خانه / نشریه / معارف اسلامی / سیره پیامبر رحمت

سیره پیامبر رحمت

altرسول خدا (ص) لباس خود را خودش وصله مى‏زد، و کفش خود را خود مى‏دوخت، و حیا مانعش نمى‏شد از این که مایحتاج خود را خودش از بازار تهیه کرده به سوى اهل خانه‏اش ببرد، به توانگران و فقرا دست مى‏داد و دست خود را نمى‏کشید تا طرف دست خود را بکشد،به هر کس مى‏رسید چه توانگر و چه درویش و چه کوچک و چه بزرگ سلام می داد، و اگر چیزى تعارفش مى‏کردند آن را تحقیر نمى‏کرد اگر چه یک خرماى پوسیده بود، رسول خدا(ص) بسیار خوش معاشرت و خوش رو بود، و بدون این که، بخندد همیشه تبسمى بر لب داشت،

و بدون این که چهره‏اش در هم کشیده باشد همیشه اندوهگین به نظر مى‏رسید، و بدون این که از خود ذلتى نشان دهد همواره متواضع بود، و بدون این که اسراف بورزد سخى بود،بسیار دل نازک و نسبت به همه مسلمانان مهربان بود، هرگز به نوعی که سیر شود غذا نخورد، و هرگز دست طمع به سوى چیزى دراز نکرد.
رسول الله (ص) عادتش این بود که خود را در آینه ببیند و سر و روى خود را شانه زند و چه بسا این کار را در برابر آب انجام مى‏داد و گذشته از اهل خانه، خود را براى اصحابش نیز آرایش مى‏داد و مى‏فرمود:
خداوند دوست دارد که بنده‏اش وقتى براى دیدن برادران از خانه بیرون مى‏رود خود را آماده ساخته؛ آرایش دهد.
و به کودکان سلام کردن .براى این دست برنمى‏دارم که امتم نیز بر آن عادت کنند و این خود سنتى شود براى بعد از خودم.
و در کتاب مکارم الاخلاق از کتاب نبوت از على (ع) نقل کرده که فرمود: هیچ دیده نشد که رسول خدا(ص) با کسى مصافحه کند و او جلوتر از طرف دست خود را بکشد، بلکه آن قدر دست خود را در دست او نگه می داشت تا او دست آن جناب را رها سازد، و هیچ دیده نشد که کسى با پر حرفى خود مزاحم آن حضرت شود و او از روى انزجار سکوت کند، بلکه آن قدر حوصله به خرج مى‏داد تا طرف ساکت شود و هیچ دیده نشد که در پیش روى کسى که در خدمتش نشسته پاى خود را دراز کند، و هیچ وقت مخیر بین دو چیز نشد مگر این که آن کاری که دشوارتر بود را اختیار مى‏فرمود، و هیچ وقت در ظلمى که به او می شد به مقام انتقام در نیامد، مگر این که محارم خدا هتک شود که در این صورت خشم مى‏کرد و خشمش هم براى خداى تعالى بود، و هیچ وقت در حال تکیه کردن غذا میل نفرمود تا از دنیا رحلت کرد، و هیچ وقت چیزى از او درخواست نشد که در جواب بگوید: "نه"، و حاجت هیچ حاجتمندى را رد نکرد بلکه عملا یا به زبان به قدرى که برایش میسور بود آن را برآورده می ساخت،نمازش در عین تمامیت ازهمه نمازها سبک ‏تر و خطبه‏اش از همه خطبه‏ها کوتاهتر بود، و مردم، آن جناب را به بوى خوشى که از او به مشام مى‏رسید مى‏شناختند، و وقتى با دیگران بر سر یک سفره مى‏نشست اولین کسى بود که شروع به غذا خوردن مى‏کرد، و آخرین کسى بود که از غذا دست مى‏کشید، و همیشه از غذاى جلو خود میل مى‏فرمود، و وقتى چیزى مى‏آشامید آشامیدنش با سه نفس بود، و آن را مى‏مکید و مثل پاره‏اى از مردم نمى‏بلعید، و دست راستش اختصاص داشت براى خوردن و آشامیدن، و جز با دست راست چیزى نمى‏داد و چیزى نمى‏گرفت، رسول خدا با دست راست کار کردن را در جمیع کارهاى خود دوست مى‏داشت حتى در لباس پوشیدن و کفش به پا کردن و موى شانه زدنش.
و وقتى دعا مى‏فرمود سه بار تکرار مى‏کرد، و وقتى تکلم مى‏فرمود در کلام خود تکرار نداشت و اگر اذن دخول مى‏گرفت سه بار تکرار مى‏نمود، کلامش همه روشن بود به طورى که هر شنونده‏اى آن را مى‏فهمید، وقتى تکلم مى‏کرد چیزى شبیه نور از بین ثنایایش – دندان های ثنای ایشان – بیرون مى‏جست، و اگر آن جناب را مى‏دیدى مى‏گفتى افلج  است و حال آن که چنین نبود، نگاهش همه به گوشه چشم بود، و هیچ وقت با کسى مطالبى را که خوش آیند آن کس نبود در میان نمى‏گذاشت، وقتى راه مى‏رفت گویى از کوه سرازیر مى‏شد و بارها مى‏فرمود بهترین شما خوش اخلاق‏ترین شما است، هیچ وقت طعم چیزى را مذمت نمى‏کرد، و آن را نمى‏ستود
رسول خدا (ص) نگاه‏هاى زیر چشمى خود را در بین اصحابش به طور مساوى تقسیم کرده بود به این معنا که به تمام آنان به یک جور نظر مى‏انداخت و همه را به یک چشم مى‏دید، و نیز فرمود:هیچ اتفاق نیافتاد که آن جناب پاى خود را در مقابل اصحابش دراز کند،و اگر مردى با او مصافحه مى‏کرد دست خود را از دست او بیرون نمى‏کشید و صبر مى‏کرد تا طرف دست او را رها سازد، از همین جهت وقتى مردم این معنا را فهمیدند هر کس با آن جناب مصافحه مى‏کرد دست خود را مرتباً به طرف خود مى‏کشید تا آن که از دست آن حضرت جدا مى‏کرد.
 رسول خدا(ص) هر وقت حرف مى‏زد در حرف زدنش تبسم مى‏کرد.
و نیز از یونس شیبانى نقل مى‏کنند که گفت امام ابى عبدالله (ع) به من فرمود: چطور است شوخى کردنتان با یکدیگر؟ عرض کردم خیلى کم است، فرمود چرا با هم شوخى نمى‏کنید؟ شوخى از خوش اخلاقى است و تو با شوخى مى‏توانى در برادر مسلمانت مسرتى ایجاد کنى،رسول خدا (ص) همواره با اشخاص شوخى مى‏کرد، و مى‏خواست تا بدین وسیله آنان را مسرور سازد.
و نیز در آن کتاب از ابى القاسم کوفى در کتاب اخلاق خود از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود: هیچ مؤمنى نیست مگر این که از شوخى بهره‏اى دارد، رسول الله (ص) هم با اشخاص شوخى مى‏کرد، ولى در شوخی هایش جز حق نمى‏گفت.

شخصی به پیامبر فرمود: که قربانت شوم، انسان با مردم  رفت و آمد دارد، مردم مزاح مى‏کنند، مى‏خندند، تکلیف چیست؟ فرمود، عیبى ندارد اگر نباشد، و من گمان مى‏کنم مقصود آن جناب از جمله "اگر نباشد" این بود که اگر فحش نباشد، آنگاه فرمود:مردى اعرابى به دیدن رسول الله مى‏آمد و برایش هدیه مى‏آورد و همان جا به عنوان شوخى مى‏گفت پول هدیه ما را مرحمت کن. رسول خدا هم مى‏خندید و وقتى اندوهناک مى‏شد مى‏فرمود: اعرابى چه شد کاش مى‏آمد.
 رسول خدا(ص) بیشتر اوقات رو به قبله مى‏نشست.
 و در کتاب مکارم مى‏گوید: رسول خدا (ص) رسمش این بود که وقتى مردم، بچه‏هاى نو رسیده خود را به عنوان تبرک خدمت آن جناب مى‏آوردند، آن حضرت براى احترام خانواده آن کودک، وى را در دامن خود مى‏گذاشت و چه بسا بچه در دامن آن حضرت بول مى‏کرد و کسانى که مى‏دیدند ناراحت شده و سر و صدا راه مى‏انداختند، آن حضرت نهیبشان مى‏کرد. و طورى رفتار مى‏کرد که خانواده کودک احساس نمى‏کردند که آن جناب از بول بچه‏شان متاذى شد تا در پى کار خود مى‏شدند، آن وقت برمى‏خاست و لباس خود را مى‏شست.
و نیز در همان کتاب روایت شده که رسول خدا(ص) را رسم چنین بود که اگر سوار بود هیچ وقت نمى‏گذاشت کسى پیاده همراهیش کند یا او را سوار در ردیف خود مى‏کرد و یا مى‏فرمود تو جلوتر برو و در هر جا که مى‏گویى، منتظرم باش تا بیایم.
رسم رسول خدا(ص) این بود که اگر کسى از مسلمین را سه روز نمى‏دید جویاى حالش مى‏شد، اگر مى‏گفتند سفر کرده حضرت دعاى خیر براى او مى‏فرمود، و اگر مى‏گفتند منزل است به زیارتش مى‏رفت و اگر مى‏گفتند مریض است عیادتش مى‏فرمود.
و نیز از او نقل کرده که گفت اصحاب خود را همیشه براى احترام و به دست آوردن دلهایشان به کنیه‏هایشان مى‏خواند، و اگر هم کسى کنیه نداشت خودش براى او کنیه مى‏گذاشت. مردم هم او را به کنیه‏اى که آن جناب برایش گذاشته بود صدا مى‏زدند. و هم چنین زنان اولاد دار و بى اولاد و حتى بچه‏ها را کنیه مى‏گذاشت و بدین وسیله دلهایشان را به دست مى‏آورد.
شخصی روایت می کرد در حضور حضرت صادق(ع) بودم که سائلى به در خانه‏اش آمد، آن حضرت برخاست و از ظرفى که در آن خرما بود هر دو دست خود را پر کرده و به فقیر داد، چیزى نگذشت سائل دیگرى آمد، و آن جناب برخاست و مشتى خرما به او داد، سپس سائل سومى آمد حضرت برخاست و مشتى خرما نیز به او داد، باز هم چیزى نگذشت سائل چهارمى آمد، این بار حضرت برخاست و به مرد سائل فرمود: خدا ما و شما را روزى دهد؟ آنگاه به من فرمود: رسم رسول خدا(ص) چنین بود که احدى از او از مال دنیا چیزى درخواست نمى‏کرد مگر این که آن حضرت می دادش، تا این که روزى زنى پسرى را که داشت نزد آن حضرت فرستاد و گفت از رسول خدا چیزى بخواه اگر در جوابت فرمود چیزى در دست ما نیست بگو پس پیراهنت را به من ده، امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) پیراهن خود را در آورد و جلوى پسر انداخت ( در نسخه دیگرى دارد پیراهن خود را کند و به او داد) خداى تعالى با آیه:"لا تجعل یدک مغلوله الى عنقک ولا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا ـ دست خود را بسته به گردن خود مکن، و آن را به کلى هم باز مکن تا این چنین ملامت شده و تهى دست شوى"، آن جناب را به میانه روى در انفاق سفارش کرده است.

 


 

همچنین ببینید

چرا به امام عصر(عج) ربیع الانام می گویند؟

یاصاحب الزمان(عج)! باز بهار رسید و «تو» بهار انسانها نیآمدی. فصل نو شد و باز …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *