خانه / نشریه / انتظار موعود / خوشبختی چیست و خوشبخت کیست

خوشبختی چیست و خوشبخت کیست

بسمه تعالی

خوشبختی چیست و خوشبخت کیست

گاهی با کسی برخورد می کنیم , میگوید فلانی ، خوشا به حال شما تو چقدر آدم خوشبختی هستی . من آدم بدبختی هستم و دائم بدبختی می کشم . البته این خوشبخت بودن یا بدبخت بودن در زمانها و مکانهای مختلف به زعم مردم متفاوت است . وقتی یک مریض شما را می بیند که سا لم هستید، به زعم او چون مریض نیستید و ناراحتی هایی را که او متحمل می شود شما ندارید پس از نظر او شما خوشبخت هستید . گاهی فردی بدلیل ثروت فراوانی که دارد ومتحمل دردسرهای خاص خود است، شما را که فردی فقیر هستید خوشبخت می داند . چون دردسرهای او را ندارید . گاهی خود شما فردی را می بینید ، می گویید خوشا به حالش او خوشبخت است، هیچ غمی در زندگی ندارد ، خانه که دارد ، شغل مناسبی هم دارد ، ماشین خوبی هم دارد، حج هم مشرف شده است و برای خودش هم دنیا را دارد و هم آخرت را . می گویند قارون عادت داشت هر از گاهی ثروت خود ش را به رخ مردم می کشید چهل بار شتر طلا ، که بر روی هر یک از بارها یک مجسمه خروس طلایی قرار داشت، افسارهای شتر ها هم از طلا ، بدست کسانی که لباس هایی زربافت از طلا بود و جواهراتی هم به آن لباسها آویزان بود ، افسار شتر ها را بدست آنان میداد و می گفت از کوچه ها بگذرید . زن و مرد ، بزرگ و کوچک می آمدند پشت بام و تماشا میکردند و می گفتند خوشا به حالش . چقدر مال دارد .چقدر در این دنیا خوشبخت است . قارون اقوام حضرت موسی بود و نسبت خویشا وندی با حضرت موسی داشت . وقتی که قارون حرف حضرت موسی را گوش نکرد و از ثروتش در راه خدا انفاق نکرد ، سر نوشتش به آنجا کشیده شد که در خاک فرو رفت همانهایی که روز قبل می گفتند خوشا بحال قارون روز بعد می گفتند ای بیچاره . عجب آدم بدبختی است. شرح کامل این موضوع در آیه ۷۶ تا ۸۱ سوره قصص ذکر شده است . شاید شما دیده باشید اشخاصی را که از وضعیت مالی خوبی برخوردارند . انواع غذاها را می توانند تهیه کنند لذا می گویید خوشا به حالش، آدم خوشبختی است ، هر چه بخواهد می تواند تهیه کند ، اما همینکه متوجه شدید او زخم معده یا ناراحتی دیگری دارد که نمی تواند هر غذایی را میل کند ، بلافاصله می گویید ای بیچاره آدم بدبختی است. لذا سعادت و خوشبختی را هر کس برای خودش بگونه ای تفسیر می کند. یکی می گوید خوشا به حال فلانی دندانهایش سالم است، هیکلش چنین و چنان است، او خیلی خوشبخت است . یکنفر در شرف رفتن به خدمت است، وقتی فردی را می بیند که خدمتش تمام شده، می گوید خوشا بحا لش او خوشبخت است خدمتش تمام شده است . پس هر کس از خوشبختی یک برداشت و یک تفسیر دارد . یکی داشتن یک منزل خوب، یکی داشتن شغل مورد علاقه ، یکی داشتن فرزندان ذکور، و …… را عامل سعادت و خوشبختی خود می دانند . امام حسین (ع) در قیام کربلا ، خوشبختی را در مرگ می بیند . انی لا اری الموت الا السعاده و الحیوه مع الظالمین الا برما . دیدگاه الهی و سخنان معصومین (ع) نسبت به خوشبختی و سعادتمندی با دیدگاههای مادی انسانها متفاوت است . آنچه ملاک سعادت و خوشبختی از دیدگاه ائمه معصوم(ع) است و به ما رسیده چیز دیگری است و ما برای بررسی وضعیت خود و دیگران و اینکه فردی سعید و خوشبخت هستیم یاخیر , می بایست با معیارهایی که از آن انوار الهی به ما رسیده است بسنجیم . پیامبر گرامی اسلام(ص) خطاب به امام علی(ع) فرمود: یا علی للسعید ثلاث علامات قوت الحلال فی بلده و مجالسه العلما و صلوه الخمس بالامام . یا علی خوشبخت سه نشانه دارد . رزق و روزی حلال در شهر خود ش – همنشینی با دانشمندان – خواندن نمازهای پنجگانه به جماعت . در قرآن مجید سوره هود آیه ۱۰۸ میفرماید : و اما الذین سعدوا ففی الجنه خالدین فیها ما دامت السموات و الارض. کسانی که خوشبخت هستند در بهشت جاودانه خواهند بود تا آسمانها و زمین پابرجاست . بعبارت دیگر خوشبخت در بهشت است و نشانه های کسی که به بهشت میرود این خصوصیات است . رزق و روزی حلال در خوشبختی انسان بسیار موثر است . روزی حلال در ساختمان فکر و روحیات انسان اثر دارد و اگر حرام بخورد ، در شخصیتش ، در عملکردش ، در برخوردهایش و حتی در اندیشیدن او نیز موثر است . در تاریخ نقل شده شریک ابن عبداله یک مرد مسلمان ،زاهد ، عابد ، و عالمی بوده که در زمان مهدی عباسی میزیسته است. او کاری به مهدی عباسی و دربار او نداشت . شبی مهدی عباسی شریک را به دربار دعوت کرداو سر باز زد. با زور او را به دربار آورد و به او گفت: تو باید قاضی القضات شوی . شریک گفت من تصمیم دارم در هیچیک از کارهای تو دخالت نکنم . مهدی عباسی گفت حالا که قضاوت را قبول نمی کنی ، معلمی بچه هایم را قبول کن . شریک گفت این کار را هم نمی کنم چون که من نه خلافت تو را قبول دارم و نه بچه های تو را . مهدی عباسی گفت پس شام نزد ما باش . شریک ابن عبداله گفت شام هم از تو نمی خورم . مهدی اصرار کرد.شریک نپذیرفت و میخواست برخیزد . مهدی با عصبانیت و تهدید گفت : یکی از سه را قبول میکنی یا قضاوت ، یا تعلیم فرزندان من یا صرف شام من . شریک وقتی دید اوضاع نامناسب است ، به خود گفت می مانم و شام را میخورم و از دربار خارج می شوم . آن شب شام را خورد و به منزل رفت. در حالی که شکم او از حرام پر شده بود خوابید . غذای حرام جذب بدن وی شد واثرات خود را گذاشت. همین آدم زاهد ، مقدس ،عالم صبح که از خواب بیدار شد به خود گفت : چه مانعی دارد که قاضی القضات بشوی و چه کسی از تو شایسته تر است. اگر قاضی شدی شاید بتوانی گره ای از کار مسلمانی بگشایی و اگر قاضی شدی خیلی کارها میتوانی بکنی . سپس به خود گفت چه مانعی دارد معلم دربار شوی و کسانی را که در آینده زمام امور را به دست میگیرند تربیت کنی و وجاهت پیدا کنی . همین آدمی که بزور او را به دربار برده بود ند صبح همان روز خود ش با پای خود به نزد مهدی عباسی رفت و گفت هم قضاوت را قبول می کنم و هم معلمی فرزندانت را . اگر انسان از طریق حرام روزی بخورد ، این موضوع در روحیات رفتار و شخصیت او اثر میگذارد . انسانی که روزی خود را از راه حلال بدست آورد به شقاوت و بدبختی گراییده نمی شود. برای آنکه آدمی به سعادت و خوشبختی برسد ، حتی باید از زمینه هایی که امکان سیر دادن او را به سمت شقاوت و بدبختی فراهم می کند نیز دوری نماید دوری از مواردی که شبهه ناک است و تحمل سختی ها در این راه موجب می گردد ، که ریشه های ایمان در درون آدمی تقویت شده و براحتی بتواند از حرام دوری نماید . شیخ مرتضی انصاری خاتم الفقها و المجتهدین در آغاز طلبگی ، خود به همراه یکی دیگر از طلبه ها در یک حجره سکونت داشتند . زندگی آنان بسیار فقیرانه بود . یکی از شبها پول آنان کفاف خرید صرفا نان را می کرد . لذا شیخ مرتضی پول را به آن طلبه داد و گفت : برو نان بخر تا شام بخوریم . آن طلبه رفت و نان خرید . سر راه خود مقداری حلوا نیز بصورت نسیه از مغازه ای گرفت . وقتی به حجره بازگشت شیخ مرتضی گفت : پول ما فقط کفاف خرید نان می کرد ، حلوا را از کجا تهیه کرده ای ؟ آن طلبه گفت : نان خالی لذتی ندا شت، من هم مقداری حلوا بصورت نسیه گرفته ام تا بعدا پول آن را بپردازیم . شیخ مرتضی گفت از کجا معلوم تا فردا زنده باشیم ، فلذا از حلوا نخورد و آن شب را با نان خالی سپری کرد . چند سالی گذشت . شیخ مرتضی به نجف رفت و در آنجا رشد علمی فراوانی کرد و برای خود مجلس درس و وعظ داشت و شاگردان زیادی در مجلس درس او جمع می شدند . آن طلبه نیز به نجف رفت و اتفاقا متوجه این موضوع شد . وقتی شیخ مرتضی را دید ، نزد او رفت و با توجه به آوازه ای که کسب کرده بود و رشد علمی که از او دیده بود و شاگردان فراوانی که در مجلس درس او گرد آمده بودند، از شیخ مرتضی پرسید: تو چگونه به این درجات رسیدی در حالی که من رشدی نکرده ام؟ شیخ مرتضی گفت من این رشد را از نخوردن حلوای آن شب بدست آوردم . اگر امروز کسی نتواند بخاطر خدا از شکم خود صرف نظر کند ، قطعا در آینده و آن زمانی که پولی بدست آورد نیز نخواهد توانست بر نفس خود غالب شود و یک پنجم آن را همان گونه که خدا فرموده بعنوان خمس پرداخت نماید . فلذا از مالی ارتزاق خواهد کرد که سهم الهی بناحق در آن مخلوط گشته و خوردن آن حرام است و حتی امر شده که ما حق نداریم بر سر سفر ه کسی که از مال مخمس نشده تهیه گردیده حاضر شویم و تناول کنیم . خداوند در قرآن میفرماید لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون (سوره آل عمران آیه۹۲) هرگزبه خوبی و نیکی نمی رسید مگر از آنچه دوست دارید بگذرید و از آن انفاق کنید . ویژگی دوم که نشان دهنده خوشبختی آدمی است ، مجالست با علماست . خیلی سعادتمندی است که آدمی مجالس و همنشین علما بشود . با انسان هایی بنشیند که اندیشه اش را رشد دهند . از نظر پیامبر اسلام (ص)این سعادت و خوشبختی است . به عبارت دیگر اگر انسان اندیشه و علمش رشدی نکند ، اگر امروز و فردایش یکی باشد بدبخت است . پس هر کس می خواهد ببیند آیا خوشبخت و سعادتمند هست یا خیر، ملاحظه کند همنشین چه کسی می باشد . همنشین کسانی که اهل علمند یا آدم های جاهل ؟ آدم های عالم کم حرف درستگویا آدم های جاهل پر حرف بی محتوا ؟ از کسانی خوشش می آید که خیلی جوک می گویند و او را می خندانند یا با کسی بیشتر همنشین است که او را می سازد ؟ حتی ممکن است در جهت ساختن او ناراحتش هم بکند. امام حسین (ع) میفرماید من احبک نهاک و من ابغضک اغراک کسی که تو را دوست دارد از تو انتقاد می کند و کسی که با تو دشمنی دارد از تو تعریف و تمجید میکند . خوشبختی و سعادتمندی آن است که سراغ کسانی برویم که اگر چند لحظه هم نزد آنها بودیم ، وقتی برمی گردیم احساس کنیم چیزی یاد گرفته ایم . فکر ما بزرگ شده است. دست ما پر شده است . وقتی از پیش دوستی برمی گردی بررسی کن گناهت افزون شده یا علمت افزون تر شده است؟ اگر گناهت افزون تر شده ، علامت شقاوت و بدبختی است و اگر علمت افزون شده علامت سعادت و خوشبختی است . روایت است اگر کسی دوست عالم نداشته باشد ، غریب است هر چند در شهر خودش باشد . مرده است هر چند نفس بکشد . روایت است به درب خانه عالم نگاه کردن ثواب دارد . به صورت انسان عالم نگاه کردن ثواب دارد . دست به دست شما بدهد ثواب دارد . ساکت برابر عالم بنشینی چیزی هم نگویی ثواب دارد . ویژگی سوم که پیامبر اکرم (ص) جزء نشانه های خوشبختی می داند ، خواندن نمازهای پنجگانه به جماعت است . کسی که جماعت گریز است بدبخت است . باید با جمع جوشید . یدالله مع الجماعه دست خدا با جمع است . برخی فکر می کنند انزوا طلبی موجب دوری آنها از گناه می شود ، در حالی که این طرز فکر غلطی است . اینکه انسان خود را از جمع جدا کند و در گوشه ای عزلت گزیند تا مبا دا به گناه بیفتد این مورد قبول اسلام نیست . برای آدمی نیز هنری تلقی نمی گردد . مهم این است که در جمع باشی ، امکان دسترسی به گناه هم باشد ، اما خودت را آلوده به گناه نکنی. مهم این نیست که انسان در خشکی باشد و بگوید دامن من تر نشد ، مهم این است که از دریا خشک بیرون بیاید . خصوصیت دیگری که نماز جماعت دارد ، آن است که به ما روح اطاعت را القا می کند. به ما یاد می دهد که مطیع باشیم . سرکش نباشیم . در نماز جماعت انسان خودش را نمی بیند ، قطره ای از دریاست تابع امام جماعت. با دریا حرکت می کند . دیگر خودش نیست تا احساس وجود کند . نماز جماعت غرور انسان را می شکند . بزرگی و عظمت اسلام و قدرت اجتماع مسلمین را به انسان یاد آوری می کند . امام باقر (ع) میفرماید : من ترک الجماعه رغبه عنها و عن جماعه المسلمین من غیر عله فلا صلاه له کسی که از روی بی میلی بدون عذر و علت نماز جماعت را که اجتماع مسلمانان است ترک کند نمازی بر ای او نیست . نکته دیگری که در خصوص خوشبختی و سعادتمندی آدمی ، باید مد نظر داشت آن است که آیا آدمی در خوشبختی و سعادتمندی خود د خیل است ، یا هر آنچه خداوند برای او مشخص کرده همان برایش اتفاق می افتد ، بنابراین او هیچ کاری نمی تواند بکند . اگر خوشبخت است خداوند خواسته که خوشبخت شود و اگر بدبخت است خداوند اینگونه مقدر فرموده که او بدبخت باشد و زندگی را با بدبختی سپری نماید . امام صادق (ع) در پاسخ به فردی که از او پرسید جهان جبر است یا تفویض فرمودند : لاجبر و لا تفویض بل امر بین الامرین . نه جبر است (که انسان هیچ اختیاری نداشته باشد ) و نه تفویض( که انسان فعال مایشاء باشد) بلکه یک حد میانه ای بین این دواست. جبر و تفویض دو مقوله است که فصل جدا کننده دو گروه عمده مسلمانان تحت عنوان اشاعره و معتزله می باشد . اشاعره معتقدند جهان و سرنوشت آدمی جبری است . انسان هر کاری می خواهد بکند، نهایتا هرچه خداوند تصمیم گرفت و اراده کرد ،سرنوشت او رقم می خورد . در مقابل ، معتزله قائل به تفویض هستند و معتقدند هر آنچه آدمی انجام می دهد ، سرنوشت او را تعیین می کند و خداوند در این خصوص نقشی ایفا نمی کند و هر سرنوشتی برای آدمی هست نتیجه عمل خود اوست . علیهذا با توجه به فرمایش امام صادق (ع) سعادتمندی آدمی به دو موضوع بستگی دارد ۱- آنچه خداوند برای او مقدر فرموده است ۲- عملکرد خود آدمی که آن نیز در تقدیر الهی بر سرنوشت فرد اثر دارد . آنچه که ما به عنوان توفیق از آن یاد می کنیم در حقیقت توجهات ویزه خداوند است که ناشی از عملکرد خود ماست یا به عبارت دیگر خود در این توجهات و افاضات الهی دخیل هستیم . کسی که تلاشی ندارد و حرکتی از خود نشان نمی دهد ، هیچگونه برنامه ریزی نیز ندارد ، چگونه می تواند انتظار داشته باشد که وضع زند گیش تغییر کند و رو به بهبودی رود ؟ قسمتی از سعادت و خوشبختی ما مدیون برنامه ریزی ، تلاش ، هنر ، هوش و ذکاوت و داشته های علمی ماست لکن در کناراینها توجهات و عنایات الهی را نیز لازم دارد که اگر نباشد علیرغم تمام برنامه ریزی ها و هوش و ذکاوتی که داریم کار به نتیجه نمی رسد و به سعادت و خوشبختی که خداوند فرموده نمی رسیم . خداوند در سوره آل عمران آیه ۱۵۹ پس از سفارشات به پیامبر اسلام در خصوص نحوه برخورد با یاران خود و کسب مشاوره از آنان در امورات ، تاکید می کند که در نهایت ، تکیه گاه اصلی تو خدا باشد و علیرغم تمام فکر و اندیشه و تدبیری که بکار برده ای نیازمند توجهات الهی هستی فاذا عزمت فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین . عنایت الهی زمانی شامل حال ما می شود که لیاقت آنرا پیدا کنیم و لیاقت پیدا کردن ، با تقوا و عملکرد آدمی ارتباط مستقیم دارد . گاهی انسان تمامی تلاش خود را می کند اما نتیجه نمی گیرد . پیامبر اکرم (ص) می فرماید :الخیر فی ما وقع . خیر تو در آن چیزی است که برایت واقع شده است. لذا در بسیاری از مواقع خداوند خیر ما را در موضوعی دیده که چه بسا برای ما خوشایند نباشد . خداوند درسوره بقره آیه ۲۱۶ میفرماید : عسی ان تکرهوا شیء و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیء و هو شر لکم و الله یعلم و انتم لا تعلمون چه بسا از چیزی بدمان می آید در حالی که ( خداوند میداند)خیر ما در آن است وچه بسا چیزی را دوست داریم در حالی که (خداوند میداند) که برای ما شر است (و خداوند با لطف و کرم واسعه خود آن شر را از ما دور می کند) و خداوند همه چیز را می داند و شما نمی دانید . ظریفی این موضوع را در قطعه ای لطیف چنین بیان کرده که : گنجشکی به خدا گفت : لانه کوچکی داشتم که آرامگاه خستگی و سرپناه بی کسی ام بود . طوفان تو آنرا خراب کرد . کجای دنیای تو را گرفته بودم . خداوند فرمود: ماری در راه لانه ات بود ، تو خواب بودی ، باد را گفتم لانه ات را واژگون کند تا زنده بمانی . از این همه بلایا دورت کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخا ستی . گاهی عمل ما موجب تغییر در سرنوشت ما میشود گاهی حرفی ، حرکتی ، تصمیمی و حتی اراده ای از سوی ما موجب تغییر در سرنوشت ما میشود . روزی حضرت موسی در حال رفتن به کوه طور بود فردی جلوی او را گرفت و گفت یا موسی از خدا بپرس تا چه زمانی باید فقیر باشم و سختی بکشم ، از این وضع خسته شده ام . حضرت موسی کمی جلوتر رفت . فرد دیگری جلوی او را گرفت و گفت یا موسی از خداوند بپرس تا چه زمانی باید این وضعیت را تحمل کنم از مال و ثروت فراوان خسته شده ام ، هر چه خرج می کنم مال و ثروتم بیشتر میشود . حضرت موسی تعجب کرد و به راه خود ادامه داد . به کوه طور رسید و به مناجات پرداخت . سپس پیام این دو نفر را به خداوند عرضه داشت. ندا رسید یا موسی به نفر اولی بگو هر کاری می خواهی بکن ، باید با این وضعیت زندگی را سپری کنی و با زندگی فقیرانه روزگار بگذرانی . یا موسی به نفر دومی بگوهر کاری می خواهی بکن من اراده کرده ام هر روز بر ثروت تو بیفزایم . حضرت موسی عرض کرد: خدایا ، چرا باید اینگونه باشد؟ خداوند فرمود : نفر اولی پدری ثروتمند داشت بهنگام مرگ این پسر در کنار بستر پدرش نشسته بود و ناله میزد و می گفت: پدر تو می میری چه کسی زندگی ما را تامین خواهد کرد ، پدرش گفت نگران نباشید آنقدر ثروت برای شما گذاشته ام که تا پایان عمر برای شما کافی است. لذا ما اراده کردیم تا او زندگی فقیرانه ای داشته باشد و بداند روزی دهنده ما هستیم نه پدرش . نفر دوم چند فرزند بودند بهنگام مرگ پدرشان دور او جمع شدند و گفتند: پدر تو می میری چه کسی زندگی ما را تامین خواهد کرد ؟ پدرشان به آنها نهیب زد که : چرا این حرف را می زنید مگر من روزی دهنده شما هستم ، خداوند روزی دهنده شما و بندگان است. چون او ما را وکیل نموده است اراده کرده ایم تا آخر عمرشان همه آنها را ثروتمند قرار دهیم و هر نعمتی را به آنها برسانیم . وقتی به زندگی برخی دوستان نگاه می کنیم ، می بینیم تدبیری در زندگی و معیشت خود ندارند بعنوان مثال فردی که در بدو استخدام است ، در منزل استیجاری زندگی می کند و ماهیانه مبلغی از حقوق خود را بعنوان کرایه پرداخت میکند ،عائله اش هم سنگین نیست ، داشتن اتومبیل از ضروریات زندگی او محسوب نمی شود ، خرید مبل و وسایل تجملاتی و غیر ضروری دیگر بالاخص اگر هزینه آنها بالا باشد ، ضرورت ندارد . اگر بی تدبیر باشد ، قطعا برای تهیه امثالهم ، با قرض های کمرشکن مواجه خواهد شد. آنگاه این تنگناهای زندگی ، ناشی از این بی تدبیری را به بدشانسی و عدم خوشبختی خود تعبیر خواهد کرد . یا اگر فردی العیاذ بالله به بهانه و توجیهات و القائات شیطانی به بیراهه رود و مال حرام را در زندگی خود وارد کرده و تمام زندگیش را آلوده کند یا صیانت از نفس خود ننموده و آلوده به مفاسد اخلاقی شود ، چگونه می تواند انتظار داشته باشد که خداوند بر او و زندگیش توجه و عنایت داشته باشد و به او توفیق دهد و در زندگی سعادتمند و خوشبخت شود ، در حالی که گناه سوزنده ، در هم کوبنده و نابود کننده است و این موضوع در آیات الهی و گفتار معصومین تصریح گردیده است . احادیث در زمینه علائم خوشبختی فراوان است رسول گرامی اسلام (ص) در حدیث دیگری می فرماید : علامات السعاده اربعه ذکر الذنوب الماضیه و نسیان الحسنات الماضیه و نظره الی من هو فوقه فی الدین و نظره الی من هو دونه فی الدنیا . علامت خوشبختی چهار چیز است ، یادآوری گناهان گذشته – فراموشی حسنات گذشته – نظر کردن به کسی که از شما بالاتر است در دین – و نظر کردن به کسی که در دنیا از شما پایین تر است . امام علی (ع) میفرماید :السعید من خاف العقاب و آمن و رجی الثواب و احسن و اشتاق الی الجنه فادلج . خوشبخت کسی است که از روز قیامت بترسد و ایمان آورد و امیدوار است به کارهای خیری که انجام داده و بیشتر انجام می دهد و مشتاق به بهشت است در نتیجه شبها برمی خیزد و عبادت می کند . در خاتمه نتیجه می گیریم : ۱- دیدگاه الهی نسبت به خوشبختی و بدبختی آدمی با دیدگاه انسانها نسبت به این دو مقوله متفاوت است و ملاک ما برای رسیدن به خوشبختی و سعادتمندی باید دیدگاه الهی باشد . ۲- برای رسیدن به خوشبختی تلاش و کوشش و تدبیر آدمی دخیل است و بدون تلاش و کوشش آدمی به نقطه مطلوب نمی رسد . ۳- گناه و کجروی در شقاوت و بدبختی انسان مستقیما اثر دارد و موفقیت را از انسان سلب می کند در نتیجه زمینه شکست آدمی فراهم میشود ۴- توفیقات و توجهات خاص الهی در موفقیت و رسیدن به نقطه خوشبختی و سعادت موثر است . بدون توفیقات و توجهات الهی و صرفا تکیه بر تدبیر و زیرکی و دانش خود نمودن ، موفقیت آدمی شکننده و دائما دستخوش حوادث و نابودی است. ۵- انسان در کلیه امورات خود باید بر خدا توکل داشته باشد و قوه ای را موثر تر از او، در عالم هستی و مقدرات ، نداند . با آرزوی سعادت و خوشبختی کلیه دوستان در تمامی شئون زندگی . والسلام

همچنین ببینید

چند روایت معتبر از داستان ولادت امام مهدی (عج)

روایت حکیمه خاتون، عمه ی مکرمه امام حسن عسگری علیه السلام مرحوم شیخ صدوق، در …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *