خانه / شهدای مسجد / 26-شهيد مسعود شاحيدر / دست نوشته ش۴ شهید مسعود شاحیدر-شبهای بمباران

دست نوشته ش۴ شهید مسعود شاحیدر-شبهای بمباران

بسم الله الرحمن الرحیم

آن شب تاریک بود من و محمدعلی در اتاق نشسته و تلویزیون تماشا می کردیم، منصور تخم مرغ می پخت . در خانه به صدا درآمد ، در را باز کردم که رفیق برادرم بود.

برگشتم که اخبار شروع شد من لقمه دوم را به دهان گذاشتم. سه دقیقه از اخبار ۲۰:۳۰ دقیقه گذشته بود یعنی ساعت۲۰:۳۳ دقیقه که ناگهان دو صدای خیلی بلند خانه ، در و پنجره ها را تکان داد ، و این صدا تا چند ثانیه ادامه داشت. با سرعت به زیر زمین رفتیم بعد از چند دقیقه برگشتیم و زودی غذایمان را خوردیم و چند مطلب از اخبار گوش دادیم و دوباره برای خواب به زیرزمین رفتیم.

اما انتظار صداهای دیگر را می کشیدیم . درست بعد از یک ساعت باز صداها شروع شدند باز فکر می کنم که موشک بودند ،. تا موقعی که من بیدار بودم نه تای دیگر انداخت.

آن شب را گذراندیم و من دیگه تا صبح صدایی نشنیدم اما ممکن بود که باز زده  باشد و من نشنیده باشم، صبح بود من وضو برای نماز گرفته و شروع به نماز کردم .

 صدای گریه و زاری به گوشم می خورد صدایی نزدیک. بعد از نماز در خانه را باز کردم دیدم در خانه عمو حسین جمعیتی جمع بود و خود عمو حسین و مادر عیدی نشسته و زار زار گریه و ناله می کردند و نام فرزند بزرگ خود یعنی عیدی را می بردند من فوراً جریان را فهمیدم و به جایی که یکی از موشکهای دیشب موقع اخبار ( ۲۰:۳۳) اصابت کرده بود رفتم. مردم همه جمع بودند . موشک درست وسط آسفالت ۵۰ متر دورتر از خانه عیدی خورده بود. با چند سؤالی که کردم معلوم شد که سه یا چهار نفر کشته شده بود. بیش از بیست خانه خراب شده بود مردم همه بحث می کردند، بعضی ها ضد صدام بودند و بعضی ها ضد امام .

گفته بودند که موشک دوم اطراف مرکز بهداشت افتاده ، به آنجا رفتم. درست جلوی درب دبیرستان امام اصابت کرده بود و باز خرابی.

من محمدرضا عشیری را از مدرسه که در آن روزها ستاد بسیج نوجوانان بود صدا کردم . او به علت اینکه خانواده اش به شهر درود رفته بودند، آنجا خوابیده بود، سؤال کردم که چه خبر.

گفت : ما در یکی از اتاقهای دست راست مدرسه بودیم که ناگهان صدای وحشتناک اتاق را به لرزه در آورد، گفت ما فوراً به محل حادثه آمدیم ولی سه نفر از بچه ها زخمی شده بودند که دو تای آنها ترکش در پایشان خورده و یکی که از آنها کوچکتر بود در پهلوی شکمش خورده بود .

 

همچنین ببینید

رهروی ایستاده بر راهی سرخ -فراز هایی از دفتر برادر شهید مسعود شاحیدر

وقتی به آبی آسمان می اندیشم وسعت روح و اندیشه شهدا که یکرنگ و زلال …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *