خانه / شهدای مسجد / 10- شهيد عبدالكريم تيغ كار / دست نوشته ای از شهید تیغ کار – سری ۳

دست نوشته ای از شهید تیغ کار – سری ۳

از وقتی که علی  و امیر از من دور شدند دیگر من طاقت ماندن در این دنیا را نداشتم و از این دنیای پر مکر و فریب بیزار شدم و دوست نداشتم که حتی یک لحظه در این دنیا بمانم . علی جان من هم مثل شما دیگر صبر ندارم در این دنیا بمانم و گناه کنم. من هم از آن وقتی که تو از میان ما رفتی راه تو را پیمودم و همچنین تو عبدالامیر ، از وقتی که تو از پیشم رفتی من حرکات شما را انجام می دهم و خصوصیات شما را اجرا می کنم که در تاریخ جاودانه بمانند. امیر جان وقتی که تو را می دیدم همیشه بر لبانت ذکر خدا بود و حتی یک لحظه از عمرت بیهوده نرفت. برادرانم هرگز صحبت های شما را از یاد نخواهم برد.

 

برادر شما عبد الکریم تیغ کار                                 والسلام                    13/2/1365


********************

در مسجد پشت پادگان کرخه، مراسم جشنی بود و چند نفر از شاعران برای ما شعرهایی خواندند و بعضی از براداران مسجد صاحب الزمان(عج) هم در این جشن شرکت کرده بودنداز جمله : سید کاظم علوی، محمدرضا حاتمی، احمد نورالدینی، امیر پلنگچی، آقا رضا سنگری، مسعود مشیری، علی آل کجباف، امیر رمی، حاجی شاحیدر، یوسف جاموسی، صادق حبشی، حسین جلودار، امیر وحدت خواه،سیدرضاعلوی،علیمحمدخروسی و نیز خود من در این مراسم شرکت داشتیم و مراسم خیلی خوبی بود

.

********************

دیشب هوا بارانی بود هر لحظه که می گذشت هوا تاریک تر می شد و رعد و برق شدیدی می زد و تمام تاریکی را روشن می کرد زیر چادر بودیم که باران شدیدی بارید ، چادرمان را آب گرفت و تمام کوله پشتی هایمان خیس شد . به تبلیغات رفتیم و مقداری پلاستیک گرفتیم و روی چادر گذاشتیم و از باران یک مقداری در امان بودیم خلاصه آن روز هم گذشت.

خدایا ، درد دلم را به کی گویم، دوستم که مثل یک برادر بود ، را گرفتی و من هنوز دوست واقعی برای خود پیدا نکرده ام که مثل یوسف باشدکه با او درد دلم را بگویم خدایا کسی را مثل یوسف ندیدم که در کارها با دیگران شریک بود خدایا کسی را ندارم که درد دلم را به او بگویم و تنها یوسف بود که با او درد دل می کردم که یوسف را هم از گلهای دیگر مثل محمد علی زمانی نیا و عبدالامیر آبزاده و مسعود شاحیدر و علی مشتاق و سایر برادران مانند امیر پلنگچی و امیر خرمی انتخاب کردی و دیگر برادرانی مانند اینها ندارم خدایا عمر مرا کوتاه بگردان. من دیگر طاقت دوری بچه ها را ندارم خدایا دوستانم را گرفتی خدایا دیگر قول می دهم که گناه نکنم.

جنگ جنگ تاپیروزی     خدایا خدایا تاانقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

برادران هر وقت که می خواهید گناه نکنید به یاد برادران شهید باشید که چگونه و در کدام مکان بودند. چه چیزهایی از خود را در میان ما گذاشتند

همچنین ببینید

مصاحبه با عبدالحسین تیغکار پدر شهید

بسم اللّه الرحمن الرحیم ۱ـ دوران کودکی شهید ؟ بفرموده مادر بزرگوار از کودکی نورانی …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *