خانه / نشریه / ادب فارسي / سفره خالی

سفره خالی

altیاد دارم در غروبی سرد سرد /می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد
داد می زد: کهنه قالی می خرم /دسته دوم جنس عالی می خرم

کاسه و ظرف سفالی می خرم
گر نداری کوزه خالی می خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟!
بوی نان تازه هوشش برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
{xtypo_info}خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت اقا سفره خالی
می خرید…؟{/xtypo_info}

همچنین ببینید

غزه با خون شهیدان نورانی شده است

امروز غزه دیگر آن قبیله ۱۶ قرن پیش نیست که عده ای خود را به …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *