خانه / شهدای مسجد / 14-شهيد احمد حلمي / با شاهدان کربلای چهار

با شاهدان کربلای چهار

احمد بی‌سیم‌چی، اهل نماز و تهجد و گریه بود و در اثر تهجد‌ها بود که صاحب روحی بزرگ شد تا آنجا که در سخت‌ترین شرایط جنگ با لحنی آرام و اطمینان قلب در بی‌سیم پیام می‌داد .

آنهایی که احمد را از نزدیک شناخته‌اند و با او آشنایی داشته‌اند، آن چهره خندان و قیافه مظلوم و بی‌ریای او را به یاد دارند. از بس نحیف و لاغر بود، هر بار که لباس غواصی را تحویل می‌گرفت، به شوخی می‌گفت: اگر بخواهم هر شلوار را درست کنم برایم دو شلوار می‌شود.

 

در عملیات پیچ انگیزه در خرداد ۱۳۶۵که از ناحیه پا به شدت زخمی شده بود، فرمانده به او گفت: به عقب برگرد تا تو را به اورژانس ببرند. با اصرار به عقب رفت اما چندین بار می‌خواست دوباره به خط برگردد که همراهان او مانعش شدند و گفتند، خونریزی پایت شدید است و اگر به خط بروی نمی‌توانی کاری انجام دهی.

 

احمد در حالی در عملیات کربلای ۴ شرکت می‌کرد که هنوز هم از ناحیه پا و کمر، درد داشت که ناگهان به آهستگی و بدون کمترین احساس ترس و ناراحتی به برادر کنار دست خود گفت: «من تیر خوردم اما به کسی نگو.» و ادامه داد: «تیر به دست راست من خورده است». وقتی به او پیشنهاد برگشت دادند، پاسخ داد: «من به عقب نمی‌روم، » او در همان جا ماند و… ماند.  

 

احمد گمنام ماند همانگونه که خود می‌خواست. آنگونه که در وصیتنامه‌اش که دو روز پیش از شهادت در مقر گردان عمار در ساختمان فرودگاه آبادان نوشت که: خدایا! بارالها! درخواستم از تو این است که شهیدم کنی و دیگر به خانه بازنگردم.

 

وبلاگ : سیدحبیب حبیب پور

همچنین ببینید

مصاحبه با عبدالمجید حلمی برادر شهید

  ۱ـ رفتارش شهید؟ ایشان نسبت به دیگران بسیار خوش برخورد بود و دیگران را …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *