خانه / نشریه / ادب فارسي / امان از دوغ لیلی ماستش کم بود آبش خیلی

امان از دوغ لیلی ماستش کم بود آبش خیلی

یاد داشت های یک خبر نگار بی…چاره!!!!!

  سالیان سال پیش خودمان فکر می کردیم و می گفتیم توی آتش باشی بهتر از این است که بیرون آتش باشی و هزار بار به ما گفته اند که عزیز دل برادر گوش به حرف بزرگترها بکن دنبال کار روزنامه نگاری نرو ،که کاری عبث و بیهوده …ولی آقا مگر به گوشمان می رفت مگر از خر شیطان پیاده می شدیم ونشدیم و نرفت و آمدیم و خواستیم روزنامه نگاری کنیم و خواستیم که درد ودل مردم را بنویسیم که از هزار طرف آمدند سراغمان سلام کردند و تحویلمان گرفتند بعد هم کمی تهدیدمان کردند و گفتند اگر اینگونه بنویسی خیلی خوب است و اگر اینگونه ننویسی خیلی بهتر است و خلاصه خواستیم که بنویسیم و خواستیم که ننویسیم که خیلی خوب شد و تازه بهتر هم بشود که رفتیم سراغ چند تا شاعر هفت هشت تا نویسنده و بعد هم دوسه تا طراح پیدا کردیم یکی دوتا تایپیست آوردیم و نشستیم مثل دوران معلمی برایشان دیکته گفتیم و آنها هم ماشین کردند به جای قصد می نوشتند قسد و به جای ایثار می نوشتند ایصار و شهید صارمی را می نوشتند شهید سالمی و تازه دوقورت و نیمشان هم باقی ماند که امسال برای من زن بگیر و سال دیگر برای آن یکی و یکیشان هم که قرار بود دست آخر تصیح متون را انجام دهد یک خط در میان تصیح کرد و چیزی نمانده بود که به جرم غلط املایی و گفتاری حیثیت سی ساله ی معلمیمان را هم از دست بدهیم و دیدیم که از هزار طرف هزار نفر چوب لای چرخمان می کنند و سر پل خر بگیری ایستادند یکی می برد یکی هم می دوزد و دهن هیچ کس هم چفت و بست ندارد .

اول از همه چوب تفرقه بر فرقمان کوبیدند و بعضی ها آتش بیار معرکه شدند و بین مان را با سردبیر و غیره به هم زدند که یاا… دنبال خر بودی دنبال کاه هم برو . انگار پالان خر دجال است شروع کردند میان دعوا نرخ تعیین کردن و هرچه رشته بودیم می خواست پنبه شود . تازه فهمیدیم که کار روزنامه نگاری چقدر سخت است مثلا اگر بخواهی مشکلات نان را بیان کنی سروکارت با چوب رئیس شورای آرد ونان است که تلفنی تهدیدت می کند و یا لنگه کفشی به دست بعضی زن ها می دهد که سراغت بیایند واگر مشکلات اداره ی برق را بیان کنی برق دفترت را قطع می کنند یا ترانس موتور باغ همسایه ات را برمی دارند و می برند که چرا با کمنزیلی ها سلام وعلیک کردی و یا اینکه هزار نفر از هزار طرف برایت خط و نشان می کشند که اگر چنین کنی چنان می شود و در آخر هم سر حساب و مالیه و پورسانت خبرنگاران که خود حدیث هفتاد من مثنوی است .تازه بیشتر متوجه شدیم روزنامه نگار باید یک کفش پولادین بر پا کند و یک عصای آهنین در دست بگیرد و از بانگ خروس خوان تا بوق سگ سگ دو بزند که زمین نخورد چون خر سواری یک عیب دارد و از خر زمین خوردن هزار عیب و من به این دلیل با شما خوانندگان کمنزیل درد ودل کردم که کشیدن بار درد ،کوه را آب می کند چه برسد به من که موش از دهنم بلغور می دزدد و طافت یک من بار هم ندارم و بدانید که معنی این ضرب المثل چیست که می گویند امان از دوغ لیلی ماستش کم بود آبش خیلی …

همچنین ببینید

غزه با خون شهیدان نورانی شده است

امروز غزه دیگر آن قبیله ۱۶ قرن پیش نیست که عده ای خود را به …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *