خانه / دفترچه خاطرات / دفترچه خاطرات / ۱۳۸۴-خاطره اردوی نوروزی-ابوالفضل رضوانی نیا

۱۳۸۴-خاطره اردوی نوروزی-ابوالفضل رضوانی نیا

شب آخر اردو بود و همراه با بچه های گروه در چادر می خواندیم و دست می زدیم و می خندیدیم و اوقات خوشی را داشتیم.

 آن شب گروه ما نگهبانی شبانه داشت و نوبت من از ساعت ۵/۱ تا ۵/۲ شب بود. برای همین من زود خوابیدم تا به موقع  بیدار شوم و به  آقای انصاری(سرگروه) گفتم تا به موقع مرا بیدار کند.

 بالاخره موقع نگهبانی من شد. در آن هوای سرد کوهستانی نگهبانی دادن زیاد خاطره خوشی نداشتولی بهر صورت گذشت و نوبت نگهبانی من تمام شد و من دوباره خوابیدم. صبح شد و برای نماز بیدار شدیم. وضو گرفتن در آن هوای سرد با آن آب شور رودخانه کار آسانی نبود.

نماز خواندیم سپس نوبت به جمع کردن لباس ها و وسایل بود و کم کم آماده رفتن به شهر بودیم، بعد از جمع کردن وسایل، چادرها را جمع کردیم و سپس صبحانه خوردیم.

بچه ها با الاغی که آقای مجید قنبری گرفته بود عکس می گرفتند سپس آقای هدایتی به گروه ما گفت که باید ظرف های تدارکات را بشویید با اینکه آن روز نوبت گروه ما نبود هر طور بود آنها را شستیم .

در آخر نیز می بایست چادرها و وسایل را از رودخانه بگذرانیم.خلاصه با هر مشقتی بود تمام وسایل را از رودخانه عبور دادیم و ماشین هم آمد و سوار شدیم و به شهر آمدیم این بود خاطره ای بود از اردوی نوروزی سال ۱۳۸۴ روستای چنبره.

به امید آنکه هیچ وقت این اردو ها تمام نشود.

 

« والسلام »

نام و نام خانوادگی: ابوالفضل رضوانی نیا

     گروه: جند ا…

گروه جندالله -اردوی نوروزی ۱۳۸۴

 

همچنین ببینید

اردوی نوروزی نونهالان۹۴ (فتح المبین)

بسم رب الشهدا والصدیقین آخرین روزهای تعطیلات بود از هدر رفتن تعطیلاتم خیلی پشیمان وناراحت …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *