خانه / شهدای مسجد / 26-شهيد مسعود شاحيدر / زندگینامه برادر شهید مسعود شاحیدر

زندگینامه برادر شهید مسعود شاحیدر

با حمد و سپاس بیکران الهی که ما را به طریق حق هدایت و درود بی پایان بر حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) و بر خاندان پاک و مطهر، و سلام به پیشگاه مقدس حضرت بقیه الله(عج) و درود به رهبر عظیم الشان انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی و درود بی منتها به روان پاک تمامی شهدا که به حق چشم و چراغ هدایت امت اسلامند. مسعود در ۲۹ شهریور ۱۳۴۵ متولد شدند. در اوان نوجوانی ایشان در سن ۱۱-۱۲ سالگی تقارن با حرکت عظیم انقلاب اسلامی علیه رژیم ستم شاهی بود سنینی که هر انسانی نیاز به اشباع قوای فکری خود دارد و چون در این شرائط تلاش جهت تحقق ارزشها بود و چهره طاغوت کاملاً افشا می گردید و فکر و روح خود را خوب توانستند تغذیه کنند و با این زیربنا حرکت خود را جهت می دادند ساختار شخصیتی وی عجین با ارزشهای اسلامی شده بود و بواسطه این که اعتقاد راسخی به این ارزشها داشت. ذوق و شوق فراوانی در فعالیتهای مذهبی و اجتماعی او پیدا شده بود و این امر باعث می شد که با تلاش خستگی ناپذیری در کلیه فعالیتهای مذهبی و اجتماعی ومشارکت نماید.

مسجد را به عنوان بهترین پایگاه و دژی قوی در سمت دادن خود و دیگران به ارزشهای متعالی می دانست عادت او بود که نمازش را در مسجد برگزار کند و در جلسات تنظیمی قرائت قرآن فعالانه شرکت می نمود نماز جمعه را به عنوان نماز واجبش محسوب می کرد در برگزاری سایر ادعیه حضور همه جانبه داشت کلاً انجام مستحبات حکم امور واجبه را برای ایشان پیدا کرده بود.

بعنوان معلم قرآن از ایشان یاد می شد چون در جهت احیاء قرآن تلاش بسیار داشت در مساجد و جمعیتها از مشوقین جلسات قرائت و تفسیر قرآن بود حتی در برنامه هائی که تنظیم کرده بودند روزهائی را جهت تدریس قرآن و آشنائی با آن در سایر روستاها و شهرکها اختصاص داده بودند و در این امر زحمات فراوانی داشته اند که تمام تلاششان بر پایه ذوق و شوقی بود که ایشان را در این مسیرها حرکت می داد بطوری که وقتی پولی جهت کرایه دادن به روستای مورد نظر را نمی داشت حتی با دوچرخه این مسیرها را طی می کرد و با پشتوانه این خصائص بود که اثرات مثبت در محیط جامعه و دوستان و آشنایان و خانواده می گذاشت تا جائی که دیدن او ما را به یاد و ذکر خدا وا می داشت و او روزنه ای شده بود جهت دیدن ارزشهای متعالی وو به قول یکی از آرامش قلوب ما دیدن و حضور او بود چرا که دیدنش ما را به انکار الهی متوجه می کرد.(الا بذکر الله تطمئن القلوب)

ایشان در سن ۵/۱۴ سالگی فعالیت جدی خود را در جبهه های نور علیه ظلمت آغاز کرد و همانگونه که در وصیت نامه وی اشاره گردیده حضور وی با اشتیاق و انتخاب آگاهانه صورت گرفته است و در قسمتی از وصیت نامه او در این باره چنین آمده است. خدا را گواه می گیرم در حالی قدم به این راه گذاشته ام که کاملاً بر آن آگاهی دارم و با قلبی آرام و مطمئن انتخابش نموده ام. همان راهی که مولایم سر به چاه برایش میگرییست و دنیا را برای مومنان زندان ساخته است به همه بگوئید که مسعود خود این راه را انتخاب کرده و خود این عقیده را داشته و عاقبت جانش این تنها سرمایه زندگی را به راه معشوق فدا کرد.

نسبت به محرومان و طبقات ضعیف جامعه بسیار ضعیف جامعه بسیار رئوف و دلسوز بود و محبت به آنها را بسیار توجه می کرد بطوری که گاهی بسیاری از وقت خود را به هر شکل ممکن صرف کمک و دلجوئی از آنها می کرد و مشکلات آنها را مشکلات خود که نه بلکه خیلی بالاتر از مشکلات خود می دانست بطوریکه اصلاً توجهی به خود که مشکلی دارد یا نه نمی کرد و گاهی مشکلات بعضی از خانواده ها او را آنچنان متاثر می کرد که حتی گریه می کرد و برای خانواده زندگی سخت آنها را ترسیم و توصیف می کرد و گاهی که تنها و به یاد  می افتاد قلم به دست می گرفت و زندگی آنها را به تصویر قلم می آورد تا هر چند گاهی به آنها رجوع کند و غافل از آنها نشود. اوقات فراغت خود را اصلاً به هدر نمی داد همانگونه که در مراتب بالا اشاره شد جهت رفع پاره ای از مشکلات محرومان و مستمندان در حد وسع و توان خود به آنها کمک می کرد. در کارهای منزل به سهم خود کمک می کرد و در مغازه پدر کمک می کرد و گاهی که در مغازه فرصتی پیدا می کرد کاغذهای سفید را از بین کاغذهای باطله جدا می کرد و با قیچی برش می داد و آنها را به صورت دفترچه های یادداشت در می آورد و جهت جمع آوری مطالب نو از آنها استفاده می کرد بطوری که همیشه یک دفترچه در جیب داشت و هر جا مطلب تازه ای می شنید آن را یادداشت میکرد.

زیاد اهل مطالعه بود و استعداد عجیبی در فراگیری و کسب مطالب از مطالعات خود را داشت و اطلاعات خویش را در مجالس مختلفی که شرکت می نمود در جلسات مختلف قرآن در اتحادیه های انجمن اسلامی مدارس در بین دوستان و هر جمعی را که می یافت شروع به سخنرانی و نشر آن مطالب می نمود.

آخرین اعزام ایشان بود وقتی از خانه خارج میشد بر خلاف سایر اعزامها نحوه رفتن وی شکل دیگری داشت اعضاء خانواده را در بغل میگرفت و زمانی که از منزل داشت دور می شد مرتب بر می گشت و به سایر اعضاء خانواده نگاه می کرد با حالتی خندان خداحافظی کرد و از سوئی دیگر نگرانی او هم همانطور که در نوشته هایش آمده ظاهراً باید به این خاطر باشد که نگران فردائی دیگر بود چون او گفته است: آری ما می رویم اما نگران فردائیم. فردای انقلاب فردای اسلام عزیز و فردای همه ارزشها.

والسلام

 

 

همچنین ببینید

رهروی ایستاده بر راهی سرخ -فراز هایی از دفتر برادر شهید مسعود شاحیدر

وقتی به آبی آسمان می اندیشم وسعت روح و اندیشه شهدا که یکرنگ و زلال …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *