خانه / شهدای مسجد / 42-شهید حمید محمود نژاد / زندگی نامه شهید حمید محمود نژاد

زندگی نامه شهید حمید محمود نژاد

 

بسم ربّ الشهداء و الصدیقین

 

نام پدر: محمود     محل شهادت : جبهه اروند رود     تاریخ شهادت : ۲۱/۱۱/۱۳۶۴

تاریخ تولد : ۱۳۳۹    نام عملیات : والفجر ۸     رمز عملیات : یا زهراء   نوع عضویت : بسیجی

                               

                       

لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون

شهید، شعله محبت محبوب در دل دارد و شوق رستن و رستن، آنان که چشم بر ملکوت گشوده اند، اسارت ارزش شکن دنیا نمی پذیرند و به زندان تاریک و تنگ حیات، گذرا و دل نمی بندند، شهید بذر جان خویش در کشتزار دنیا می نشاند و بهشت فلاح و عزت و فوز را صاحب می گردد و کدامین پادش برتر از این و چه معراجی فراتر و والاتر از این کی توان یافت، چه کسی می تواند علت روحی را ترسیم کند که سر بر خاک بندگی نهاده و در خلوتی شبانه می نالد که خدایا آماده ام، آمده ام دنیا را همچون مولایم سه طلاقه کرده ام و اینک رجعتی سرخ را انتظار می کشم، روحهایی که به صلابیت کوهساران جاری دریاها، لطافت نسیم، وسعت آسمان و سر سبزی بهارانند، روحهائی که با دعا صیقل یافته اند، در زمزم زمزمه ها تطهیر شده اند و در خلوت شبهای سیاه سپید گشته اند، ایشان را خدا خریدار است و محبوب پذیرا، به همین دلیل در لحظه رفتن خندانند و شکفته تر از گل، معطر و زیبا، آرام و سبک، آغوش می گشاید و در کوی دوست، در باغستان وصال غرق در رحمت و رأفت، آرامش و قرار می یابند، این قافله سرخ تا دامنه ابدیت در حرکت است، میروند تا حق بماند، مظلومانه جان می بازد تا حکومت ستم نبیند و جوانمردانه و پاک، بر خاک می افتد تا رسم جوانمردی به پاکی نیفتد. اینک زندگی نامه عزیزی پارسا و پاک، وارسته و مهذب از این قافله پرشتاب را به عنوان چراغی فرا راه حرکت فردا مرور می کنیم تا رایحه خوش بوستان زندگیش فضای جانمان را طراوت و تازگی و صفا بخشد او عبدالحمید محمود نژاد پاک باز از خیل شهیدان والفجر ۸ بود.

فرمانده شهید سعید ، دلاور مرد مخلص عبدالحمید محمود نژاد در چهاردهم(۱۴) شهریور ماه ۱۳۳۹ در شهر حماسه و خون ، دزفول گلگون، در خانواده ای مستضعف و معتقد، پا به عرصه وجود نهاد. از همان کودکی در سیمای زیبا و جذابش بارقه معنویت و پاکی می درخشید و در قلب مهربان ومصفایش، صدق و خلوص ایمان آشیان گرفته بود. در سال ۱۳۴۶ پای به دبستان نهاد و همزمان به صحنه انسان ساز و معطر و ملکوتی مسجد گام نهاد . استعداد خارق العاده و شور و شوق عجیب او باعث شدتا در همان دوران ابتدایی در قرائت قرآن تسلط کامل یابد. او فرزند برومند قرآن بود و پرورده دامان پر مهر آن، در همان دوران ابـتدایی هـمراه با مـسئول جـلسه به روسـتاها می شتافت تا آموخته های خویش را بی دریغ به دیگران منتقل سازد آموختن و آموزاندن سنت جاری در زندگی شهید عبدالحمید بود، جاذبه شگفت کلامش و گرمی آهنگ رسای کلماتش قلبها را به خویش می خواند، او چشمه ساری روان و زلال از معرفت و حکمت بود شط تشنه جانها می گشود و با سلیقه ای خاص خویش اندوخته ها و معلومات خویش[را] منتقل می ساخت.

