خانه / دفترچه خاطرات / دفترچه خاطرات / خاطره-اردوی تهران کرج -جلسه نوجوانان

خاطره-اردوی تهران کرج -جلسه نوجوانان

بسم الله الرحمن الرحیم

 

با عرض سلام و خسته نباشی خدمت تمام کسانی که این اردو را برای ما تدارک دیدند از جمله آقایان اباذری و عباسی .

من می خواهم خاطره مفصلی از این اردو را که گذشت شرح دهم .

مابچه هایی که قرار بود به اردو برویم شب دوشنبه که قرار حرکت داشتیم در مسجد حاضر شدیم و پس ازدیدن فیلم ، آقای اباذری صحبتهایی برای ما کرد سپس به خواب رفتیم وصبح پس از خواندن نماز و خداحافظی از حاج آقای مسجد آقای انصاری و نصیحتی که او به بچه ها کرد با اتوبوسی که کرایه کرده بودند به راه افتادیم.

روز دوشنبه بود که حرکت کردیم

وپس از گذشتن از پل دختر به ملاوی رسیدیم و صبحانه را در آنجام خوردیم و دوباره به راه افتادیم و شهرها را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتیم پس از گذشتن از خرم آباد به بروجرد رسیدیم و ناهار خوردیم و پس از استراحت کوتاهی دوباره به راه افتادیم.

در راه بچه ها در اتوبوس با بازی ها و شعرهای مختلف خود را سرگرم کرده بودند و پس از گذراندن بروجرد به اراک و بعد از آن به قم رسیدیم هنگامی که به قم رسیدیم شب بود ما اتوبوس خود را در پارکینگ کنار حرم پارک کردیم و پس ازپیدا کردن جا برای پهن کردن وسایل خود به حرم مطهر حضرت معصومه (س) رفتیم .

نماز مغرب و عشاء را در حرم به جماعت خواندیم و پس از نماز به زیارت مشغول شدیم و پس از زیارت دو رکعت نماز زیارت خواندیم و همگی از حرم خارج شدیم سپس شام خوردیم و پس از خوردن شام پتوهای خود را از ماشین بیرون آوردیم پتوها را پهن کردیم وخوابیدیم اما به علت پشه های زیادی که در آنجا بود و بچه ها را اذیت می کردند بیشتر بچه ها نخوابیدند در این هنگام آقای شاحیدر بچه ها را که نمی خوابیدند را جمع کرد برای آنان داستان تعریف کرد پس از اتمام داستانهای آقای شاحیدر بچه ها برای بازی و سرگرمی و برای شوخی نوار نوحه ای که آقای عباسی به همراه آورده بود گذاشتند و شروع به چلاب زدن کردند بعد از مدتی صبح از راه فرا رسید نماز صبح را باز هم در حرم خواندیم و پس از زیارت مجدد حضرت معصومه (س)همگی به چند حرکت ورزشی پرداختیم و صبحانه خوردیم . بعد از صرف صبحانه همگی به بازار قم رفتیم پس از دیدن وسایل آنجا به خرید پرداختیم خلاصه خود را مشغول کردیم تا ظهر شد پس ازخواندن نماز در مسجدی که درکنار حرم قرار داشت وبه مسجداعظم معروف بود استراحت کردیم و دوباره پس از استراحت به خرید پرداختیم تا بعد از ظهر هنگامی که ما در مسجد قرار داشتیم مردمان مختلف از شهرهای مختلف برای زیارت به آنجا آمدند و ما هم شاهد آنان بودیم نزدیک غروب بود که اتوبوس آمد و ما وسایل خود را جمع کردیم و به راه افتادیم و مقصد ما تهران بود . شب نزدیک ساعت ۱۰ بود که به تهران رسیدیم و به مرقد مطهر امام خمینی (ره) رفتیم و در کنار مرقد موکت های خود را پهن کردیم . نماز را خواندیم و شام خوردیم . پس از خوردن شام به خواب رفتیم . صبح نماز را به جا آوردیم و به ورزش کردن مشغول شدیم. بعد از آن صبحانه خوردیم. سپس کمی استراحت کردیم در هنگام استراحت بچه ها با همراهی آقای اباذری به مسابقه فوتبال پرداختند. بچه ها به چند دسته تقسیم شده بودند و با هم مسابقه دادیم پس از اتمام بازی و استراحت همگی حاضر شدیم و بعد از آمارگیری آقای اباذری همه بچه ها سوار اتوبوس شدند و تهران را ترک کردیم. پس از ترک تهران به سوی کرج حرکت کردیم. تقریباً یک ساعت در راه بودیم تا از تهران به کرج رسیدیم هنگامی که به کرج رسیدیم در یکی از پارکهای آن شهر توقفّ کردیم بعد از آن بچه ها به انجام کارهای شخسی و کارهای تدارکاتی پرداختند و سپس به بازی مشغول شدند. ظهر هنگام اذان ما به مسجدی که در نزدیکی آن پارک بود رفتیم و نماز را به جماعت خواندیم و سپس به محل اقامت خود برگشتیم و شروع به خوردن ناهار کردیم اندکی استراحت کردیم و بعد از آن همه ی بچه ها سوار ماشین شدند و به مدرسه ای رفتیم که آقای اباذری تهیه کرده بود هنگامی که به مدرسه رسیدیم بچه ها وسایل خود را جای مناسب قرار دادند و سپس به مسابقه فوتبال پرداختیم مسابقه فوتبال جذاب و دیدنی دو تیم که با نتیجه پر گل پنج بر یک به پایان رسید.

پس از بازی نماز مغرب و عشاء را به جای آوردیم و پس از خواندن نماز شام خوردیم شام خوشمزه و لذیذی که نان و پنیر و هندوانه بود. بعد از شام خوابیدیم اما چون خوابمان نمی برد تا دیر وقت بچه ها به دادن شعار علیه دیگر پرداختند و برادر عزیز و فیلمبردار خوبمان آقای محمود انجیری معروف به (تش برق) را همگی زدیم (البته به شوخی)و بعد کم کم همگی خوابیدیم .

صبح بعد از نماز همگی به ورزش و نرمش کردن پرداختیم نزدیکی ساعت هفت و نیم بود که صبحانه خوردیم بعد از صرف صبحانه دوباره بچه ها به بازی کردن مشغول شدند بعد یکی دو ساعت همگی لباسهای نو و تمیزشان را بر تن کردند و به بازار کرج رفتیم .

در بازار از چیزهای آن دیدن کردیم و همچنین خرید کردیم . بعد از چند ساعت به مدرسه برگشتیم و به خوردن ناهار مشغول شدیم بعد از ناهار آقای عباسی مسابقه پرسش و پاسخ بین گروهها به راه انداخت که همه گروها در آن شرکت کردند و گروه روح اله در آن مسا بقه مقام اول را کسب کردند . بعد از ظهر شده بود و همگی با لباسهای تمیزی که بر تن کرده بودیم آماده رفتن به کاج شمس آباد شدیم بعد سوار بر اتوبوس شدیم و حرکت کردیم تا به کاخ رسیدیم . وقتی به داخل کاخ رسیدیم بچه ها از اتوبوس پیاده شدند و بعد به راهنمایی آقای اباذری و دیگر مسئولین به درب اصلی کاخ رسیدیم وارد کاخ شدیم و از همه چیزهای آن دیدن کردیم جالب آن بود که همه چیزهای کاخ طبیعی بودند و چیزهایی به آن اضافه نشده بود.ازکاخ خارج شدیم و بعد از آن از ما عکس گرفتند و آقای انجیری نیز فیلمبرداری می کرد. سپس به شهربازی که در کاخ قرار داشت رفتیم و سوار وسایل آن شدیم شب شده بود و ما هنوز در کاخ بودیم نماز مغرب و عشاء را در نمازخانه آنجا خواندیم بعد به کنار اتوبوس آمدیم و آماده شام خوردن بودیم که نا گهان باد شدیدی وزید و گرد و خاک زیادی با خود آورد  خلاصه شام نخوردیم و سوار اتوبوس شدیم و قرار شد که از کرج خارج شویم. نزدیک ساعت دوازده و نیم بود که ما به قم رسیدیم و از آنجا به جمکران رفتیم و شام خوردیم و سپس خوابیدیم صبح زود به مسجد جمکران رفتیم و نماز را آنجا خواندیم.

بعد از خواندن نماز صبح نماز مسجد و همچنین نماز امام زمان (عج) را با همراهی آقای اباذری خواندیم و بعد بر سر چاه مسجد رفتیم و ما هم مثل تمام مردم نیت و حاجت خود را از خداوند و همچنین از امام زمان خواستیم و برسر کاغذ های مخصوص نوشتیم و در چاه انداختیم و بعد از برگشتن صبحانه خوردیم بعد از صرف صبحانه دیگر تمام وسایل خود را جمع کردیم و آماده بازگشت شدیم . بعد از آمارگیری آقای اباذری سوار اتوبوس شدیم و به را افتادیم .  

شهر ها را پشت سر می گذراندیم تا ظهر شد . هنگام نماز ظهر به بروجرد رسیدیم نماز را در آنجا خواندیم و آقای شاحیدر همراه چند تن از مسئولین دیگر برای ما کباب از چلو کبابی گرفتند و مشغول خوردن ناهار شدیم . در حال خوردن ناهار بودیم که باران شروع به باریدن کرد پس  از صرف غذا کمی استراحت کردیم و دوباره به راه افتادیم شب بود وما هنوز در راه بودیم وقتی به پل دختر رسیدیم اذان مغرب و عشاء بود ما در پل دختر نماز را به جا آوردیم بعد از خوردن بستنی و آبمیوه به راه افتادیم بعد از مدتی به اندیمشک رسیدیم و در آنجا هم به ما آبمیوه دادند بعد از اندیمشک به شهر خودمان یعنی دزفول رسیدیم.

نزدیک ساعت دوازده و نیم شب بود که به  مسجد صاحب الزمان(عج) رسیدیم . بچه های مسجد با پذیرایی گرمی که از ما کردند ما را خوشحال کردند سپس وسایل خود را  از ماشین بیرون آوردیم و آقای شاحیدر  بچه هایی را که خانه های آنها دور بودند رساندند(ماشین آقای اصغر پور) من نزدیک ساعت ۱ شب بود به خانه رسیدم پس از سلام و احوال پرسی با مادرم به خواب رفتم فردا به مسجد برگشتم و وسایل خود را که در آنجا گذاشته بودم بردم.این هم خاطره مفصلی بود از اردوی که گذشت.

ودر آخر از تمامی کسانی که این اردو را برای ما تدارک دیدند تشکر می کنم از جمله آقایان اباذری ، عباسی، شاحیدر، آقای احمد معینی ، آقای محمود انجیری و همچنین آقای حاتمی و کسانی هم که در پشت صحنه این اردو برای ما رحمت کشیدند از جمله آقایان اصغرپور، آقای حسن نورالدینی.آقای صادق حبشی و آقای آزادی کمال تشکر را دارم .

 

محمد کیخا

 

همچنین ببینید

اردوی نوروزی نونهالان۹۴ (فتح المبین)

بسم رب الشهدا والصدیقین آخرین روزهای تعطیلات بود از هدر رفتن تعطیلاتم خیلی پشیمان وناراحت …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *