جوان تنبل

سال ۶۶ جوانی داشتیم ۱۹ ساله که از یکی از نقاط دور کشور آمده بود . از نظر روحی با ایمان بود و خیلی علاقه داشت که به رزمندگان خدمت کند اما ذاتا" آدم تنبلی بود. بهمین خاطر در طول دو هفته چند بار محل خدمتش را عوض کردیم ، کار به جایی رسید که به هر قسمت میرفت ظرف ۲۴ ساعت برگشت میخورد به قول امروزی ها دیپورت می شد .و کسی قبولش نمیکرد بار آخر مجبور شدم با مسئول آشپزخانه تماس گرفتم و گفتم آقا جان این جوان به آشپزخانه می آید و هیچ مسئولیتی ندارد فقط گوشه ایی بنشیند و از صبح تا ظهر به نحوه پخت غذا نگاه کند .!!! خودش هم قبول کرد و برای خدمت !!!به آشپزخانه رفت . حدود یک هفته گذشت و از او خبری نشد من به دوستان گفتم مثل اینکه الحمدالله در آشپزخانه جاگیر شد و برگشت نخورد !!! صبح روز بعد اول وقت این جوان نزد من آمد با تعجب گفتم : هان چی شد ؟ دوباره برگشت خوردی ؟ گفت نه این بار مسئولم بیرونم نکرد خودم آمدم . گفتم چرا مگر کاری انجام دادی ؟ یا اصلا کسی کاری به تو واگذار کرده ؟ گفت : نه . گفتم : پس چته مشکلت چیه ؟ گفت : هیچی نمیتوانم در آشپزخانه خدمت کنم !! گفتم آخه مگه کاری هم انجام میدی؟ که خسته شدی ؟ گفت نه فقط نگاه میکنم !!! گفتم : مگر نگاه کردن سخته ؟ گفت نه سختیش اینه که از صدای دیگها که آشپزها جابجا میکنند اعصابم خرد میشه !!!!

همچنین ببینید

دزفول شهری ماندگاربا امتحان الهی

دزفول علاوه بر جغرافیای زیبای طبیعی آن که از نعمت های بیکران الهی برخوردار است …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *