خانه / شهدای مسجد / 34-شهيد ماشا الله(مهدي) علوي / شادی روح سید صلوات-شهید سید مهدی علوی

شادی روح سید صلوات-شهید سید مهدی علوی

کم کم به شب عملیات نزدیک می شدیم و آموزش ها سخت تر و متراکم تر می شدند. یک شب برای رزم شبانه تمام نیروهای گردان عمار که دسته ما نیز زیر مجموعه آن بود را بیدار کردند.

رزم شبانه سختی بود و در آن از انواع سلاح ها استفاده می شد. فرماندهان می خواستند علاوه بر آزمایش آمادگی جسمانی بچه ها، مقدار آمادگی روحی آنها را نیز بسنجند و برای این کار قرار شد در حین عملیات رزم شبانه اعلام کنند که یکی از بچه ها شهید شده است.

برای این که چه کسی انتخاب شود خیلی نیاز به صرف وقت و بررسی نبود. چون سید مهدی علوی، هم سید بود و شیرین سخن و محبوب همه، پس اگر قرار بود شهادت کسی آسیبی به روحیه ی بچه ها وارد کند بی تردید سید گزینه خوبی بود. در میان دود و آتشی که فراهم شده بود و صدای انفجار هایی که به گوش می رسید ناگهان صدای آژیر آمبولانس همه نگاه ها را به سمت خود کشاند و اضطرابی عجیب بین بچه ها افتاد و خبری دهان به دهان پیچید که یک نفر از بچه ها شهید شده است.

رزم شبانه تمام شد و نیروها در یک ستون در حال بازگشت بودند که فرمانده دسته با صدایی محزون در گوش اولین نفر ستون زمزمه کرد" برای شادی روح سید مهدی صلوات" و پس از آن هر کدام از بچه ها با شنیدن این پیام می بایست خبر را در گوش نفر بعد زمزمه می کرد. خبر به همه بچه ها رسید، سکوتی عجیب همه جا را فرا گرفته بود، آرامش قبل از طوفان.

دوستان صمیمی تر سیدمهدی بی تاب شده بودند اشک ها ، ضجه ها و فریاد ها آغاز شد. فرمانده دسته بچه ها را دلداری می داد و می گفت" آرام باشید ما همه آماده ایم که شهید شویم و سید مهدی اولین کسی است که قبل از عملیات به شهادت رسید، خوشا به حالش."

اما اشک ها و ضجه های بچه ها بیشتر شد. راه نسبتا طولانی بود و اشک و آه، طولانی ترش می کرد. بالاخره نزدیک اذان صبح بود که به مقر رسیدیم و در میدان صبحگاه جمع شدیم و فرمانده شروع کرد به ارائه توضیحاتی پیرامون رزم شبانه و ذکر نقاط قوت و ضعف بچه ها:

" بچه ها، رزم شبانه خوبی داشتیم هر چند با شب عملیات بسیار تفاوت داشت. در این رزم شبانه متاسفانه یکی از بهترین عزیزانمان به شهادت رسید. سید مهدی علوی را می گویم"

صدای هق هق بچه ها که از ابتدای صحبت های فرمانده شروع شده بود بلند و بلند تر می شد.

فرمانده ادامه داد" می خواهید به شما بگویم سید الان کجاست؟( صدای گریه بچه ها هنوز هم بلندتر میشد) سید الان دارد به همه شما می خندد. (صدای گریه بچه ها باز هم بلندتر شد) می دانید چرا می خواهم به شما بگویم؟ آخر سید مهدی الان داخل چادر خود نشسته و دارد به شما که برای او گریه می کنید می خندد!! کار ما تمام شد شما آزادید این شما و این هم سید مهدی علوی.

لحظه های بعد لحظه های شیرین و دلچسبی بود. صدای خنده  فضا را عطرآگین کرده بود بچه ها چادر سید را محاصره کرده و با چلو پتو از او پذیرایی کردند. .

عبدالکریم خاضعی نیا

همچنین ببینید

هر چه التماس کردم نیامد- شهیدسید مهدی علوی

عملیات کربلای ۴ با تمام سختی هایش در منطقه ادامه داشت و چه یارانی که …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *