خانه / شهدای مسجد / 1- شهید عبدالامیر آبزاده / زندگینامه شهید عبدالامیر آبزاده

زندگینامه شهید عبدالامیر آبزاده

بسم ربّ الشّهداء و الصدّیقین

 

شهید عبدالامیر آبزاده در ماه رمضان سال ۱۳۴۷ قدم به عرصه وجود نهاد و در فضایی که عشق حسین علیه السلام و نوای قرآن صفایش داده بود، رشد یافت و با مسجد و عبادت و روضه و محبت اهل بیت آشنا شد و از همان کودکی دست در دست پدر به مـسجد رفـته و با مسجد و قـرآن و آیـات روح بخش آن جان خود را تطهیر می نمود. این شاگرد مکتب قرآن در لحظه غروب و اذان خندان به سوی مسجد و جلسه شتافته و به تزکیه و تطهیر خویش می پرداخت.او با قرآن پیوندی ناگسستنی داشت گویی که وجودش با قرآن گره خورده بود.او حیات و پرواز را از مسجد آموخت ذهن شکوفا و خارق العاده او در دریافت مسایل دینی و قرآن باعث شد که جایگاه خاصی در جلسه بیابد بطوریکه شهید محمدعلی زمانی نیا علاقه خاصی  نسبت به عبدالامیر داشت.

عبد الامیر در آغاز انقلاب ده سال بیش نداشت ولی با وجود سن کم در فعالیتهای انقلابی کوتاهی نمی کرد و به همراه بسیاری از بزرگان به نصب عکسهای امام می پرداخت.تا سرانجام درخت انقلاب با ثمره ایمان و شهادت گل داد و یاران پاک باخته امام با خون خود درخت انقلاب را به ثمر رساندند ویار دیرینه ملت ایران، امام خمینی، به ایران بازگشت.

در آغاز تأسیس بسیج با آن سن کمش علاقه زیادی به آموزش نظامی و رفتن به اردوهای نظامی را داشت ، ولی سن کوچکش اقتضای چنین کاری را نمی داد و با وجود این در پشت جبهه، سنگر مسجد و جلسه را حفظ می کرد. بهترین زمان فراغت او مواقعی بود که در میان بچه های جلسه و دوستان خود باشد.

عبد الامیر رسالت سنگینی را بر دوش خود احساس می کرد چرا که در فضای روحانی انقلاب و از انفاس قدسی امام امت زمینه خودسازی و احساس مسئولیت و رشد و بالندگی را در او بوجود آورده بود و از او نوجوانی مؤدّب و با وقار در خط اصیل انقلاب و آماده برای شهادت ساخت . اما این همه فعالیت روح پرشور عبدالامیر را آرام و جان تشنه اش را سیراب نمی کرد. مگر می شود کسی که پیرو علی و در مکتب حسین پرورش یافته   ساکت بماند.  اوقات بیکاری را به مطالعه قرآن و کتب مذهبی و یادداشت کلام معشوقش ، امام خمینی(رحمت اللّه علیه) ، می گذراند . هر چه می شنید یادداشت می کرد، به اخبار جنگ علاقه داشت و به مسئله شهید و شهادت حساسیت ویژه ای داشت و وصیت های شهیدان را می خواند و یادداشت می کرد.

کم کم به سنی رسید که خود احساس می کرد جبهه و جنگ به او احتیاج دارد اگر چه هنوز نوجوانی بیش نبود. ولی او بزرگ بود بزرکتر از جسمش و بزرگتر از دنیا. عبدالامیر در زهد، عبادت، شهامت و رشادت شباهت خاصی به صاحب نامش داشت، عاشق حسین بود و شور و عشق حسینی داشت. همین شور اجازه نداد که تا سوم هنرستان بیشتر درس بخواند. او هنرمند نیز بود و با طرحهای بسیار جالب افکارش را به تصویر می کشید او براستی یک بسیجی از همان بسیجیان گمنام بود. عبدالامیر هرگز سفره رنگین شام را بر جلسه مسجد ترجیح نمی داد او چهره ای محبوب و مجذوب داشت  همیشه خنده ای بر لبان او نقش بسته بود.

در جلسه علاقه فراوان و بسیاری به استاد خویش شهید محمدعلی زمانی نیا و شهید مسعود شاه حیدر داشت و به آنها احترام می گذاشت.  هر کس با قرآن و جلسه نزدیک بود، با عبدالامیر نیز دوست ، آشنا و نزدیک بود.

 در مسایل دینی پیشرفت عجیبی داشت بطوریکه بارها در مسابقات عقیدتی مقامهایی برای خود کسب کرد.

