سمه تعالی
نگاهم همین چند ثانیه پیش رهسپار بیرون از چادر گشت ، وقتی یکدفعه نگاه می کردم ، دیدم کتابی به دور افتاده و احساس کردم با رفتن و آمدن برگهایش آهنگ غریبی را سر می دهد، و به من نفرین می کندد که بیا و بلندم کن ، بر روی سنگهای کتاب در حال رفتن و آمدن[ بود ] گویا سنگهای نمی پذیرند ، کتاب برآنهای حکم فرما شود، و به همین جهت باد نیز جلد زیبای کتاب را درهم می زد ، آری کتابی که اگر اجازه بدهی و آن[را] بیاورم و از نزدیک از درونش و درد نهفته وجودش به خوانیم بلند شدم کتاب را در دستم لمس کردم، بر روی جلد زیبای او نوشته شده بود ، ((زیارت ائمه معصومین در ایام هفته)) آه چقدر غریب و تنهاست این زیارت هفته ، زیارتی که باید هنگام خوندنش اشک پیوسته از چشمانمان روان شود ، در حال گرد و غبار گرفتن بر روی جلد زیبای آن را می بستم و به خود نعره و فریاد می زنم که نکند احادیث این متوسلان الهی را فراموش سازی، و اگر گرد و غبار را کنار بزنم به یقین به پاکی و صفای موجود خواهم رسید ، و اگر شما بگویید کتاب را باز کنم و یک حدیث آن را بخوانم اجازه می دهید، پس چه بهتر، در صفحه اول آن چنین نوشته بود ، اگر بنده هایم از من سئوال کنند ، از من بترسند ، جویای من بشوند ، ای پیامبر به آنها بگو من نزدیکم به هر کس که مرا بخواند و صدا بزند، جواب می دهم، باید استجابت از من کند ، باید اجابت از من بخواهند یعنی باید در کارهایشان راز و نیاز با من وجود داشته باشد باید دعا در زندگی آنها نقشی داشته باشد و ایمان هم داشته باشد ، یقین داشته باشد که من دعاهایش را مستجاب می کنم ، اگر ارث می خواهند و اگر در پی سعادت هستند باید دعا و راز و نیاز با خدا در زندگیشان باشد .
آری دوستان کتابی که اگر آن را بی وفا و غریب می گذاشتم هرگز این سخن خداوندی را نمی شنیدم، این فایده کتاب است و برداشت ما تا ببینیم چطور است، امید آن دارم در زندگی عقلی بارور، وجودمان خدایی، دعایمان پذیرا، و عطر گل زندگیمان شاداب به کتاب و معطر به این سرمایه بزرگ جاودانی باشد و به یاد امیر، که روزی حداقل ۲ ساعت مطالعه در روز داشت.
امید آن دارم کتاب یارم گردد.
((هنگام خواندن درس دینی)) چادر ۱۰/۲/۶۵ چهارشنبه ساعت ۶:۱:۴۳