خانه / شهدای مسجد / 34-شهيد ماشا الله(مهدي) علوي

34-شهيد ماشا الله(مهدي) علوي

بسیجی گمنام – سید مهدی علوی

در یکی از عملیات ها، تیربارچی عراقی داخل سنگری به شکل مثلث بود سنگر حدود چهار متر ارتفاع داشت و روی بچه ها مشرف بود من دیده بان بودم همه بجه ها زمین گیر شده بودند هر کس سرش را بالا می آورد تیربارچی مهلتش نمی داد.

ادامه نوشته »

شفاعت- شهید سید مهدی علوی

یادم است سه یا چهار سال قبل از اینکه سیدمهدی مفقود الاثر شود دوره راهنمایی به مدرسه ی احرار آن طرف پل قدیم می رفتیم. یک روز دو تا انار مدرسه بردم و یکی از انار ها را به سیدمهدی و شهید علی نوری دادم و انار بزرگتر را برای …

ادامه نوشته »

فرودگاه آبادان-شهید سید مهدی علوی

آخرین دیدار من با سید یکی دو روز قبل از عملیات کربلای ۴ بود. دی ماه سال ۱۳۶۵ بود و نیروهای گردانهای بلال و  عمار دزفول در فرودگاه آبادان منتظر شب عملیات بودند.  عصر آن روز چند نفر از بچه های مسجد که در هر دو گردان بودند همدیگر را …

ادامه نوشته »

هر چه التماس کردم نیامد- شهیدسید مهدی علوی

عملیات کربلای ۴ با تمام سختی هایش در منطقه ادامه داشت و چه یارانی که از دست رفتند. در یکی از مراحل عملیات، ما در محاصره افتادیم. برادر سید مهدی علوی را دیدم که روی زمین نشسته و سر برادر  آژنگ را به زانو گرفته و چشم از چشم او …

ادامه نوشته »

زندگی نامه سید مهدی علوی

سال ۱۳۴۷ در محله شهید محمد علی مومن نژاد حوالی میدان حاج مرادی دزفول دیده به هستی گشود او پنجمین فرزند خانواده بشمار می رفت پدرش حاج سید محمد صادق مرد زحمت کشی بود و سید مهدی، سخت کوشی را از او آموخته بود و از همان بچگی در کنار …

ادامه نوشته »

گمنامی و بی نشانی-شهید سید مهدی علوی

او علاقه شدیدی به حضرت زهرا (س) داشت، روزی به من گفته بود دلم می خواهد قبر من هم مثل قبر مادرم حضرت زهرا (س) نامعلوم باشد. ( خواهر شهید) همیشه می گفت قشنگترین هدیه خدا این است که گمنام باشی، بارها از ایشان شنیده بودم که می گفت چه …

ادامه نوشته »

وصیت نامه

فرازهایی از سه وصیت نامه شهید که به صورت موضوعی خطاب به برادران، خواهران، دوستان و ملت ایران مرتب گشته است. خطاب شهید به برادران: برادرانم از خط رهبر کبیرمان هرگز بیرون نروید و فرزندان خود را اگر پسر هستند حسینی وار و اگر دختر هستند زینبی وار پرورش بدهید …

ادامه نوشته »

خاطره ای ازشهید علوی:آهنگ پلنگ صورتی

در شبی که تازه عملیات شده بود و لحظات بسیار حساسی بود، سکوت مطلق همه جا را فرا گرفته بود و پیش رویمان امواج خروشان اروند بود و آن طرف تر نیروهای تا دندان مسلح دشمن. ترس و دلهره بچه ها را فرا گرفته بود. قلب ها داشت از شدت …

ادامه نوشته »

آب لنگ

مدتی بود وقتی به منزلشان میرفتم شربت خوشمزه ای درست میکرد که رنگ خوبی نداشت و جای دیگر هم نخورده بودم، به سید مهدی گفتم این چه شربتی است که بد رنگ ولی خوشمزه است؟ با لحنی خنده دار جواب داد آب لنگ. (حمید رضوانی نیا) کنار دیوار خانه سید …

ادامه نوشته »