خانه / شهدای مسجد / 26-شهيد مسعود شاحيدر / عید مردگان-فراز هایی از دفتر برادر شهید مسعود شاحیدر

عید مردگان-فراز هایی از دفتر برادر شهید مسعود شاحیدر

برادرم:

امروز غوغائی عجیب بود، جمعیتی بیش از مرده ها بنام زنده بر مزار شهیدان و رفتگان گرد آمده بودند، می گفتند عید مرده هاست و من احساس کردم که هنوز در فرهنگ ما تصور مرگ و واژه مرگ درمورد شهیدان نمرده است.  در گوشه ای تنها، بر مزاری تنها که گذشت زمان پیرش ساخته و خشتهایش از جا کنده شده بود، پیرمردی آرام می خواند لاتسمعون فیها لغواً و لا کذاباً .

یکه ای خوردم. توصیف بهشتی بود که خدا مژده داده است بهشتی که در آن پوچی و بیهودگی و دروغ حاکم نیست لحظه ای بیاد جهنم زنده ها افتادم که شعله های سوزان نیرنگ و فریب دروغ و تهمت از اندرونش سر می کشید. پیش خود گفتم براستی قرآن خواندن ما بر مزار رفتگان برای چیست؟ شهیدان از درون خاک زمزمه می کردند ما آیه های روشن ایمانیم. قرآن تفسیر ماست و ما مفسران قرآن.

شگفتا! بر مزار رفتگان قرآن بر لب داشتن یعنی همین چند روزه قرآن را دریافت کردن با او به میثاق نشستن که قرآن برای رفته ها نیست برای ماندههاست. آنان که شهادت برمی گزینند خود قرآن شدند با آیه های صداقت و عزت و ایمان.

یادم می آمد که قرآن خود گفته یهدی للتی هی أقوم این قرآن هدایتگر ایستادگان است نه لالایی برای آرامتر خوابیدن یعنی هان! برخیز، قیام قبل از ناتوانی، توانایی ها را دریاب، قبل از افتادن در تنگنای زمان ،زمان را دریاب  قبل از مرگ ، به زندگی بیندیش  قبل از پشیمانی و شرمندگی توبه و بازگشت .

 احساس می کردم آنچنان در خویش غرق بوده ام که جمعیت انبوه مردم ضجه ها، اشک ها، ناله های سوزناک مادران را ندیده ام و نشنیده ام، راه افتادم .

 احساس می کردم با همه قبرها بیگانه ام و تنها آشنایانم شهیدانند مانده بودم بر کدام بنشینم. راستی در جمعیت نمی توانی خودت باشی. بارها تصمیم گرفته ام اندکی بگریم اما خیلی زود احساس کرده ایم اشک خجالت می کشد سرازیر شود یا شاید از تصور تصنعی بودن هراسیده ام فکر می کنی اولین مزاری را که انتخاب کردم کدام بود؟ بگذریم.

 کمتر مزاری بود که در انبوه خطوط در هم و بر هم که از زخم سنگ های کوچک ایجاد شده بود گم نشده باشد. سعی کردم در گوشه ای بنشینم که خط کمتر باشد خطوط همه نیمه تمام بود چرا که آنان که خط می کشیدند خود نیمه تمام بودند. اما فراتر از همه این خط ها به خطی دیگر می اندیشم خط سرخ شهیدان. خطی کشیده بر سینه تاریخ پیش خود گفتم از این همه آدم چند تا بدان خط می اندیشند. دشوار است پاسخ گفتن. اما حقیقت این است که این خط، این راه چون شبحی لرزان گاه در ذهن ما شکل می گیرد و زود فراموش می شود و گاه از محدوده زبان جلوتر نمی رود وای اگر این خط تنها بر زبان ها ترسیم شود.

 داشتم به خط می اندیشیدم به رهروان راه به دردمندانی که درد شهید را حس و لمس کرده اند و به ذائقه هایی که طعم شهادت را مزه مزه می کنند و لب هایی که سرود رفتن بر این خط را زمزمه. دیدم بر مزاری گلدانی است پر از گلهای مصنوعی. غمی سنگین بر جانم چنگ انداخت و اندوهی ناشناخته در قلبم ریخت احساس کردم گل مصنوعی تصویر اندیشه های مصنوعی، رفتار های مصنوعی و چشم های مصنوعی است. تلخ است تلخ، حتی شهادت را در قالب های تصنعی ریختن بر خود لرزیدم .نکند فردا نیز شهید تصنعی بسازند.

 دیگر سو لاله ای پرپر شده بر بستر خاک جلب توجهم کرد گفتم آری گل های مصنوعی بجای گل های طبیعی می نشینند روی برگرداندم به افق چشم دوختم خورشید آرام فرو می خفت و فروغی نیم جان و مرده بر زمین می پراکند. در نگاهم گلدان مشکل می گرفت با گل مصنوعی. گلی که بو نداشت، گلی که ریشه نداشت، گلی که هرگز رشد نمی یافت، گلی بیگانه با گل ها ، گل برای من تصویر بسیاری از همین آدم ها بود! من از تکثیر این گل ها ترسیدم. خورشید غروب کرده بود. خطی سرخ بر آسمان می دوید ابرها گلگون بودند –بارانی سرخ را انتظار می کشیدم چیزی در آستانه طلوع بود! 

برادرت: رضا    1/1/60

همچنین ببینید

براستی توشه راه چیست؟-فراز هایی از دفتر برادر شهید مسعود شاحیدر

برادرم: ما در شرایطی زندگی می کنیم که خوب شدن، بالیدن، و اوج گرفتن واقعا …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *