانجام در تاریخ ۱۰/۲/۱۳۶۱ به شهادت رسید. بعد از عقب نشینی رزمندگان جسد مهدی در محل شهادتش ماند و دو روز بعد که با یورش مجدد نیروهای اسلام منطقه آزاد شد جسد مطهر او نیز به عقب منتقل شد و در همان قبری که خود در کنار قبر شهید مجید سفارش داده بود آرام گرفت.

–        اخلاق و روحیات شهید مهدی عیدی مراد:

وصیت نامه شهید و دفتر خاطرات بجا مانده از او علاوه بر خاطرات سایرین بیانگر نحوه طرز تفکر و اخلاقیات وی است. او می گفت اگر قرار است امام امت طوری بشود دوست دارم من قبل از آن از دنیا رفته باشم تا آن روز را نبینم. او در مصائب بسیار صبور بود و تنها به خدا توجه می کرد، زمانی که قبل از عملیات فتح المبین خبر شهادت مادرش را به او دادند سجده شکر بجا آورد و مدتها با خدا راز و نیاز می کرد. مهدی با زبان روزه به کوره آجرپزی می رفت و یا برای رسیدگی به امور محرومین باتفاق دوستانش به روستاها می رفت. در هر فرصتی در جلسات مسجد موضوع شهادت و شهید را طرح می کرد و درباره ی آن بحث می کرد. مهدی به عبادت علاقه زیادی داشت و با تمام اخلاص عبادت می کرد، او به نماز مستحبی بسیار مقید بود. یکی از دوستانش  می گوید قبل از عملیات فتح المبین در پادگان دوکوهه وقتی به چادرش رفتم دیدم مشغول خواندن نماز حضرت صاحب الزمان (ع) است. او قبل از نماز به خود عطر می زد و با موهای شانه کرده و نظیف با معبود خود به سخن می پرداخت.

دفتر خاطرات شهید نشان می دهد که او چگونه کارهای روزانه خود را یادداشت و به خود نمرات مثبت و منفی می داده و به خود متذکر می شده است که برای طی طریق شهادت باید چکار کند.

شهید مهدی عیدی مراد بسیار متواضع بود و به جلسات قرآن علاقه وافری داشت و خود را از اول نوجوانی به پیاده کردن احکام اسلام عادت داده بود و سعی می کرد که یک جور غذای ساده بخورد و از اسراف پرهیز داشت. او همیشه لباسهای ساده می پوشید و در هفته یک یا دو روز را روزه می گرفت. از پرگویی پرهیز می کرد و به دیگران احترام می گذاشت.

 

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *