خانه / شهدای مسجد / 14-شهيد احمد حلمي / بیسیم چی نوجوان-شهید احمد حلمی

بیسیم چی نوجوان-شهید احمد حلمی

 

من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر

اینک دفتر زندگی کوتاه اما پر بار وسراسر حماسه وایثار وجهاد یک نوجوان بسیجی را ورق می زنیم تا از صبر وشجاعت او ، و حمد و سپاسگزاریش ، و حلم و بردباریش درس زندگی بیاموزیم .

برادر شهید ومفقود الاثر احمد حلمیدر سال ۱۳۴۶ دیده به جهان گشود و گویا اوان پدر و مادر او درحالی که برای نامگذاری او هر اسمی به آنها پیشنهاد می شد ولی با توجه به عشق به خاندان نبوت و نام او را احمد نهادند .

در همان کودکی با مکتب و درس پیامبر (ص) آشنا بطوریکه از سه سالگی با مسجد و عبادات آشنا و شور و علاقه او به مسجد و مسائل شرعیه باعث تعجب اطرافیان و دیگران شده بود.

در حدود پنج سالگی در حالیکه هنوز به مدرسه نرفته بود با قرآن آشنا و همیشه در جلسات قرائت قرآن حضور فعال داشت . درحالی که ده الی یازده بهار از عمر او نگذشته بود  همراه با مردم مبارز و انقلابی با دیکتاتوری و فساد نظام پهلوی آشنا و از همان اوان بود که بیشتر به فکر مستضعفین و مسائل و مشکلات مردم ضعیف و ستمدیده و رنج کشیده     می افتاد و در صدصد بر می آمد تا به طریقی بتواند گامی در این راه بر دارد . بارها شنیده می شدکه با برادران خود در رابطه با مشکلات و مسائل انقلاب و مردم بحث می کرد .

در دوران  راهنمایی در کلاس سوم بود که جنگ تحمیلی بوسیله رژیم فاسد و منفور و مزدور عراق که به دستور اربابانش چون امریکا و شوروی بر مردم ایران تحمیل شد . یادم می آیدکه درهمان ابتدای جنگ این سؤال اول او بود که مگر عراق کشور مسلمانی نیست ؟

تازه باید خوشحال شود ایران اسلامی شده چرا به ایران حمله کرده و بعد از همین قیبل سؤالها وتجزیه وتحلیل های فراوان که داشت باعث شد راه خود را مشخص و در بسیج نوجوانان ثبت نام وآموزش ببیند وبعد از آموزش و اردوهای مختلف سرانجام برای اولین بار در عملیات فتح المبین شرکت جسته و چون سن او کم بود با اصرار و خواهشهای فراوان تقاضای رفتن به جبهه را نمود و بی قرار برای امر جهاد بود و می گفت هرکس باید جوابگوی اعمال خودش باشد . نمی توانم آن موقع عذز بیاورم که چرا جهاد ننمودم .

آنهایی که احمد را از نزدیک شناخته اند و با او آشنایی داشته اند ، آن چهره خندان و قیافه مظلوم و بی ریایی او را به یاد دارند . هر بار که لباس غواصی تحویل می گرفت به شوخی می گفت : هر شلوار را اگر بخواهم درست کنم برایم دو شلوار درست می شود . و به راستی نشان دادکه این تنها جسم نیست که می رود بلکه قبلاً باید دل برود و او که قلبش مملو از عشق به اباعبدالله الحسین (ع) بود این را در خود میدید که بتواند در سخت ترین شرایط در هر جا که نیاز به او باشد و با عمل آن را به اثبات برساند .

اولین حضور برای احمد و بلکه برای تمام دنیای اسلام فتحی پرشکوه را به دنبال داشت  و احمد این افتخار را نصیب خود کرد که بازویش بوسه گاه امام و رهبرش باشد و مادر و پدرش به داشتن اینچنین جوانی افتخار کند و قلب امام زمان (عج) را شاد و ملت ایران و خصوصاً مردم دزفول را غرق شادی کند .

آری ! او همراه با سپاهیان اسلام در عملیات ظفرمند فتح المبین شرکت فعال داشت . از این لحظه دیگر آشنا شده بود . رفتن او رفتن به جبهه بود ، گفتارش گفتار جبهه ، پیامش پیام جبهه ، دوستانش یاران جبهه و هرگاه که در شهر بود به انتظار خبری از جبهه .

دشت عباس ، تپه های عین خوش ، پاسگاه شرهانی و ، . . . در زیر گامهای کوچک و استوار او احساس غرور کرده اند . محرم ، فتح المبین ،

رملهای جنوب و جنگل امقر شاهد صبوری او بوده اند . (( والفجر مقدماتی ))

 نیزارهای مجنون استقامت او را آزموده اند . (( خیبر و بدر ))

 نخلستانهای جنوب مناجاتهای او را شنیده اند . ((والفجر ۸ ))

 موجهای وحشی و آب گل آلود اروند شجاعت او را برای دومین بار شاهد بوده اند . ((کربلای ۴))

   او که بیش از همه چیز لبخند برادران هم سنگر را دوست می داشت و می گفت : "دوست دارم همیشه شما را خندان ببینم "

اما در پشت آن چهره خندان ، خشمی عمیق نسبت به دشمن داشت و دلی پر درد از آنان که به زندگی چسبیده و به کلی از جبهه غافلند ، و از طرفی خوفی بزرگ از اینکه مبادا در وظیفه اش کوتاهی کرده باشد و شاهد این مدعا چشم اشکبارش در شب تاریک بود هنگامی که در آن هوای سرد پس از آن تمرینات سخت و کارهای روزانه در نیمه های شب آرام پتو را کنار می زد ، در جادر را باز می کرد و پس از وضو ساختن در نورکمرنگ فانوس با خدای خویش راز و نیاز می کرد .

و در اثر همین تهجد ها بود که احمد دارای وحی بزرگ شد تا آنجا که در سخت ترین شرایط جنگ با لحنی آرام و اطمینان قلب در بی سیم پیا م می داد و رده های بالا را از اوضاع مطلع می کرد و براستی او کار یک فرمانده را در عملیات انجام می داد . درس ایثار و فداکاری وشجاعت را به ما می داد در آن لحظه که می دیدیم او خود را در مسیر تیر بار دشمن قرار می دهد تا برای دیگران سپری باشد ، در عملیات پیچ انگیزه که از ناحیه پا به شدت زخمی شده بود با اینکه خود مسئول آنها به او گفته بود به عقب برگرد تا تو را به اورژانس ببرند ، چندین بار می خواست دوباره به خط برگردد که همراهان او مانعش      می شدند و می گفتند خونریزی پایت شدید است واگر اینجا بمانی کاری نمی توانی انجام دهی و احمد درحالی در عملیات کربلای۴ شرکت می کرد که هنوز هم از ناحیه پا وکمر درد داشت 

 اما در جواب اینکه به او گفتند این کار و شنا در آب برای تو سنگین است و از طرفی لباس غواصی اندازه شما نداریم ، با چهره ای معصوم ، آرام و لبخندی معنی دار گفت : " آزمایش آن که ضرر نداره ."

و به راستی نشان داد که لیاقت و شایستگی این را دارد که بزرگترین و سخت ترین کارهای جنگ را انجام دهد و او نه تنها همراه با دیگران در تمرینات شرکت  می کرد بلکه در شب هم بی سیم را همراه خود می برد و با برادران بی سیم چی دسته ها تمرین می کرد و با علاقه فراوان خود را برای عملیات آماده می کرد و در آن شب که با چهره ای نورانی خود را به دست امواج اروند سپرد ،

 رگبار مداوم تیربارهای دشمن برایش آوازی دلنشین داشت و این در قیافه آرام او به خوبی پیدا بود زیرا با این صداها سالها بود که انس و الفت داشت . گلوله های منور دشمن که بالای سرش روشن می شد خبر از روشنی صبح پیروزی می داد . و عبور از موانع و زیر پا نهادن سیم خاردارها ، عبور او از دامهای دنیا بود و پاره کردن تمام علایق و وابستگی ها ، و رسیدن به ساحل برای او رسیدن به لقای یار بود .

در آن لحظه که بر لبانش ذکر خدا بود و در دلش یاد خدا ، به آرامش و اطمینان قلب بدون کمترین احساس ترس و ناراحتی به برادر کنار دست خود آهسته گفت : " من تیر خوردم اما به کسی نگو "

آری به برادر کنار دست خود آهسته به طوری که دیگران متوجه نشوند گفت : تیر در دست راست من خورده ، زیرا در آن شرایط و وضعیت باعث می شد اثرات منفی بر روی روحیه دیگران داشته باشد وقتی که به او پیشنهاد برگشت می دهند در جواب می گوید : "من نمی روم ، برگشت من باعث تزلزل روحیه بچه ها می شود و با اصرار در همان جا نگاهش می دارند

یا ایتها النفس المطمئنه () ارجعی الی ربک راضیه مرضیه () فادخلی فی عبدی ()       وادخلی جنتی . . . .

 

 

همچنین ببینید

مصاحبه با عبدالمجید حلمی برادر شهید

  ۱ـ رفتارش شهید؟ ایشان نسبت به دیگران بسیار خوش برخورد بود و دیگران را …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *