دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان فریب، بساطش را پهن کرده بود و نیرنگ می فروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو می کردند و هول می زدند و بیشتر میخواستند. توی بساطش همه چیز بود: غرور و حرص، دروغ و خیانت، جاه طلبی و سوء ظن و … هر کس چیزی می خرید و در ازایش چیزی می داد. بعضی ها تکه ای از قلبشان را، بعضی پاره ای از روحشان، بعضی ها ایمانشان را، بعضی آزادگیشان و بعضی عفت و عفافشان را و شیطان می خندید و تخفیف می داد.
همچنین ببینید
غزه با خون شهیدان نورانی شده است
امروز غزه دیگر آن قبیله ۱۶ قرن پیش نیست که عده ای خود را به …