خانه / دفترچه خاطرات / دفترچه خاطرات / خاطره دیدار با خانواده شهید علی محمد خروسی

خاطره دیدار با خانواده شهید علی محمد خروسی

هر دو هفته یکبار برنامه جلسه نوجوانان بود که به دیدار یکی از خانواده شهدا رفته و از ایشان قدردانی نمایند. در ایام دهه فجر*(سال ۸۷) بودیم و در این هفته با هماهنگی بسیج قرار شد به دیدار خانواده شهید محمدعلی خروسی برویم. آقای عظیم سلیمانی نژاد (مسئول جلسه وقت جلسه نوجوانان) مسئول هماهنگی و خرید میوه و شیرینی شد.

بعد از حضور در منزل شهید، اینقدر پذیرایی مفصلی کردند که جا خوردیم، شربت و چای، میوه، شیرینی و شام!!! چون قرار شده بود پذیرایی نداشته و یا خیلی ساده داشته باشند که فشاری بر خانواده وارد نیاد.

بچه ها گرم مطالعه وصیت نامه و مشاهده آلبوم تصاویر شهید بودند همچنان که آقای عظیم سلیمانی نژاد و برادر شهید سخنانی ایراد می کردند.

مادر شهید نیز با یک حالت و طنین خاصی صحبت می کرد و از فرزند شهیدش می گفت…

موی بر بدنم سیخ شد و بدنم تکانی خورد موقعی که این جملات را شنیدم:

چند روز پیش که برای اطلاع ما درب منزل آمده بودید شب گذشته اش فرزندم به خوابم آمد و گفت: بچه های مسجد می خواهند به منزل ما بیایند، خودتان را آماده کنید**

و از حضور بچه ها در منزل بسیار خوشحال شده بود.

و دلیل پذیرایی این چنینی را فهمیدم…

هنوز که هنوز است موقعی که این خاطره در ذهنم مرور می شود، آن شب و صحبت مادر شهید برایم تکرار می شود.

تا مدتها بعد از آن، ذهنم کاملا درگیر شده بود، پیش خود این آیه را تکرار می کردم:

« وَلاَ تَحْسَبَنَّالَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِأَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» (بقره/۱۵۴)

آری راست گفت خداوند عزوجل که شهدا زنده اند…

وای بر من که به شهدا بی توجه هستم ولی ایشان به فکر ما هستند…

 

* دقیق تاریخش یادم نیست ولی براساس شواهد در زمستان سال ۸۷ (دهه فجر) بوده است.

** با گویش دزفولی بیان شده است!

۱۱/۲/۱۳۹۱

م.س

همچنین ببینید

اردوی نوروزی نونهالان۹۴ (فتح المبین)

بسم رب الشهدا والصدیقین آخرین روزهای تعطیلات بود از هدر رفتن تعطیلاتم خیلی پشیمان وناراحت …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *