خدایا مرگمان را شهادت قرار بده

هنگامی که به کوچکی خود فکر می کردم خیلی مسایل در ذهنم به جنب و جوش می آمد صحنه روزگارم را فراز و نشیبهایی پر کرده بودند که هرگاه به پشت سر خود نگاه می کردم متعجب از خود بودم که چگونه این راه و مسیر را رفته ام، از کوچکی آن هنگام که احساس کردم دنیا چیست خیلی مسایل داشتم، اول از همه بارها به سوی آسمان می نگریستم. می گفتم: خدایا! چه آفریده ای! مغزم را به اوج آسمانها می بردم کاوشی عجیب داشتم

می خواستم ببینم پس از این جهان چه هست بعد از تمام ستاره ها چگونه است؛ فکرها تا مدت مدیدی در ذهنم؛ بارها دوست داشتم هرگاه که بزرگ می شوم انسان عادی نباشم دوست داشتم که در زندگیم سودی به جامعه رسانم یک مسئله که بسیار بر آن مصر بودم این بود بارها می دیدم که می گفتند فلانی مُرد و از دنیا رفت فکر می کردم می گفتم که بغیر از مردن مرگی دیگر است ولی هیچ متوجه چیزی دیگر نبودم. اینک فهمیده ام آن مرگ که در جستجوی آن بودم شهادت بوده و اینک دعا می کنمکه خدایا مرگمان را شهادت قرار بده، خداوندا اگر به جبهه آمدم اول از همه به خاطر احیای دینت پای در سنگر عزت و شرف گذاشته ام و اگر در این راه شهادت نصیبمان شد از آن هیچ هراسی نداریم باشد که همه ما مورد عفو تو قرار گیریم.