خانه / اخبار / اخبار دزفول / خاطره ای از حضور مقام معظم رهبری در ایام جنگ در دزفول / به لهجه دزفولی (عکس)

خاطره ای از حضور مقام معظم رهبری در ایام جنگ در دزفول / به لهجه دزفولی (عکس)

 وبلاگ دز خادم در آخرین به روز رسانی خود ، به انتشار مطلبی از کتاب الف دزفول – نوشته عبدالرضا سالمی نژاد پرداخت :

یا لطیف

به لهجه دزفولی

دزفول در زیر آتش توپ و خمپاره های دشمن که در نزدیکی شهر اردو زده بودند، می سوخت. علاوه بر هواپیماهای دشمن که هر از چندی جای جای شهر را نشانه می گرفتند و خبر از جنگی وحشیانه می دادند، موشک های دو…

به گزارش روناش ، وبلاگ دز خادم در آخرین به روز رسانی خود ، به انتشار مطلبی از کتاب الف دزفول – نوشته عبدالرضا سالمی نژاد پرداخت :

یا لطیف

به لهجه دزفولی

دزفول در زیر آتش توپ و خمپاره های دشمن که در نزدیکی شهر اردو زده بودند، می سوخت. علاوه بر هواپیماهای دشمن که هر از چندی جای جای شهر را نشانه می گرفتند و خبر از جنگی وحشیانه می دادند، موشک های دوربرد و وحشت انگیز بعثی نیز بر آتش این شهر کوچک افزوده شد؛ انفجار های دهشت آوری که در هیچ جنگ دیگری سابقه نداشت.

در این آشفتگی اوضاع، بنی صدر که همه چیز را تمام شده می دانست، ارتش را برای دفاع بر دامنه های زاگرس جایی که دیگر مرزی از خوزستان نبود، آماده میکرد. اون معتقد بود که نیاکان مان اشکانیان، با این روش زمین می دادند و زمان می گرفتند!

در همین ایام مقام معظم رهبری که آن روزها نماینده حضرت امام(ره) در شورای عالی دفاع بود، به دزفول آمد تا هم اوضاع جنگ در جبهه های دزفول را بررسی کند و هم سری به مردم شهید داده این شهر بزند.

برعکس بنی صدر که وقتی به دزفول می آمد به پایگاه چهارم شکاری ارتش می رفت، آقا (مقام معظم رهبری) اما یکراست به سپاه دزفول می آمد و یا در میان رزمندگان این شهر حاضر می شد. آن روز صبح ناگهان حضرت آقا را وسط حیاط سپاه دیدم. بالفور جلو رفته و سلام کردم. آقا با عجله می خواست جایی برود، از او خواهش کردم که صبحانه را میل بفرماید و بعد برود و او با خوشرویی پذیرفت.

نان و پنیر و چایی را که همیشه در آشپزخانه کوچکمان مهیا بود، آوردم و کنار باغچه بزرگ سپاه پتویی انداخته و از ایشان خواستم که روی آن بنشیند.  کم کم بچه ها هم رسیدند و دور و برمان شلوغ شد. آقا در حین صبحانه خوردن از اوضاع شهر سوالاتی کرد.

در حال خارج شدن از سپاه چشمش به شوادون سپاه که هم از نظر عمق و هم از نظر وسعت و هم از نظر تعداد کت هایش (اتاق) در شهر شهره بود افتاد و با تعجب پرسید: این چیست؟ انبار مهمات است؟!

جواب دادم: خیر آقا، ما به آن می گوئیم شوادون!

خاطره ای از حضور مقام معظم رهبری در ایام جنگ در دزفول / به لهجه دزفولی (عکس)

ایشان همانجا ایستاد و با خیره شدن در تاریکی محض آن از من توضیحاتی خواست که پاسخ دادم: شوادون تنها پناهگاهی است که در مقابل انفجار موشک های ۱۲ متری دشمن مقابله می کند و بسیاری از خانه های این شهر از قدیم الایام از این محل ها در خانه هایشان دارند و به دلیل مقابله آن با موشک باران شهر، دیگر خانه ها نیز مشغول حفر شوادون در خانه های خود هستند. بعضی از این شوادون ها در قعر زمین با شوادون های همجوار خود مرتیط هستند تا در صورت بروز خطر، از راهی اضطراری برخوردار باشند.

حضرت آقا که همچنان مشتاقانه به توضیحاتم گوش می داد؛ با لبخندی گفت: عجب، چه چیز جالبی! پس اینهمه می گویند مردم قهرمان و مقاوم دزفول این طور دشمن را مستاصل کرده اند، مردمش از اینها دارند…!

آقا خیلی اصرار داشت که کلمه شوادون را با لهجه دزفولی بیان کند و این کلمه را چند بار تلفظ کرد.  بعد ها وقتی آقای حسین افتخاری زاده خاطره ای را در این خصوص تعریف کرد، یاد همین تکرار کردن افتادم.

او تعریف کرد، هنگامی که مقام معظم رهبری رئیس جمهور بود با مرحوم آیت الله سید مجدالدین قاضی (امام جمعه وقت شهرستان دزفول) به منزل حضرت آقا رفتیم، در لابلای گپ زدن، حضرت آقا فرمودند: دوست دارم دزفولی یاد بگیرم و دزفولی حرف بزنم. آیت الله قاضی علت این علاقه را پرسیدند آقا فرمودند: امام هم دزفولی حرف می زد.

وقتی از ایشان سوال کردم دزفولی را از کجا یاد گرفته اید؟ گفتند: اینها حرف های شیخ مرتضی انصاری اند. آن شب آیت الله قاضی کلمات را با لهجه دزفولی می گفتند و حضرت آقا با علاقه آن را یادداشت می کردند.

همچنین ببینید

پرچم مطهرحرم امام حسین(ع) و ابالفضل العباس(ع) درسبزقبا برافراشته شد+تصاویر

به گزارش دزمهراب پرچم متبرک حرم امام حسین(ع) و ابالفضل العباس(ع) که به دزفول منتقل …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *