خانه / شهدای مسجد / 11-شهيد محمدعلي جاموسي / دست نوشته ایی از برادر شهید

دست نوشته ایی از برادر شهید

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام به روح پرفتوح شهداو با درود و سلام بر دریا دلان ، آنهایی که همه چیز را فدای عشق به محبوب کردند و به یاد عشق به محبوب زیستند و ترک زینت دنیا کردند و بار سفر بسته اند و معنای واقعی این را فهمیدند که فدا شدن به هر دنیا چیزی به جز جیفه نیست و رها شدن از دنیا و رها شدن از دنیا و چشم نهادن به عقبی چیزی به جز سعادت و خوشبختی نمی باشد گر چه قلم به دست گرفتن و نوشتن از شهید کاری بس مشکل است و چطور یک مرغ می تواند پرواز یک عقاب را درک کند و چگونه کسی که کل ماهیت و هویت کمال او در قهقرای زمین است می تواند زیباییهای آسمانها را مشاهده کند لذا کمال بی شرمی است که انسان از فضایل شهید بنویسید و خود فرسنگها از آنها دور باشد ولی چون از حقیر خواسته شده که از خصوصیات شهید محمد علی بنویسم چند جمله ای کوتاه و مختصر می نویسم. شهید محمد علی جاموسی در خرداد ماه ۱۳۵۹ با معدل بیش از ۱۸ در رشته برق فارغ التحصیل شده بود آن روزها مصادف بود با اوج جریانات جنگ و انقلاب علیرغم اینکه شهید محمد علی علاقه زیادی به درس دانشگاه داشت و با توجه آن به نوع و استعدادی که در خود می دید می توانست که در هر رشته ای که بخواهد به دانشگاه راه یابد اما شوق دیدار محبوب و رفتن به جبهه او را دگرگون کرده بود یادم نمی رود بلافاصله بعد از قبولی دیپلم وارد سپاه پاسداران شد اما چون گزینش او مدتی به طول انجامید طاقت نیاورد زیرا در آن روزها جنگ شروع شده بود و روز به روز حادتر می شد از این جهت با تعدادی از برادران بسیج حسینیه صاحب الزمان(عج) برای اولین بار راهی جبهه نبرد شد قبل از ورود به سپاه با توجه به اینکه چیزی بیش از دو سه ماهی از جنگ می گذشت سه بار همراه عزیزان بسیجی به جبهه رفت و بعد از آن او را برای ورود به سپاه دعوت کردند – به اصفهان رفت و دوره خیلی سختی را در آنجا سپری کرد سپس با استراحت یکی دو روزه به جبهه رفت صبر و استقامت و شهامت و متانتش باعث می شد که از دیگر همراهان بالاتر رود و او به عنوان فرمانده محور شناخته شد حتی یکی از تپه های آنجا را به نام او کرده بودند (تپه جاموسی) شهید محمد علی چنان با جبهه انس گرفته بود که دیگر به شهر نمی آمد اگر بعد از مدت زیادی می آمد چند ساعتی بیشتر نمی ماند و دوباره به جبهه میرفت هیچوقت نمازش را بدون جماعت و یا بعد از وقت نمی خواند با شنیدن اذان و یا پیش از اذان آماده نماز می شد نمازی که واقعاً مصداق الصلاه معراج المؤمن را برای هر انسانی زنده می کرد آنچنان خضوع و خشوع در نمازی که داشت هر انسان از دیدن او به وجد می افتاد خدایا اینان با توجه رمزو رازی داشتند که آنچنان محو زیبایی تو می شدند.

با تماشای تو در محنت چو خلیل                          گواییا در چمن لاله و ریحان بودند   

بله او اهل مطالعه بود همیشه مطالعه میکرد برای درس و علم ارزش زیادی قایل می شد حتی همیشه به زبان می آورد که درس می خوانید یا نه؛ مطالعه می کنید یا نه ؛ بخوانید که الان برای خواندن و یاد گرفتن بهترین فرصت هاست ، لحظه ها را از دست ندهید که بعداً پشیمان خواهید شد. یادم است در سال ۶۱ بعد از عملیات ظفرمند فتح المبین ما را برای جمع آوری مهمات و آوردن اسرای جنگی به جبهه بردند پادگان کرخه در آن روزها تمام ساختمانهایش بوسیله توپ و خمپاره دشمن خراب شده بود با این حال بعضی از انبارهایش برای جا دادن مقداری مهمات بد نبود . بچه هایی که با ما بودند شهید محمد شریف و شهید علیرضا جاموسی و شهید مسعود شاه حیدر بودند و تعدادی از برادران که الان حضور ذهن ندارم. مشغول خالی کردن مهمات بودیم که دیدم شهید محمد شریف آمد و گفت: (( حمید )) برادرت محمد علی از خط برگشته – خدا می داند برای دیدارش چقدر شوق داشتم و چقدر خوشحال شدم بلافاصله برای دیدنش مهمات را رها کردم و به پایین رفتم ظهر بود دیدم که توپهای ۱۰۶ همه ردیف بودند (چون در آن روزها  شهید محمد علی فرمانده گروهان ۱۰۶ بود) از دور جوانی که مانند خورشید می درخشید و هیبتش مشابه مالک اشتر بود با چند نفر از همرزمان خود غذا میخوردند- نزدیک رفتم و سلام کردم با لبخند زیبا جوابم را داد و بعد از احوالپربسی گفت مدرسه را چه کردی، درسها چطورند، از درسها که عقب نمانده ای با وجودی که ما در آن زمان کلاس سوم راهنمایی بیشتر نبودیم، لذا او با آن همه مشغله فکری و خستگی که داشت با دیدن من اولین سؤالی که می کرد در رابطه با مشق و درس بود.

 آری عزیزان شهداء به علم و درس و مطالعه هم علاقه داشتند می خواستند که به ما بفهمانند که مملکت ما آدم با سواد و تحصیل کرده و زرنگ و با تقوی می خواهد و با این همه سفارش ها که می کردند ما را به پیروی از راه سرخ خود دعوت می کردند و بار ما را در انجام این رسالت خطیر سنگین تر می کردند و می خواستند به ما بفهمانند که تنها راه مقابله با بی دینان و شب پرستان، تقوی و علم و فن است.

کم حرفی از خصوصیات اخلاقی او بود و بیشتر جای اینکه حرف بزند کار می کرد خیلی صبور بود و هر کار مشکلی را  با صبر و حوصله انجام می داد  اگر کسی اشتباهی میکرد سعی می کرد او را با عمل بفهماند همیشه سفارش به درس و استفاده کردن از وقت می کرد خیلی متین بود هیبت عجیبی داشت هم خود و هم دیگر همرزمانش می دانستند که شهید می شود هیچ وقت آرم سپاه را به سینه نمی چسباند به طوری که خیلی ها می دانستند بسیجی یا سپاهی است و خصوصیات بارز اخلاقی خیلی زیادی که دیگر قلم قادر به نوشتن آنها نمی باشد.

 

نوشته برادرش حمید

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *