خانه / شهدای مسجد / 45-شهيد حبيب وكيلي / مصاحبه با برادر حسن مشیری در مورد شهید

مصاحبه با برادر حسن مشیری در مورد شهید

 

س- معرفی شهید حبیب وکیلی؟

ج- شهید حبیب وکیلی پسر کوچک خانواده بود پدرش کاسب و چند برادر از خود بزرگتر داشت . سال دوم دبیرستان و رشته تحصیلی ریاضی فیزیک بود و جزء بچه های زرنگ و زبده دبیرستان. جزء بچه هایی بوده است که در خانواده نمونه بود و در خانواده بیشتر از همه به نماز و روزه و تکلیف فردی و مذهبی خود پایبند بود. حتی از زبان پدر شهید حبیب وکیلی نقل است که شبها تنها می رفته در شبستان و فانوسی داشت که آن را روشن می نمود و نماز شب می خواند.

 

س- نسبت شما با شهید؟

ج- دوست و همرزم شهید.

 

س- مدت آشنایی شما با ایشان؟

ج- حدود ۲ یا ۳ سال

 

س- چگونه آشنایی با شهید؟

ج- در جلسه قرائت قرآن با حبیب آشنا شدم. در آن زمان من مسئول جلسه بودم که به جلسه آمد و عضو بسیج حسینیه صاحب الزمان(عج) بود. برخی اوقات با خودمان نگهبانی می داد.

 

س ـ‍ فعالیت های شهید در زمان انقلاب و بعد از انقلاب؟

ج- در زمان انقلاب  به دلیل سن کم فعالیت آنچنانی نداشت. در اوایل انقلاب بچه های محله خودمان یک هیئتی داشتند که در تظاهرات و درگیری های ‌انقلاب شرکت می کردند، یک بلندگو داشتند که آقا حمید عالمی بر علیه شاه شعار می‌داد.  یکبار به میدان ساعت رفتیم ، در آنجا ارتشیها  که می‌دید همه ما بچه و در حدود ابتدائی هستیم و بر علیه شاه شعار می دهیم به ما می خندیدند و یکبار یکی از ارتشی ها گلنگدن را کشید و همه بچه ها فرار کردند. در آن زمان حبیب ۸ یا ۱۰ سال داشت.

 

س- عکس العمل ایشان در برابر مشکلات؟

ج- بسیار بچه پر روحیه ای بود با وجود اینکه قد کوتاهی داشت ولی بسیار روحیه استواری داشت و در کارها سریع عمل می‌کرد . یکی از خصوصیات بارز او این بود که بچه زرنگ و سریعی بود . در اردوها صحبت می کرد ، نظم می داد ، کسی دعوا می‌کرد می رفت و قضیه را حل و فصل می کرد ، در برنامه ها شرکت می کرد . حتی در دوره ای که بچه ها رفته بودند آموزش نظامی خودش گاهی اوقات می آمد و برای من حرف می زد و می گفت که همه بچه ها فکر می کنند پدرم آخوند است و یا من طلبه هستم. حتی می گفت بعضی بچه ها در جبهه مشکل احکام دارند از من می پرسند ، پر مطالعه و پر مایه بود،  به همه کمک می کرد و همه هم به او مراجعه می کردند.

 دوست داشت  که انسان صالحی باشد، انسانی باشد که رضایت الهی شامل او باشد و خیلی عاشق شهادت بود و خیلی دوست داشت به این فیض نائل گردد و بعد از شهادت یوسف جاموسی، چند بار خواب دیده بود که یوسف به او گفته بود که نزدیک است به من بپیوندی و برای شهادت خیلی بی تاب بود.

 در فعالیت های اجتماعی خیلی شرکت می کرد. در جلسه به سر گروه و معاون گروه خیلی کمک می کرد به بچه ها برنامه ای می داد و اگر برنامه ای در گروه بود دنبال آن را می گرفت و بعضی اوقات برنامه ای که دست بچه های گروه بود به آنها برنامه می داد. مسئولیت آنچنانی در جلسه نداشت ولی در جلسه و در گروه به حساب نیروی قوّت دهنده بود.

 

س- ‍ چگونگی روحیات معنوی شهید؟

ج- بچه ای بود که خیلی دنبال مسائل عبادی و دعا بود. خیلی دنبال مسائل تفریحی نبود، در مراسم دعا و نماز جمعه شرکت می کرد. شاید بارزترین خودسازی او توسل به اهل بیت بود که در نوشته های او این امر بارز است.

 

س- بیشتر به چه کسانی علاقه داشت؟

ج- بیشتر علاقه به بچه هائی داشت که از لحاظ معنوی روحیه بالایی داشتند .

 

س- نحوه رفتارش با پدر و مادرش ؟

ج- پدر و مادر شهید حبیب وکیلی از او خیلی راضی بودند چون در خانه تنها کسی بود که خیلی به قرآن، نماز اهمیت می داد و احترام زیادی برای پدر و مادر قائل می شد. پدر و مادر او خیلی حبیب را دوست داشتند و با برادر و خواهرهای خود هم همینطور بود.

س- در بحرانها و مشکلات سخت ؟

ج- معمولاً با فکر، تدبّر و با استواری مشورت می کردو تصمیم می گرفت و عمل می کرد.

