دفتر خاطره

  بسمه تعالی

چه روزی بود همه در خود بودند و کارهای شخصی می کردند ما احتمال قوی می دادیم که امشب عملیات باشد و داشتیم کارهایمان را می کردیم یک مسئله که قابل توجه بود این بود که همه بچه ها دفتر خاطره می دادند و می گفتند امضاء کنید معلوم نبود که امشب چه می شود، که می رود و که می ماند تنها به فضل و رحمت خدا امیدوار بودیم بارها در دعاهایم می گفتم که خدایا که به قدرتهای مصنوعی متوسل شویم ولی خدا به تو پناه آورده ایم و از تو کمک و نصرت می خواهیم و احتیاج به هیچ نیرویی نداریم زیرا هر که خدا را دارد دیگر هیچ نمی خواهد. بارالها! ما را پیروز بگردان. بار پروردگارا! ما را نصرت عطا کن بار خدایا راضیم به رضایت.

۱۹/۱۱/۱۳۶۴          شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۶۴                        علی مشتاق

همچنین ببینید

خاطرات شهید مشتاق

یکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۶۴                             بسمه تعالی دیگر روز انتظار تمام شد دیگر وقت عمل …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *