هی می شنیدم که تو جبهه امداد غیبی بیداد می کنه خیلی دوست داشتم برم جبهه و سر از امداد غیبی در بیارم رفتم جبهه و بعد از مدتی قرار شد بریم عملیات بس که از امداد غیبی پرسیده بودم ، بچه ها از دستم ذله شده بودند
عقب یک ماشین سوار بودیم که یکی از بچه ها گفت: می خوای بدونی امداد غیبی یعنی چی؟ با خوشحالی گفتم: خب معلومه ناغافل نمی دانم از کجا قابلمه ای در آورد و محکم کرد توی سرم تا چانه رفتم توی قابلمه سرم توی قابلمه کیپ کیپ شده بود آنها می خندیدند و من گریه می کردم ناگهان زمین و زمان ریخت بهم صدای انفجار و شلیک گلوله بلند شد…
{xtypo_sticky}وقتی به خودم آمدم که دیدم افتادم یه گوشه دو سه نفر هم سعی می کردند به زور قابلمه رو از سرم در بیاورند لحظه ای بعد قابلمه در آمد و نفس راحتی کشیدم یکی از آنها گفت: پسر عجب شانسی آوردی تمام آنهایی که تو ماشین بودن شهید شدند جز تو همه ی ترکش ها خورده بود به قابلمه!{/xtypo_sticky}
آنجا بود که فهمیدم امداد غیبی یعنی چه؟!
فرستنده: محمد سلامتی
راوی: داوود امیریان
منبع: کتاب رفاقت به سبک تانک ، صفحه ۷۰