 

س- جذابیت شهید در میان مردم ؟

ج- مردم خیلی او را دوست داشتند. با بچه ها بود، و بچه ها هم او را دوست داشتند و او هم بچه ها را دوست داشت.

مدتی که در جلسه بود روز به روز شهید حبیب در مسائل معنوی در روحیه خود سازی بیشتر کار می کرد و در اینکار موفق بود و جزء کسانی بود که به مدارجی از روحیات معنوی رسیده بود و خیلی راحت هر شب برای نماز شب بیدار می شد. در دعاها خیلی راحت اشک بر چشمانش جاری می شد و در نمازهایش همین طور بود. کسی بود که بچه ها از دل او را دوست داشتند. بالاخره خدا کسی را که دوست داشته باشد محبتش را در دل بچه ها می گذارد و شهید حبیب هم اینگونه بود. تفاوت عمده ای که با بقیه بچه ها داشت، از لحاظ درسی، از لحاظ معنوی خیلی موفق بود.

س- به چه ذکری بیشتر مقید بود؟

ج- معمولاً نماز و خواندن دعای توسل.

 

س- نظر وی درباره جنگ؟

ج- جنگ را یک تحصیل از دشمن می دانست و این را یک امتحانی می دانست که خدا در این سن برای او ایجاد کرده که می تواند به جبهه برود و جزء مجاهدان باشد.

 

س- چگونه به فکر رفتن به جبهه افتاد؟

ج- نه تنها حبیب بلکه همه بچه های دیگر که به سن ۱۵ سالگی می رسیدند. آرزوی عمده آنان شرکت در جبهه بود چون بالاخره بچه ها می دیدند فقط یکبار برای بچه ها اتفاق می افتاد و بچه ها آن موقع می توانستند قاسم بشوند، علی اکبر بشوند.

 

س- انگیزه اش از رفتن به جبهه ؟

ج- ادای تکلیف الهی و لبیک به پیام امام خمینی بود. با شرکت آقا حبیب در جنگ خیلی روحیاتش فرق نکرد چون حبیب قبل از جبهه همین روحیات را داشت و شاید می توان گفت که حبیب با رفتن به جبهه، به جبهه روحیه می داد چون خیلی روحیه بالایی داشت از لحاظ رفتار و اخلاق شاخص بود، جلسه از او حساب می کشید، دبیرستان از او حساب می کشید چون خیلی از لحاظ درسی زرنگ بود.

 

س- نحوه شهادت شهید؟

ج- در عملیات کربلای۴ ، عراقی ها خاکریزهای لشکر ولیعصر را می گیرند لذا دستور عقب نشینی داده می شود لیکن ایشان در محاصره قرار می گیرند و چون قایق به آن صورت نبوده است باید تا مرز ایران شنا می کردند . در حال برگشتن آقا حبیب شنا بلد نبوده است ولی جلیقه نجات به تن داشته و اینطور که می گویند آخرین بار که شهید را دیده اند بعد از درگیریها و هنگام عقب نشینی بوده است. 

 چون دشمن خیلی آتش روی رودخانه اروند می ریخت. در مسیر رودخانه مجروح می شود و در رودخانه شهید می شود و جسدش بعد از حدود ۱ یا ۲ ماه پیدا می شود و جسدش از بس در آب مانده بود مقدار زیادی از گوشت بدنش ریخته بود و استخوانهایش تنها مانده بود در صورتی که خیلی از شهادت او نگذشته بود صورتش، سینه اش، همه رفته بودند. مقدار زیادی از جسم متلاشی شده بود یا طعمه ماهی ها شده بود.

 

س- آخرین کلمات حبیب ؟

ج- آخرین کلماتش راز و نیاز با خدا بود و طلب شهادت و طلب بخشش از خدا بود.

 

س- تاثیر شهادت حبیب ؟

ج- شهادتش نه تنها در من بلکه در روحیه اکثر بچه ها تأثیر بسزایی داشت با وجود این که یک ماه یا چهل روز از جریان مفقود بودنش می گذشت مادرش منتظر، خانواده اش منتظر، دوستانش منتظر، حتی یک روز قبل از اینکه اعلام کنند شهید وکیلی پیدا شده مادرش او را خواب می بیند. شهید حبیب وکیلی به مادرش می گوید: مادر من برگشتم، اینقدر بی تابی نکن و فردای آن روز به خانواده اش اطلاع می دهند که حبیب پیدا شده است. پیکر پاک شهید حبیب همراه با بچه های شهید عملیات کربلای۵ تشییع شد، عملیات کربلای۵ مدتی بعد از عملیات کربلای۴ بود که در این مدت حبیب مفقودالاثر بود. تشیع جنازه حبیب اولین تشییع جنازه بچه های مسجد بود که من شخصاً در آن شرکت کردم، چون همیشه جبهه بودم و در تشییع جنازه بچه ها شرکت نمی کردم. من شخصاً خیلی ناراحت شدم و تا مدتی این واقعه و این روحیه در وجودم ماند که از خدا درخواست می کردم که راهشان را ادامه دهم و در روز قیامت از ما راضی باشند. ان شاء اللّه.

 

 

با تشکر از شما که در این مصاحبه شرکت کردید.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 

همچنین ببینید

دست نوشته ای از شهید-۲

بسم اللّه الرحمن الرحیم             اللهم اشف کل مریض اینجا آب و هوای خوبی دارد …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *