خانه / شهدای مسجد / 45-شهيد حبيب وكيلي / نامه ای به برادر منصور نوری زاده

نامه ای به برادر منصور نوری زاده

بسم اللّه الرحمن الرحیم 

خدایا نمی دانم چرا دلم گرفته و توان گرفتن قلم را ندارم. خدایا شاید از فراق دوستان خداییم باشد. خدایا حق دارم که دلم بگیرد. مخصوصاً برای دوستی که مرا به تو وصیّت می کند و مرا به یاد تو می اندازد.

خدایا در تمام این دو روز یاد تو و ذکر تو مرا مشغول کرده خدایا در کارهایم تو را خواهم طلبید و به یاد تو و در راه رضای تو تمام کارهایم را انجام خواهم داد. انشاء اللّه

خدایا نمی دانم چرا هر لحظه دوست دارم منفجر شوم. آخر با اینهمه گناه شرمم می آید . خدایا چه قدر گنهکارم. خدایا همیشه با خود می گویم به یاد تو باشم ولی زود تو را  فراموش می کنم. خدایا نمی دانم چرا احساس حقارت می کنم. خدایا شاید علّتش این باشد که زیاد به تو توجه نمی کنم.

خدایا بارها توبه کردم ولی باز گنه می کنم. خدایا دوست دارم از هر گناهی پاک باشم اما من بد قولی می کنم  و توبه خود را می شکنم. خدایا مدتی است به یادت کم اشک می ریزم خدایا چه بگویم که شرمنده ام . خدایا کسی را ندارم که چنین با او صحبت کنم جز تو، کسی را ندارم که به او پناه ببرم جز تو، خدایا محبوبی جز تو نیافته ام. خدایا من حبیب توام و او منصور تو، خدایا تو محبوب منی و من ناصر او. خدایا ما تو را دوست داریم و از تو یاری می جوییم.

امروز اولین کلاس را رفتیم. کلاس سیاسی بود که تقریباً خوب بود. از ساعت تقریباً ۸:۲۵ الی ۹:۲۵ ادامه داشت و بعد استراحت به ما دادند تا کلاس بعداز ظهر. خدایا بعضی از بچه ها نق می زنند خدایا بعضی ها صبر نمی کنند خدایا صبری عظیمی نصیب ما کن در برابر کلیه بلیات و صبر عظیمی در برابر معاصی نیز برای این بندگان گنه کارت عنایت بفرما.

 

دوشنبه صبح   شروع کلاس ۸:۲۰ دقیقه      (اردوگاه شهید مدنی)

 

همچنین ببینید

دو رکعت عشق

                          نوجوان شهید حبیب وکیلی از بسیجیان مخلص دزفول یود. او در آخرین یادداشت خود …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *