خانه / شهدای مسجد / 26-شهيد مسعود شاحيدر / دفترچه شهید مسعود شاحیدر

دفترچه شهید مسعود شاحیدر

alt

هر وقت به یاد دوران جنگ می افتم بر آن روزها و انسانهای پاک آن روزگار حسرت می خورم . به خصوص وقتی ایام سالگرد عملیات والفجر۸ می شود ، سینه ام عجیب سنگین می شود و با یاد بچه های اروند بسیار متأثر می شوم .

هنوز پس از گذشت نزدیک به ده سال از آن شبها، هر زمان که به خاطرم می آیند در خود فرو میروم و به دنبال پاسخ این پرسش می گردم که چقدر ما دیر شناختیم . راه را نمی گویم، ما اصلاً شاید راه را نشناخته ایم ، بچه های جنگ را می گویم که معلوم نیست آنها را هم خوب شناخته باشیم.

ما انسانها به هر حال به یک وسیله ای باید خود را متنبه کنیم که کجا بودیم و امروز کجاییم و این امر برای کسانی که در دوران جنگ با شهدا انس و الفتی داشته اند بیشتر صدق می کند.

امسال نیز درآستانه سالگرد عملیات والفجر۸ به دنبال چیزی می گشتم تا حال و هوای آن روزها را برایم زنده کند. فکر کردم بهترین چیزی که مرا در این راه کمک می کند ، دست نوشته های مسعود شاحیدر است.

محتویات این دفترچه را کارهای روزمره ی مسعود تشکیل می دهد . چیز خاصی در آن نیست اما اگر انسان بصیرت داشته باشد می تواند از لابلای کلمات ، معانی عمیقی را برداشت کند.

تصور نکنید چون صاحب نوشته ها شهید شده است این را می گویم . نه اصلاً اینگونه نیست. من مسعود را پس از سه سال رفاقت ، لحظه رفتن شناختم. لباس غواصی بر تن ، چهره گلگون و برافروخته با قلبی مملو از سکینه و طمأنینه ، بلوغ فکری انسانها روز به روز فرق می کند و ما اگر این ذره معرفت و شناخت در آن زمان می داشتیم، زودتر این بچه ها را میشناختیم و میفهمیدیم.

این دفترچه متعلق به سال ۶۴ است که مسعود تا روز ۱۵ بهمن ماه در آن خاطرات روزانه اش را نوشته است . تمام صفحاتش را سطر به سطر و کلمه به کلمه با دقت خواندم . به آنچه که می خواستم رسیدم اما فکر می کردم بعضی از مسایل اینجا وجود دارد که حیفم آمد در این دفترچه زندانی شوند. مگر ما به دنبال کمال نیستیم . مگر ما به دنبال جبران گذشته پر از خطای خود نیستسم ، توجه به مسایل مطرح شده در این اوراق ما را کمک می کند تا در حیات خویش زندگی را بهتر و با نگاهی فراخ تر بنگریم.

مسعود شاحیدر از بچه های مسجد صاحب الزمان جنوبی (عج) دزفول بود . جلسه گرانقدر این مسجد شهدای بزرگی را تقدیم انقلاب کرده است . یکی از مسایلی که در این نوشته ها، زیاد به چشم می خورد استمرار رفت و آمد اعضای این جلسه با همدیگر است. انجام صله رحم – به تمام معنای آن- از نکات بارز و قابل توجه این جلسه است.

بحثهای اخلاقی جمعه شب از این بچه ها افرادی ساخت که خیلی از آنها اکنون در بهشت همنشین با رسول خدایند. تأثیر این رفت وآمدها بر همدیگر خیلی مهم است روح تفاهم و انس و الفت با توجه به اینکه انسانها دارای  اخلاق حسنه بودند نتیجه این دید و بازدیدها بود و اینها به صورت جمعی در آمده بودند که همدیگر را خوب می فهمیدند .

مسئول این جلسه شهید محمدعلی زمانی نیا بود که در عملیان بدر یعنی زمستان سال ۱۳۶۳ شهید می شود و مسعود اکثر شبها  او را در خواب می بیند . شهید شاحیدر در یکی از صفحات دفترچه نوشته است:

امشب در حالی به بستر رفتم که با یاد محمدعلی اشکهایم جاری بود مدتهاست دلم گرفته ، نزدیک به ۲۷۱ روز است که برادرم ، دوستم و معلم خوب و صمیمی ام از من و سایر دوستان جدا گشته است. آری شهید محمد علی زمانی را می گویم. این ایام واقعاً دلم برایش تنگ شده است . . . .      سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۶۴

و آن شب باز شهید زمانی به خواب مسعود می آید . از نوشته های او پیداست که نگران دوستی بچه ها با هم بعد از شهید زمانی بوده است .

alt

در این میان کسی که با مسعود شاید خیلی بیشتر از دیگران انس و الفت داشته است انسان پاکی است به نام امیر آبزاده. وی بچه ای بود بسیار کم حرف . به یاد دارم شبی دیر وقت ، جهت دیدار مسعود رفته بودم. امیر را دیدم که به همراه مسعود گوشه ای ساکت نشسته اند. به مسعود گفتم لااقل پیش کسی بنشین که از خودت دو کلمه بیشتر حرف بزند. وی در این زمینه می نویسد :

از امیر خواستم که از این صفت طیبه خودش یعنی کم حرفی مواظبت کند. امیر در جواب می گوید: وقتی که کوچک بودم روایتی را در این باره خواندم و با خود گفتم که پس

چه دلیلی برای سخن گفتن است و از آن به بعد . . . . .
 

alt

 

           

از آنچه گفته شد اگر ما تنها شیوه انتخاب دوست را فرا گرفته باشیم می توانیم فاصله ها را کوتاه کنیم . نوشته های مسعود چیزی جز آیین دوست یابی نبود . هیچ کس نمی تواند با تأثیر همنشینی با افراد – چه خوب و چه بد- را بر خویش انکار کند.

امیر و مسعود در عملیات والفجر۸ در بهمن ۱۳۶۴ از اروند بر ساحل رسیدند. به قول امام (ره) که فرمودند: من با این چشم بسته در خلق این ملت و این عزمش و این سلحشوران و این رزمش چه می توانم بگویم . پس بهتر آن است که قلم بشکنم و دم فرو بندم و اجر و مزد شهدا و دلبستگان به آنان را از خدای متعال طلب کنم.

 

از خدا بخواهیم که یاد شهدا – این تازیانه ادب را- از ما دریغ نکند.

ماهنامه دزفول فردا شماره ۱۰

مهران موحد ( آخوند باغی)

همچنین ببینید

رهروی ایستاده بر راهی سرخ -فراز هایی از دفتر برادر شهید مسعود شاحیدر

وقتی به آبی آسمان می اندیشم وسعت روح و اندیشه شهدا که یکرنگ و زلال …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *