خانه / شهدای مسجد / 1- شهید عبدالامیر آبزاده / دست نوشته شهید مسعود شاحیدر در مورد شهید آبزاده

دست نوشته شهید مسعود شاحیدر در مورد شهید آبزاده

بنام او که به اخلاص در جهادمان خواند

امروز، روز پنج شنبه، مورخ ۱۴/۶/۱۳۶۴ است، امروز هم طبق روزهای گذشته جهت آمادگی امتحانات شهریور ماه در منزل حسن)مشیری)(زیرزمین) نشسته بودیم.

سخن از یاوری پاک و مخلص از مکتب سرخ حسین(علیه السلام) بمیان آمد، او که دارای  مقامی والا و معنوی است، امیر، با سیمائی در کمال درخشندگی همچنان می افروزد.

داشتم به حسن می گفتم که علاقه من به امیر بسیار زیاد است او همان فردی است که بدنبالش بوده ام، من او را فردی مسلمان، مسلمانی مومن، مومنی عابد، عابدی سرکش، سرکشی خاموش، ساکتی متواضع، متواضعی پیروز و پیروزی سعادتمند می دانم. دوستی او محوری خدایی دارد، نگاه او، یاد خدا و یاد او ذکر خدا را به همراه دارد، هیچ بار او را ندیدم که بیکار باشد ولی به ذکر خدا مشغول نباشد، در جلسه پای قرآن که می نشیند با وقار تمام و با ادب، سـاکت، سر به پایین می اندازد و تیر نگاهش جز به قرآن، جائی را نشانه نمی گیرد. وجود او برای ما چراغ راهی است که خدا به ما عنایت فرموده است.

حسن می گفت که امیر بسیار بیاد برادر شهیدمان محمدعلی است و سخت هم بی تابی می کند، بارها که او را در خواب می بیند گریه اش می گیرد و زندگی بدون او، آنهم در این شرایط برایش بسیار مشکل شده. بارها به حسن گفته که می خواهم به جـبهه بروم پس کی باید بروم…

امیر آبزاده اعتراف به این دارد که این بار به جبهه می روم ولی بر نمی گردم. او جز به شهادت و همجواری با خدا و دیگر اولیاء خدا به هیچ چیز نمی نگرد و از همین روست که سیل سخنان بچه ها بسوی اوست. یاد سخن امام علی(علیه السلام)در نهج البلاغه می افتم که در وصف متقین می فرماید: یاد خدا، ایشان را لاغر کرده، در ظاهر گویی که دیوانه اند ولی اینان اینگونه نیستند، لکن عظمت خداست در وجودشان که ایشان را بدین حالت درآورده است.

یکبار بیاد دارم که قبل از عملیات بدر، من و امیر در پادگان کرخه با هم قدم می زدیم، شب بود و حالتی بسیار خوش آن شب ها و روزها داشت، امیر که کمتر صحبت می کرد و اکثراً می بایست برایش صحبت کنی و یا اگر سخنی می گفت، سخنی بسیار خوب و گرانمایه، آنشب هم لب باز کرد و چنین گفت:

اگر آدمی عظمت خـدا را درک کند، در حالی که اللّه اکـبر می گـوید باید بـمیرد.

آری اینها همه گوشه ای از عظمت روحی و واقعی این مرد خداست. از طرفی که شکسته دل و ناراحت از سوگ یاران شهید هستم، خدای را شکر می کنم که چنین فرزندانی پاک برایمان هدیه می دارد. اما چنین چیزی که امیر به حسن گفته اگر به واقعیت پیوند خورد، بخدا قسم مرا دیگر یارای زندگی کردن نخواهد بود و زندگی بر من حرام خواهد شد و بسیار مشکل.

بار پروردگارا! تو را قسم می دهم به حضرت فاطمه(سلام اللّه علیها)که دیگر بار، قلبها را که توان خود را از دست داده در سوگ یاران مرنجان … دستمان گیر که مشتاق سر کوی تو هستیم.

 

والسلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته

          بنده حقیر – مسعود شاحیدر 

                                                                                                 ۱۳۶۴/۶/۱۴

همچنین ببینید

دست نوشته شهید آبزاده -سری چهارم

دست نوشته شماره ۱۶ بسمه تعالی در روی جاده به خط در حال رفتن بودیم …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *