رسول خدا (ص) لباس خود را خودش وصله مىزد، و کفش خود را خود مىدوخت، و حیا مانعش نمىشد از این که مایحتاج خود را خودش از بازار تهیه کرده به سوى اهل خانهاش ببرد، به توانگران و فقرا دست مىداد و دست خود را نمىکشید تا طرف دست خود را بکشد،به هر کس مىرسید چه توانگر و چه درویش و چه کوچک و چه بزرگ سلام می داد، و اگر چیزى تعارفش مىکردند آن را تحقیر نمىکرد اگر چه یک خرماى پوسیده بود، رسول خدا(ص) بسیار خوش معاشرت و خوش رو بود، و بدون این که، بخندد همیشه تبسمى بر لب داشت،
و بدون این که چهرهاش در هم کشیده باشد همیشه اندوهگین به نظر مىرسید، و بدون این که از خود ذلتى نشان دهد همواره متواضع بود، و بدون این که اسراف بورزد سخى بود،بسیار دل نازک و نسبت به همه مسلمانان مهربان بود، هرگز به نوعی که سیر شود غذا نخورد، و هرگز دست طمع به سوى چیزى دراز نکرد.
رسول الله (ص) عادتش این بود که خود را در آینه ببیند و سر و روى خود را شانه زند و چه بسا این کار را در برابر آب انجام مىداد و گذشته از اهل خانه، خود را براى اصحابش نیز آرایش مىداد و مىفرمود:
خداوند دوست دارد که بندهاش وقتى براى دیدن برادران از خانه بیرون مىرود خود را آماده ساخته؛ آرایش دهد.
و به کودکان سلام کردن .براى این دست برنمىدارم که امتم نیز بر آن عادت کنند و این خود سنتى شود براى بعد از خودم.
و در کتاب مکارم الاخلاق از کتاب نبوت از على (ع) نقل کرده که فرمود: هیچ دیده نشد که رسول خدا(ص) با کسى مصافحه کند و او جلوتر از طرف دست خود را بکشد، بلکه آن قدر دست خود را در دست او نگه می داشت تا او دست آن جناب را رها سازد، و هیچ دیده نشد که کسى با پر حرفى خود مزاحم آن حضرت شود و او از روى انزجار سکوت کند، بلکه آن قدر حوصله به خرج مىداد تا طرف ساکت شود و هیچ دیده نشد که در پیش روى کسى که در خدمتش نشسته پاى خود را دراز کند، و هیچ وقت مخیر بین دو چیز نشد مگر این که آن کاری که دشوارتر بود را اختیار مىفرمود، و هیچ وقت در ظلمى که به او می شد به مقام انتقام در نیامد، مگر این که محارم خدا هتک شود که در این صورت خشم مىکرد و خشمش هم براى خداى تعالى بود، و هیچ وقت در حال تکیه کردن غذا میل نفرمود تا از دنیا رحلت کرد، و هیچ وقت چیزى از او درخواست نشد که در جواب بگوید: "نه"، و حاجت هیچ حاجتمندى را رد نکرد بلکه عملا یا به زبان به قدرى که برایش میسور بود آن را برآورده می ساخت،نمازش در عین تمامیت ازهمه نمازها سبک تر و خطبهاش از همه خطبهها کوتاهتر بود، و مردم، آن جناب را به بوى خوشى که از او به مشام مىرسید مىشناختند، و وقتى با دیگران بر سر یک سفره مىنشست اولین کسى بود که شروع به غذا خوردن مىکرد، و آخرین کسى بود که از غذا دست مىکشید، و همیشه از غذاى جلو خود میل مىفرمود، و وقتى چیزى مىآشامید آشامیدنش با سه نفس بود، و آن را مىمکید و مثل پارهاى از مردم نمىبلعید، و دست راستش اختصاص داشت براى خوردن و آشامیدن، و جز با دست راست چیزى نمىداد و چیزى نمىگرفت، رسول خدا با دست راست کار کردن را در جمیع کارهاى خود دوست مىداشت حتى در لباس پوشیدن و کفش به پا کردن و موى شانه زدنش.
و وقتى دعا مىفرمود سه بار تکرار مىکرد، و وقتى تکلم مىفرمود در کلام خود تکرار نداشت و اگر اذن دخول مىگرفت سه بار تکرار مىنمود، کلامش همه روشن بود به طورى که هر شنوندهاى آن را مىفهمید، وقتى تکلم مىکرد چیزى شبیه نور از بین ثنایایش – دندان های ثنای ایشان – بیرون مىجست، و اگر آن جناب را مىدیدى مىگفتى افلج است و حال آن که چنین نبود، نگاهش همه به گوشه چشم بود، و هیچ وقت با کسى مطالبى را که خوش آیند آن کس نبود در میان نمىگذاشت، وقتى راه مىرفت گویى از کوه سرازیر مىشد و بارها مىفرمود بهترین شما خوش اخلاقترین شما است، هیچ وقت طعم چیزى را مذمت نمىکرد، و آن را نمىستود
رسول خدا (ص) نگاههاى زیر چشمى خود را در بین اصحابش به طور مساوى تقسیم کرده بود به این معنا که به تمام آنان به یک جور نظر مىانداخت و همه را به یک چشم مىدید، و نیز فرمود:هیچ اتفاق نیافتاد که آن جناب پاى خود را در مقابل اصحابش دراز کند،و اگر مردى با او مصافحه مىکرد دست خود را از دست او بیرون نمىکشید و صبر مىکرد تا طرف دست او را رها سازد، از همین جهت وقتى مردم این معنا را فهمیدند هر کس با آن جناب مصافحه مىکرد دست خود را مرتباً به طرف خود مىکشید تا آن که از دست آن حضرت جدا مىکرد.
رسول خدا(ص) هر وقت حرف مىزد در حرف زدنش تبسم مىکرد.
و نیز از یونس شیبانى نقل مىکنند که گفت امام ابى عبدالله (ع) به من فرمود: چطور است شوخى کردنتان با یکدیگر؟ عرض کردم خیلى کم است، فرمود چرا با هم شوخى نمىکنید؟ شوخى از خوش اخلاقى است و تو با شوخى مىتوانى در برادر مسلمانت مسرتى ایجاد کنى،رسول خدا (ص) همواره با اشخاص شوخى مىکرد، و مىخواست تا بدین وسیله آنان را مسرور سازد.
و نیز در آن کتاب از ابى القاسم کوفى در کتاب اخلاق خود از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود: هیچ مؤمنى نیست مگر این که از شوخى بهرهاى دارد، رسول الله (ص) هم با اشخاص شوخى مىکرد، ولى در شوخی هایش جز حق نمىگفت.
شخصی به پیامبر فرمود: که قربانت شوم، انسان با مردم رفت و آمد دارد، مردم مزاح مىکنند، مىخندند، تکلیف چیست؟ فرمود، عیبى ندارد اگر نباشد، و من گمان مىکنم مقصود آن جناب از جمله "اگر نباشد" این بود که اگر فحش نباشد، آنگاه فرمود:مردى اعرابى به دیدن رسول الله مىآمد و برایش هدیه مىآورد و همان جا به عنوان شوخى مىگفت پول هدیه ما را مرحمت کن. رسول خدا هم مىخندید و وقتى اندوهناک مىشد مىفرمود: اعرابى چه شد کاش مىآمد.
رسول خدا(ص) بیشتر اوقات رو به قبله مىنشست.
و در کتاب مکارم مىگوید: رسول خدا (ص) رسمش این بود که وقتى مردم، بچههاى نو رسیده خود را به عنوان تبرک خدمت آن جناب مىآوردند، آن حضرت براى احترام خانواده آن کودک، وى را در دامن خود مىگذاشت و چه بسا بچه در دامن آن حضرت بول مىکرد و کسانى که مىدیدند ناراحت شده و سر و صدا راه مىانداختند، آن حضرت نهیبشان مىکرد. و طورى رفتار مىکرد که خانواده کودک احساس نمىکردند که آن جناب از بول بچهشان متاذى شد تا در پى کار خود مىشدند، آن وقت برمىخاست و لباس خود را مىشست.
و نیز در همان کتاب روایت شده که رسول خدا(ص) را رسم چنین بود که اگر سوار بود هیچ وقت نمىگذاشت کسى پیاده همراهیش کند یا او را سوار در ردیف خود مىکرد و یا مىفرمود تو جلوتر برو و در هر جا که مىگویى، منتظرم باش تا بیایم.
رسم رسول خدا(ص) این بود که اگر کسى از مسلمین را سه روز نمىدید جویاى حالش مىشد، اگر مىگفتند سفر کرده حضرت دعاى خیر براى او مىفرمود، و اگر مىگفتند منزل است به زیارتش مىرفت و اگر مىگفتند مریض است عیادتش مىفرمود.
و نیز از او نقل کرده که گفت اصحاب خود را همیشه براى احترام و به دست آوردن دلهایشان به کنیههایشان مىخواند، و اگر هم کسى کنیه نداشت خودش براى او کنیه مىگذاشت. مردم هم او را به کنیهاى که آن جناب برایش گذاشته بود صدا مىزدند. و هم چنین زنان اولاد دار و بى اولاد و حتى بچهها را کنیه مىگذاشت و بدین وسیله دلهایشان را به دست مىآورد.
شخصی روایت می کرد در حضور حضرت صادق(ع) بودم که سائلى به در خانهاش آمد، آن حضرت برخاست و از ظرفى که در آن خرما بود هر دو دست خود را پر کرده و به فقیر داد، چیزى نگذشت سائل دیگرى آمد، و آن جناب برخاست و مشتى خرما به او داد، سپس سائل سومى آمد حضرت برخاست و مشتى خرما نیز به او داد، باز هم چیزى نگذشت سائل چهارمى آمد، این بار حضرت برخاست و به مرد سائل فرمود: خدا ما و شما را روزى دهد؟ آنگاه به من فرمود: رسم رسول خدا(ص) چنین بود که احدى از او از مال دنیا چیزى درخواست نمىکرد مگر این که آن حضرت می دادش، تا این که روزى زنى پسرى را که داشت نزد آن حضرت فرستاد و گفت از رسول خدا چیزى بخواه اگر در جوابت فرمود چیزى در دست ما نیست بگو پس پیراهنت را به من ده، امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) پیراهن خود را در آورد و جلوى پسر انداخت ( در نسخه دیگرى دارد پیراهن خود را کند و به او داد) خداى تعالى با آیه:"لا تجعل یدک مغلوله الى عنقک ولا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا ـ دست خود را بسته به گردن خود مکن، و آن را به کلى هم باز مکن تا این چنین ملامت شده و تهى دست شوى"، آن جناب را به میانه روى در انفاق سفارش کرده است.