باسمه تعالی
گاه گاهی که بر قلبم غمی یا شادابی فرا می آید احساس می کنم در زندگی هیچ غمی اینچنین و یا شادابی این چنین احساس نکرده ام، قلبم گواه صدق یاران را خوب می داند، و خوب به احوال آنان و صفات آنان آشنا هستم، اما یک چیز برایم مهم است و آن صدق در دوستی ، و دوستی برای او ، نمی دانم دوستم معیار دوستیم را میپسندی یا نه، در دلت احساس می کنم چه به من می گویی و غیره . . .
احساس می کنم هیچ دوستی در طول مسیر زندگی اینقدرمن را به خدا نزدیک نکرده ، چون همیشه و در هم حال وقت دیدن و یا گردشی ذکر او کردیم و یا احادیثی از پیشوایان اسلام برای همدیگر نقل کردیم تا پایه دوستیمان برای خدا بزرگ با این احادیث پایه گذاری شده ، دوستانی در طول خط زندگی دیدم ، و از آنهای درس عبرت گرفتم که دیگر هیچ گاه این دوستیهای به ظاهر مذهبی آنها را نمی خواهم داشته باشم ، چون وقتی دوست شدن یا بریدن، یا پریدن، و یا گریختن و یا غیره . . .
همیشه باید شناخت نسبت به همدیگر را فراموش نکنیم، می دانی چه می گویم، آری میدانم متوجه این مسئله هستی ، می خواهم بگویم باید تا آن موقع باشیم که خدای هست و هرگاه او را در دوستی صدا زدیم و از او طلب افزونی این شعله دوستی را بکنیم ، دوستی بدون او دشمنی با اوست، و دشمنی شیطان کردن دوستی او می باشد، و چه خوش تر از این دوستی که همه اش همراه و همگام با خدای باشد، و چه بهتر که در دوستی قلبهایمان را برای او باز کنیم و در وجود همدیگر دردی یا خدای نکرده لغزشی است با آرامش و طمأنینه برای همدیگر روشن کنم و همان لحظه متوجه می شویم که چقدر قلبهایمان به هم نزدیک شده اند.