عبدالامیر در زمستان ۱۳۶۳ با حضور سه ماهه خود در جبهه در عملیات بدر شرکت نمود و در آن عملیات زخمی شد. در آن عملیات مونس، یار، همدم و استادش یعنی محمدعلی زمانی نیا شهید شد. عبدالامیر نمی توانست غم از دست دادن محمد علی را تحمل کنند و دیگر قرار نداشت و تنها چیزی که برای او سنگینی می کرد داغ فراق یاران همرزمش بود و برای آنان خون می گریست و سینه اش از فراق یاران شرحه شرحه شده بود او دیگر طاقت ماندن نداشت و منتظر فیض عظیم شهادت بود . گویی هیچ همدم و همزبانی نداشت به جز محمدعلی بطوریکه در قسمتی از یاد داشتهای خود می نویسد: برادران هر قطرها از خون پاک محمد علی باری به اندازه تمام هستی بر دوش ما سنگینی می کند و وظیفه ما رساندن این بار سنگین است. عبدالامیر در روزهای پنج شنبه و گاهی شب دیر وقت به کنار مزار محمد علی می رفت و او را در آغوش می گرفت روح بزرگ و پر مهر امیر بزرگتر از آن بود که کسی او را در اولین بر خورد بشناسد.

عبدالامیر دیگر، صفا وعرفان سنگرها را با کام خود چشیده بود و دیگر در مدرسه و خانه قرار و آرامش نداشت و کسی که با امام و انقلاب جوش می خورد یار و مونس امیر بود او شب ها با وضو می خوابید او چهره ای مظلوم و صمیمی و دوست داشتنی داشت.

شرکت او در عملیات بدر از او مجاهدی وارسته و عاشقی دلسوخته ساخته بود و با اخلاصی که در اعمالش بود محبوب دل همسنگران و همرزمانش بود.افتخار او بر بسیجی بودنش بود و بس.

در تاریخ ۱۷/۳/۱۳۶۴ پدر خود را از دست داد. غم از دادن پدر برای امیر خیلی سنگین و ناراحت کننده بود زیرا به پدر علاقه خاصی داشت. بعد از فوت پدر در تاریخ ۱۸/۹/۱۳۶۴ عزم وصال جبهه کرد و به جبهه رفت . در جبهه گاهی اوقات به یاد محمدعلی و پدر، شالی پهن کرده و به یاد آنها گریه می کرد و از خدا طلب رفتن و آمرزش می کرد.

 امیر در روزهای آخر خیلی عوض شده بود. زیرا او که در جبهه تولدی نو یافته بود. او در محلی پای نهاده بود که نزدیکترین و مطمئن ترین منزل برای کمال مطلق است او به دیاری قدم نهاده بود که کاروان سرخ جامگان و شیفتگان شهادت هم چنان بسوی افقهای روشن در حرکتند.

امیر با یک دنیا شور و التهاب و معرفت دست از هر چه غیر اوست شسته و جز رضای او به چـیز دیگری نمی اندیشید . میزان شعله فروزان او را همین بس که غروب سرد زمستان بهمن ماه ۱۳۶۴ به آب خروشان طوفانی اروند رود زد و در آخرین امتحان الهی سرافراز با خیل سپاه اسلام، دشمن شکنان، اسلحه رزم بر کف گرفته، چون تندر خشگمین بر سیل سپاه ظلمت کوفت و تاریخی نوین برای انسانهای متعهد به ثبت نشاند و امضاکننده روایت فتحش همان خون گرمی بود که چه زیبا به راه جانان ریـخت. الـگوی شـجاعـت و مـودت و ایمان را به کـمال رسـاند و خود در صف اسوه ها جا گرفت و در تاریخ ۲۱/۱۱/۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ به وصال همیشه آرزویش رسید.  

((یاد و راهش همیشه گرم و گرامی باد))

 

آثار باقی مانده از شهید امیر آبزاده:

۱- یک عدد دفتر صد برگ شامل بحثهای اخلاق و چند مقاله

۲- یک عدد دفتر ۲۰۰ برگ خلاصه ای از بحثهای نبوت و عدل

۳- یک عدد دفتر ۶۰ برگ شامل بحثهای معاد حاج علی راجی

۴- یک عدد دفتر ۱۰۰ برگ شامل بحثهای اخلاق آقای حاج محمد رضا سنگری

 

همچنین ببینید

دست نوشته شهید مسعود شاحیدر در مورد شهید آبزاده

بنام او که به اخلاص در جهادمان خواند امروز، روز پنج شنبه، مورخ ۱۴/۶/۱۳۶۴ است، …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *