بخش اول: دلایل صلح
الف: از منظر جبهه معاویه:
هدف اصلی معاویه «وصول کم هزینه به هدف» (یعنی همان حکومت) بود؛ زیرا میدانست صاحب اصلی حکومت امام حسن(علیه السلام) است و برای به دست آوردن حکومت باید ـ هر چند در ظاهر ـ صاحب اصلی آن را قانع و متعهد بسازد و بهترین راه آن صلح بود.
به این ترتیب معاویه از نتایج نگران کننده جنگ که بارها به آن تاکید داشت و عواقب درگیری با فرزند رسول الله که جایگاه معنوی و اعتقادی مهمی میان مردم داشت، در امان میماند.
تاریخ هم نشان میدهد هدف معاویه «سلطه» بود که با صلح بهتر تأمین شد. وی در خطبهاش در نخیله گفت: «من با شما جنگیدم که سلطه خود را بر شما ثابت کنم و این را خدا (با صلح) به من داد و شما ناراضی بودید.» (شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج ۴، ص ۱۶.)
در کنار هدف اصلی، وی پنداشته بود کنارهگیری امام حسن از حکومت به نفع او، در افکار عمومی به معنای کنارهگیری از خلافت تلقی خواهد شد و او به عنوان خلیفه قانونی معرفی خواهد شد. مؤید این نظر بیعتی است که معاویه از مردم به عنوان خلافت خود میگرفت.
دستاورد دیگر این بود که در صورت رد صلح از سوی امام و ادامه جنگ و شهادت امام، هیچ دستاویزی برای قیامهای مخالفان و… نمیماند.
روشن است که با پذیرش مصلحتی صلح از سوی امام حسن (علیه السلام) و به بیان دیگر پذیرش «ترک مخاصمه» دستاورد رفع مسئولیت در صورت قتل امام، از بین میرفت. درباره حس سود جویانه و رسیدن به خلافت هم که امام حسن بارها حتی نزد خود معاویه موضوع واگذاری موقت حکومت و تفکیک حکومت و خلافت را مطرح میکرد. (بحارالانوار، علامه مجلسی، ص ۴۴، ج ۱۰، ص ۱۳۸و امالی، شیخ طوسی، دارالثقافه، قم، ۱۴۱۳ ق، ص ۵۶۱.) در مورد هدف اصلی «وصول کم هزینه معاویه به حکومت» سخن خواهیم گفت.
ب. دلایل صلح از منظر جبهه امام:
جریانشناسی دقیق دو طیف متعارض (صالحان و ناصالحان) نشان میدهد، «دنیازدگی و عدم دینداری»، مردم در نهایت موجب پذیرش صلح از سوی امام حسن شد؛ لذا آن حضرت این دو را به عنوان عامل صلح معرفی و با تعبیر «عبید الدنیا» از آنان یاد میکند. (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۱.)
نقاط اوج این رویکرد را میتوان در استقبال نکردن مردم از حضور در اردوگاه جنگ امام حسن یافت، به گونهای که امام حسن فرمود: … شگفتا از مردمی که پی در پی نه حیا دارند، نه دین… اف بر شما ای بردگان دنیا…» (همان، به نقل از الخرائج و الجرائح، راوندی، موسسه امام مهدی، قم، ۱۴۰۹ ق، ج ۲، ص ۵۷۵.)
همین طور در سردادن شعار زندگی، وقتی که امام فرمود: معاویه ما را به چیزی فراخوانده است که عزت و عدالت در آن نیست. اگر زندگی دنیا را میخواهید، میپذیریم و این خار در چشم را تحمل میکنیم و اگر مرگ را بخواهید آن را در راه خدا ارزانی میداریم.» راوی میگوید: همه فریاد زدند: «بل البقیه و الحیاه.» (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۱.) مباحث مترتب بر دنیاگرایی مردم را مرور میکنیم.
۱. آثار دنیاگرایی و دین نداشتن در رفتار مردم:
این آثار در قالبهای مختلف خود را نشان داد که به واقع برخی محققان این آثار و معلولها را به جای علت صلح مطرح میکنند. برخی از این آثار عبارتند از:
پیمانشکنی: وقتی سپاه قیس بن سعد قبیله به قبیله به معاویه پیوستند، امام فرمود: «… (پس از شهادت پدرم) با من به اختیار بیعت کردید و من هم پذیرفتم و در این راه بیرون آمدم و خدا میداند که چه تصمیمی داشتم، ولی از شما سرزد آنچه سر زد.» (الفتوح، ج ۴، ص ۲۹۰.)
خیانت به امام: رویکرد دنیاگرایی مردم ـ به ویژه خواص ـ را در قیام و صلح حسنی در آیینه خیانتهایشان باید دید، چنان که معاویه در آغازین لحظات اکثر آن را جذب کرد از جمله فرماندهی از قبیله کنده را با پانصد هزار درهم خرید و او با دویست نفر به معاویه پیوست و امام فرمود: من بارها به شما گفتهام که شما وفا ندارید و بنده دنیایید.» (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۰.)
مصمم نبودن به مبارزه: برای نمونه وقتی جاریه بن قدامه نزد حضرت آمد و تقاضای حرکت به سمت دشمن کرد. امام فرمود: اگر همه این مردم مثل تو بودند، رهسپارشان میکردم؛ ولی نصف یا یک دهم مردم این عقیده را ندارند.» (همان، ج ۳۴، ص ۱۸ و ر.ک. به: سیره پیشوایان، ص ۱۱۰؛ حقایق پنهان، ص ۲۱۶ و ۲۱۳.)
۲. بازتاب دنیاگرایی مردم در جبهه امام:
تنها ماندن امام حسن(علیهالسلام): حضرت بارها با این حقیقت تلخ روبهرو شد از جمله: در آغاز جنگ، وقتی به پل منیع رسید، حجر بن عدی از سوی حضرت، مردم را در مسجد جمع کرد و کوشید آنان را به جنگ تهییج کند. اما همه سکوت کردند؛ به گونهای که عدی بن حاتم برخاست و گفت: سبحان الله! چقدر سکوت شما زشت است. آیا به امام و فرزند پیامبر خود پاسخ نمیدهید. (مقاتل الطالبیین، ص ۵۹؛ امالی طوسی، ص ۵۵۹.)
امام در برابر اعتراضها به صلح هم میفرمود: «سوگند به خدا! حکومت را به معاویه نسپردم؛ مگر اینکه یارانی نیافتم.» (احتجاج، طبرسی، ج ۲، ص ۷۱، بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۴۷، بحارالانوار، ج ۸۵، ص ۲۱۲). حتی در دعاهای امام نیز این مطلب هست.
ناامیدی از وصول به هدف با اقدام نظامی: هدف اصلی نظام امامت جامعهسازی و صیانت از جامعه النبی است. جنگ و صلح اموری فرعیاند که در مسیر جامعهسازی، به دلیل تعارض بنای جامعه جدید با منافع گروههایی که از وضع سابق بهره میبرند، پیش میآید وگرنه ائمه فارغ از این امور مشغول جامعهسازی اسلامی و تحقق مدینه النبی میشدند.
امام حسن(علیه السلام)هم در این مسیر ناچار به جنگ شد و پس از تنهایی، ناامیدی از ادامه وصول به هدف با اقدام نظامی پیش آمد. امام هنگام امضای صلح نامه فرمود: «اینک پیش آمد من، به ناامیدی از حقی که زنده دارم و باطلی که بمیرانم، رسید.» (علل الشرایع، شیخ صدوق، مکتبه الداوری، قم، ص ۲۲۱. و ر.ک.به: تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۶۵؛ الفتوح، ج ۳ و ۴، ص ۲۹۲ ـ ۲۹۴؛ اعلام الوری؛ ج ۱، ص ۴۰۳.)
پذیرش گزینه صلح: این بخش از تصمیم امام پیامد طبیعی حوادث قبلی و ناامیدی از وصول به هدف با جنگ بود. روایاتی که امام حسن در آنها میگوید «اگر یارانی داشتم، صلح نمیکردم…» گویای این است که امام صلح را به عنوان استراتژی اتخاذ نکرد؛ بلکه طبق وضعیت موجود ناچار به استفاده از آن شد. (نمونهای در پاسخ امام به زید بن وهب جهنی: ر.ک.به: احتجاج، ج ۲، ص ۶۹.)
بخش دوم: آثار صلح
آیا منافعی که امام از ترک جنگ به دست میآورد، قابل رقابت با دستاورد معاویه بود؟ آیا دستاورد امام حسن(علیه السلام)از این اقدام بیشتر از دستاورد احتمالی وی از جنگ بود؟
در صورت مرجوح بودن دستاوردهای امام، آن حضرت نباید صلح را بپذیرد. آثار آینده نشان میدهد که در هر دو صورت دستاوردهای امام راجح بود. برای این منظور باید آثار صلح را مرور کنیم.
۱. بقای نظام امامت:
اصلیترین اثر صلح بقای نظام امامت برای حفظ اسلام بود. امام در جواب ابوذر غفاری فرمود: «اردت ان یکون للدین ناعی»؛ خواستم حافظی برای دین باقی بماند. (حیاه الامام الحسن بن علی، باقر شریف قرشی، دارالبلاغه، بیروت، ۱۴۱۳ ق، ج ۲، ص ۲۶۹؛ حقایق پنهان، ص ۲۱۵.)
۲. بقای شیعیان:
امام به ابوسعید عقیصا فرمود: «اگر صلح نمیکردم، روی زمین از شیعیان ما کسی نمیماند.» (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱، و موارد دیگر. ر.ک.به: همان، ص ۱۰۶، ۵۷؛ و ج ۸۵، ص ۲۱۲؛ حلیه الاولیأ، ج ۲، ص ۳۶؛ حیاه الامام الحسن بن علی، ج ۲، ص ۱۷۸.)
۳. حفظ دین و رعایت مصلحت امت پیامبر:
در آن موقعیت روم شرقی آماده حمله به نظام اسلام بود و جنگ داخلی موجب وصول آنان به هدف نابودی اساس اسلام میشد. (سیره پیشوایان، ص ۹۷.)
امام هم میفرمود: «ترسیدم ریشه مسلمانان از زمین کنده شود… خواستم دین خدا حفظ شود.» (حقایق پنهان، ص ۱۹۷؛ به نقل از حیاه الامام الحسن، باقر شریف قرشی، ج ۲، ص ۲۸۰ و ر.ک.به: همان، ص ۲۷۶.)
هر چند این سخن عام است و ممکن است منظور غیر از خطر روم شرقی باشد، ولی اصل حفظ دین در آن لحاظ شده است. امام بارها اشاره میکرد که مصلحت و حکمت این کار، هر چند پنهان، خیلی مهم است. از جمله نزد معاویه فرمود: «من مصلحت امت را در نظر گرفتم و… در این کار جز صلاح و دوام مردم را نخواستم.» (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۵۴ و ر.ک.به: احتجاج، ج ۲، ص ۶۷.)
۴. ترجیح امنیت بر اختلاف:
امام هنگام کوچ از ساباط فرمود: «انس، آسودگی و آشتی میان مردم از جدایی، ناامنی، کینهورزی و دشمنی که شما خواهانید، بهتر است.» (الفتوح، ج ۳، ص ۲۸۹ و ۲۹۵.)
۵. تامین عزت واقعی:
صلح هر چند در ظاهر عقبنشینی بود؛ اما به واقع عامل عزت شیعیان و شکستناپذیری ابدی آنان شد؛ لذا امام در برابر سلیمان بن صرد که به عنوان مذل المومنین به امام سلام میدهد، فرمود: سوگند به خدا! اگر زیر دست و در عافیت باشید، نزد من محبوبتر است از اینکه عزیز باشید و کشته شوید.» (الامامه و السیاسه، ص ۱۶۳ و ر.ک.به: موارد دیگر: همان ۱۶۶، تاریخ ابن عساکر، ترجمه الامام الحسن، ص ۱۷۱.)
برگفته از سایت مؤسسه تحقیقاتی ولی عصر