چه سخت است شکننده «ماندن» در پی این همه رفتن چه تلخ است انتظاری در منظر راهی دور….
چه ناباورانه است در خزان روییدن چه زیباست در پی رنج ها، خستگی ها، تحمل زخم خارستان ها و گذر از سنگلاخ ها و دشواری ها به چشمه ای زلال رسیدن و نوشیدن چه پر شکوه است در گذر از دره به قله رسیدن. و چه شیرین است در تلخی ذائقه در تلخی چشیدن شکنجه و رنج، خود باختن!
چه دلپذیر است در سکوت فریاد شدن، در سکوت حرکت گشتن، در شب خورشید شدن، در سپیدی روییدن، در یأس امید دادن و در شکست پیروز ماندن چه خوش است بر لبی شکوفه لبخندی رویاندن در قلبی بذر امید افشاندن بر چهره ای افسرده رنگ شادی پاشیدن در گام هایی …. خون حرکت آفریدن و در دست های سرد و یخ بسته تابستان عشق دمیدن….
چه عاشقانه است سرود شدن و زمزمه لب ها گشتن اشک شدن و چهره ها را شستشو دادن، عشق شدن و دل ها را لرزاندن، خون شدن و جاری شدن، وشهید بودن و جاودانه گشتن اری چه خوب است کریم شدن غلامرضا بودن و محمد حسین گشتن، چه خوب
۱۶/۱۲/۵۹