خانه / شهدای مسجد / 16-شهيد علي محمد خروسي نژاد / خاطره ای از شهید علیمحمد خروسی نژاد-مهدی نعیمی زاده

خاطره ای از شهید علیمحمد خروسی نژاد-مهدی نعیمی زاده

بسم رب الشهدا و صدیقین

تا چند سال پیش جنگ و جبهه اولین کلماتی بودند که کودکان شهر من با آن آشنا می شدند، خود من حدود چهار الی پنج سال بیشتر نمی کردم که فهمیدم چقدر به این واژه ها علاقه دارم بخصوص زمانی که فهمیدم عموی خودم علی محمد نیز یکی از رهروان این طرق الهی بوده است.
 وقتی به مادر بزرگم می گفتم کمی از عمویم برایم بگو  با هر کلمه حرفهایش عشق و علاقه ام به او بیشتر می شد و این سر آغاز شروع خاطره من بود.

یک روز برادرم علی مشغول بازی فوتبال در کوچه بود و مادرم هم  برای خرید به مغزه رفته بود من تنها بودم شیطنتم گل کرد و به سراغ اتاقی رفتم که عمو علی محمدم سالها در آن درسهای طلبگی را می خواند و در اتاق را نیز بر روی خودم قفل کردم .

اما لحظه ای بعد هر کاری کردم نتوانستم در را باز کنم تا اینکه مادرم به خانه آمد و گفت مهدی در را باز کن

ومن در حالی که گریه می کردم گفتم: نمی تونم.

 مادرم گفت: کلید ها از روی در بردار و از پنجره اتاق به بیرون بینداز تا من در را باز کنم.

 ولی من حسابی گیج بودم و نمی فهمیدم مادرم چه می گوید، فقط می شنیدم که اسم عمویم را صدا می زند. در حالی که  با سختی نفس می کشیدم ناگهان مشاهده بودم که مردی با لباس بسیجی و چهره ای زیبا در را برام باز کرد .

 مادرم گفت: مهدی تو که حال نداشتی، چطور از انتهای اتاق آمدی و در را باز کردی.

من که مات و مبهوت بودم فقط گفتم عمو  و مادرم خودش فهمید.

 

کلاس اول ابتدایی برادرم من را به  مسجد صاحب الزمان(عج) آورد و من را به  جلسه نونهالان برد  و امروز  امیدوارم بتوانم با اعمالم  وصیت عموم در مورد آمدن به جلسه را اجرا کنم و او را از خودم خشنود کنم.            

 
 
ومن الله توفیق

خاطره ای از عمویم طلبه شهید علی محمد خروسی نژاد

مهدی نعیمی زاده

همچنین ببینید

مصاحبه با احمد نورالدینی- همرزم شهید

  بسم الله الرحمن الرحیم ۱- چگونه آشنایی با شهید؟ حدود سال ۱۳۶۱ هم زمان …

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

معادله را حل کنید *