هر نفسی که فرو میرود مخل حیات است و چون بر میآید مُنَقِّصِ ذات. پس در هر نفسی دمی و بازدمی است و بر هر یک سرفهای واجب
ما همچنان در میان خاک، واماندهایم
از دست و زبان که برآید کز عهدهی اعتراضش به در آید
از بنده همان به که در اعتراض خویش دست به درگاه وبلاگم آورم!
باران خاک بیحساب همه جا کشیده و خوان امراض عجیب و غریبش همه را رسیده
کک مسئولان را مردن بندگان نگزد و از وظیفهی پیشگیری و چارهاندیشی بجهند(جا خالی کنند)
فرّاش گرد و خاک را گفته تا اسباب تزئینات شهر و خانه را فراهم نموده و خانهتکانی بهاری را بشِیوِنَند (بهم بریزند)
چهرهی شهر را به خلعت نوروزی، قبای خاکی دربرگرفته و اطفال بازیگوش را شوق تعطیلی مدارس، مشعوفیده!
سر مبارکتون رو درد نیارم خلاصه بخاطر داشتم چون به وبلاگ رسیدم عریضهای سرگشاده نویسم هدیهی مسئولین را
چون برسیدم گرد و خاکم چنان گیج کرد که مشاعرم از دست برفت
نفسم تمام گشت و به آخر رسید عمر ما همچنان در میان خاک واماندهایم
منبع:وبلاگ عباسیه ابالفضل دزفول