شهید محمد علی مومن را از سال ۱۳۵۶ میشناختم در سفری که تیر ماه۱۳۵۶با او و ۱۰نفر دیگر از دوستان به آبشار شوی در تله زنگ داشتیم به جسارت و شجاعت و ایمانش پی بردم از همان بعداز ظهر که با قطاربطرف تله زنگ میرفتیم قطار بدلیل نقص فنی در داخل تونل متوقف شد. و از آنجا که قطار عادی بود در تاریکی کامل فرو رفتیم شهید محمد علی مومن از فرصت استفاده کرد و در یکی از سالنها با گویش دزفولی شعار سر داد : ریشت کنا( ریشه ات کنده شود ) ما ۱۰ نفر دیگر بصورت موج در سالنها پخش بودیم جواب میدادیم:
پلوی(پهلوی ) – بنت کنا (بنه ات کنده شود) پهلوی – ائی سرگرش (این سر کچلش ) پلوی – بوه خرت (پدر خرت )پلوی . وقتی مامور این وضع را این چنین دیدند سریعا” از قطار رفع نقص کردند و قطار حرکت کرد. به ایستگاه تله زنگ که رسیدیم برای نماز و تعویض لباس (لباس راحت کوهنوردی ) به مسجد ایستگاه رفتیم ماموران کلانتری ایستگاه با یک نفرکت و شلواری کراوات زده به سراغمان آمدند سوالات زیادی کردند از جمله از کجا آمده اید و به کجا می روید و ….. در آخر اخطار کردند که هرچه زوتر به کوه برویم و مسجد را ترک کنیم وقتی رفتند و از مسجد خارج شدیم محمد علی گفت :
حیف شد اعلامیه های آقا ( آن موقع در محاوره هایمان به امام خمینی آقا میگفتیم) رو آورده بودم برایتان بخوانم مجبور شدم زیر فرش مسجد بگذارم .
۱۱جوان ۳ روز در کوههای تله زنگ با ۴۰ عدد نان و یک کیلو پنیر و یک کارتن خرما . این برنامه ما بود ۳ روز بیاد ماندنی . در کوه هم شعارها را ترک نکرد ( برنامه امام خمینی برای خودسازی جوانان و کوهنوردی در یکی ازاعلامیه هایشان آمده بود)
از آن روز که از تله زنگ برگشتیم من محمد علی را ندیدم تا اینکه در شامگاه ۱۲/دی/۵۷ من در منزل بودم که شهید عزیزم مصطفی فراوش سراسیمه به دنبالم آمد و خبر آورد که محمد علی در جنوب شهر با یک ساواکی درگیرشده و در همین حین مامورین زیادی سر رسیده اند و با سرنیزه به محمدعلی حمله کرده اند و اکنون او دربیمارستان افشار است . سریعا” خودمان رابه بیمارستان رساندیم وخبر یافتیم که محمد علی با ضربات سر نیزه به شهادت رسیده است .
ازآن سال وقتی گذرم به قطعه شهدای انقلاب در شهید آباد می افتد و عکس شهید محمد علی را با آن بلوز سفید یقه اسکی میبینم شعارهایش درگوشم طنین انداز میشود: بنت کنا پلوی ریشت کنا پلوی …..