در عرصه تحصیل کلاسیک و هم در صحنه مطالعات و تحقیقات مذهبی چهره ای پیشتاز و ممتاز بود . با موفقیت تمام دوره راهنمایی را پشت سر نهاد، و از بدو ورود به دبیرستان فعالیت گسترده و منظم سیاسی را شروع کرد. و در شرایط خفقان حکومت طاغوت به اتفاق دوستانش دعوت به قرآن و مسجد و مبارزه نمود از هر فرصتی برای نشان دادن و بیان مفاسد و سیاهی های نظام شاه بهره می گرفت و در این راه لحظه ای درنگ و سستی و تردید به خود راه نداد، در ترسیم سیمای زیبای قرآن و دعوت به حق، مساجد را پایگاه عالی و پناهگاهی مطمئن می دانست و عمده فعالیتش را در آنجا متمرکز کرد . جلسات علنی و نیمه علنی و مخفی داشت و توفیقات فراوانی در این راه کسب کرد، دوستانش در سال ۱۳۵۴ که اوج خفقان شهنشاهی بود فعالیتهایش را در دبیرستان دزفول فراموش نمی کنند.

در کنار مبارزات سیاسی و اعتقادی ، عبدالحمید فوق العاده ساعی و طالب علم بود، درتمام مـدت هـمواره دانـش آموز ممتاز و بـرجسته ای محسوب می شد، هرگز اندوخته های علمی در او غرور نمی آفریو و تواضع و فرو تنی خاص او را خدشه دار نکرد. عبدالحمید گمشده دیدرین خویش را در مبارزات پر شکوه امت اسلامی یافت، انقلاب خون و حماسه و ایثار شروع شده بود، اینک اسلام تلاش بیشتر می طلبید و امام فرمان مقاومت و ایثار و فداکاری می داد، او نیز در اقیانوس عظیم امت ایمان همچون قطره ای زلال و شفاف فریاد می کرد، ارشاد می نمود، و به روشنگری و بیداری می پرداخت،او راسـت قامت و اسـتوار، روز و شـب در هر کجا که روزنه ای می یافت حضور فعال داشت ، شهر و روستا ، جنگ و گریز ،  تبلیغ و تفسیر ، کار عبدالحمید بود . بارها مورد تعقیب و شناسایی عوامل ساواک قرار گرفت اما در اراده پولادین او فـطور و سـستی راه نیافت سرانجام باران خـون ، نهال قیام را بارور ساخت و فجر از ورای ابرهای ضخیم سـتم دمید، فرشـته نجات و حـریت پس از قرنها تباهی و ظلمت رسید وحکومت ایمان بجای حاکمیت شیطان مستقرگشت و این پاداش تلاش وایثار و رنج عبدالحمیدها بود، او در سال ۱۳۵۸ موفق به اخذ دیپلم تجربی با نمرات عالی گردید، اینک هنگامه خدمت مقدس سربازی فرارسید و چه افتخار عظیمی که در نظام الهی انسان سرباز شد.  

باشروع جنگ تحمیلی داوطلبانه از تهران عازم غرب گردید و سه ماه در آنجا فعالیت نمود و بعد از پایان خدمت مقدس سربازی ، در لباس بسیج عازم جبهه نور و ایمان گردید ، حضور او در جبهه به عنوان معلم قرآن و رزمنده ای سلحشور و پاکباز ، پشتوانه عظیمی برای همرزمان بود، شهید عبدالحمید در بیشتر عملیاتها حضور و فعالیت چشمگیر داشت چند ماهی در جهاد سازندگی خدمت نمود در سال ۱۳۶۱ در کنکور سراسری شرکت نمود و در دانشگاه های پزشکی شیراز و معارف اسلامی دانشگاه امام صادق (علیه السلام) قبول شد ، فرمانده شهید در انتخاب دشوار بین این دو موفقیت بزرگ جامعه الصادق را برگزید و فلسفه این گزینش را این امید می دانست که”هم دنیا دارد و هم آخرت” او دانشجوی برجسته ای در دانشگاه امام صادق (علیه السلام) بود و آنچنان موفقیت علمی داشت که یکی از اساتید بزرگ گفته بود : وقتی من نباشم محمود نژاد تدریس خواهد کرد.

در طول بیش از سه سال دوره دانشجویی هرگز جبهه را فراموش نکرد و بعد از پایان هر ترم خود را به منطقه میرساند و پس از پایان عملیات با اتکا به استعداد شگرف خدادادی فاصله خویش را با کلاس درس و امتحان به سرعت جبران می کرد آنچنان که خود می گفت یکبار پس از بازگشت از عملیات در حالی که چند روزی تا امتحان فاصله نبود مسئولین جامعه الصادق گفتند امکان آمادگی برای  شرکت در امتحان ندارید و من مصمم و محکم تا نیمه شب مطالعه کردم و در ظرف چند روز ضمن شرکت در امتحانات جزء ده نفر اول امتحانت

گردیدم.

شـهیـد عبـدالحـمید آمیزه ای شـگفت از رزم ، مـطالعه ، تـدریـس و تـبـلـیـغ بود . در صحنه جهاد و میدان فرماندهی نـستوه و دلاور ، پاکبازی ایثار گر و چهره ای مقبول برای همرزمان بود و در کـلاس دانـشجویی مـمتاز و بـرجسته و در مـسجد مـعلـمی پارسا و متقی و در جامعه مظهر حسن خلق و سلامت روح و اندیشه بود. کجروی و اغراقات دیگران را تحمل نمی توانست بکند و منظرات و رو در رویی با انحرافات چپ و نفاق توفیقات فراوانی درجهت ارشاد نصیبش کرده بود. شهید عبدالحمید، شیفته سرورشهیدان وعاشق اهل بیت عصمت و طهارت بود و با خضوع ، خشوع و تواضع از آنان یاد می کرد . و در عشق ابا عبدالله پیشتاز انجام مراسم و تشکیل مجالس سوگواری بود،یاد حسین و کربلایش شعله بر جانش می زد و سیل اشکهایش را جاری می ساخت، آننجا که اراده ها و تصمیمها در انجام برنامه ای سست می شد حضور عبدالحمید گرما و شور و اعتماد به نفس می بخشید و همه چیز را سامان می داد، برپایی مسجد قبل از عملیات والفجر۸ محصول اراده و قاطعیت او بود.

عبدالحمید نام امام خـمیـنی(ره)  را عاشقانه بر زبان مـیراند و این عــارف پـیر پـارسا را نعـمتی برای امت اسلام می دانست، او امام را عصاره تقوی و فضیلت و ایمان و عرفان معرفی می کرد و فرمانش را فرمان رسول اللّه (صلی اللّه علیه وآله وسلم) می خواند.

عملیات والفجر ۸ نقطه عـروج این وارسته زاهـد پاکبار بود ، آن شب تا صبح احیا داشت ، سر بر سجده عبودیت نهاده ، اشک می ریخت و در زمزمه  پنهان و در نجوای شبانه اش شهادت می طلبید، وقتی تن به موج اروند رود سپرد یکی از یارانش گوید، چهر هاش آفتاب را می مانست نورانی و آرام و متبسم به یارانش گفت: وقتی شهید شدم جسمم را بر سیمهای خاردار بگذارید و از آن پلی برای عبور بسازید .

عبدالحمید  این اسوه فضیلت برای یاران ، الگویی برای خانواده و دوستان ، سربازی ایثارگر برای قرآن در گستره اروند رود در هنگام وزش نسیم فتح و ظفر و طلوع فجر و نصر، سرخگون و سبکبال دعوت خدایش را لبیک گفت و راضیه مرضیه به صف عبادخاص پروردگار پیوست و در جوار رحمت دوست، خندان و سرافراز حضور یافت .

آئینه عشق و شـور  سیمای حمید                 حق جاری  همیشه بـود از نای حمید

رهپوی طـریق کـربلا بود زجان                جان دادن چون حسین سودای حمید

او عـاشق صادق ره جـانان  بود             صد چشمه نور در دلش جـوشان بود

در عرصه جبهه بود چون کوه  بپا               در وقت دعـا وجـود او لـرزان بود

 

والسلام

همچنین ببینید

پیام آیت الله مهدوی کنی برای شهید محمودنژاد

    بسم الله الرحمن الرحیم و له الحمد و العظمه و الکبریاء شهادت یک شهود …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *